غرغر های شال زرد خال خالی




من شال کوثر سادات هستم .نمیدونم من چی ندارم که اون شال بد رنگ  تیره سرمه ای گل گلی داره .من از اون خوش رنگ تر نیستم که هستم ،خوشگل تر نیستم که هستم، موندم موندم که تو اون شال سرمه ایش چی میبینه که همش اونو می پوشه. راستی ،اگه کوثر سادات یه بار منو بپوشه مامانش دادش در میاد و میگه ،این چیه پوشیدی برو شال سرمه ای رو بپوش .خب منم دل دارم دیگه. آخه من چه گناهی کردم که شال به این خوشگلی رو  تا میکنه بعد چیزا به تو کمد لباس و درک می بنده ،،ولی اون شال سرمه ای رو میزد به رو کاور ایشون با خیال راحت رو کاور لم میده .خب منم دوست دارم منو سرش کنه و بله بازار .اصلاً ف‌رشد نمی کردم عاقبت منی که از همه ی شال ها عزیزتر بودم اینطوری بشه،دوست دارم کنند ببینن و بگن ،به به چه شال خوش رنگی ،چه خوشگله، عجب طرحی و ......تو خواب و خیال بودم که صدای باز کردن در اومد .ای خدا بگم چی کارت نکنه ،داشت خوش می گذشت ها .آخه یکم دیر میکنم در چی میشد .کوثر سادات نزدیک و نزدیک ت میشد و منم خوشحال و خوشحال تر .دلم را خوش کردم به اینکه بیاد و برای یه بار دیگه هم که شده منو سرش کنه ، که این کار را هم کرد..من موندم مامانش چرا چیزی نگفت ؟ شاید مراعات حال منو کرد . یک ساعتی داخل جنگل گشتیم همان مدتی که با کوثر سادات بودم احساس میکردم که هم میتوانم دوست خوبی برای سرمه ای باشم و هم شال خوبی برای کوثر سادات. خب منم حق دارم که گله کنم ،اون بیت ما فرق می ذاره که دلیلش رو اول داستان بهتون گفته بودم .اونوقت من باید به گناه نکرده تو کند باشم و بدنم کلی کوفته بشه .از بخت بد من از موقعی که منو خریده یه چند باری بیشتر منو سرش نکرده .از موقعی که سرمه ای اومده دیگه به من محل نمیزاره. راستی همون شبی که رفتیم جنگل چون شال سرمه ای کثیف بود .منو سرش کرد و همون یه بارم مدیون دوست عزیزم سرمه ای هستم.

 

کوثر سادات کاظمی-پانزده ساله