۱۸ تیر روز ملی ادبیات کودک و نوجوان




۱۸ تیر، مقارن با درگذشت مهدی آذریزدی نویسنده و بازنویس خوب کشورمان در سال ۱۳۸۸، به عنوان روز رسمی ادبیات کودک و نوجوان در ایران اعلام شده است. در این شماره می پردازیم به آثار کودکان و نوجوانان فعال حوزه هنر و ادبیات استان گلستان، شهرستان کردکوی.  هر کدام از این افراد در حوزه های مختلف فرهنگی و هنری دارای رتبه های برتر کشوری هستند. موسسه علمی پژوهشی هنری دارالفنون با محوریت آموزش زبان انگلیسی، به دلیل عدم وجود کانون پرورشی فکری کودک  و نوجوان در شهرستان کردکوی، از سال 1384 تا کنون با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، کتابخانه عمومی و بوستان کتاب شهرستان کردکوی، و حمایت فرمانداری، سعی در کشف و پرورش خلاقیت و استعدادهای کودک و نوجوان داشته و تا کنون نمایشگاه ها و همایش های مختلف هنری، ادبی و فرهنگی با حضور کارشناسان و استادان حامی و کودکان و نوجوانان در بیشتر شهرهای استان گلستان، مازندران، تهران و فارس برگزار کرده است. رتبه طلایی شاهنامه خوانی کشوری «بامداد تهران»، رتبه برتر شاهنامه خوانی «برنایان»، چاپ اولین کتاب تصویر سازی شعر حافظ برای کودکان، برگزاری همایش های دو زبانه، برگزاری نخستین نمایشگاه تخصصی کودکان با موضوع شعرهای حافظ، برگزاری نشست های تخصصی آشنایی با ریتم اشعار حافظ برای کودکان و نوجوانان، شناخت محتوایی اشعار خیام، سعدی، حافظ، مولوی و شاهنامه فردوسی بر پایه تصویرسازی و حفظ و اجرای شعر برای کودکان و نوجوانان از جلمه دست آوردهای گروه هنر و ادبیات کودک و نوجوان گلستان با سرپرستی خانم آزاده حسینی است.

 

 

 

شما وقتی پنجره را باز می کنید چه می بینید؟من درخت و گل و ماشین و انسان.اما امروز با تمام روز ها فرق داشت، پنجره را که باز کردم گلی در کنار درختی بزرگ دیدم که معلوم بود زیر پا له شده، صدای گریه می آمد، من سریع مانتو ام رو پوشیدم، شالم را سرم کردم و رفتم پیش گل؛ دخترک همسایه بود که گریه می کرد آخر خیلی به این گل علاقه داشت. دلم براش سوخت نزدیکش شدم و گفتم: «گریه نکن با هم درستش می کنیم».او هم همینطور که گریه می کرد گفت: «چجوری؟ گل قشنگم له شده دیگه درست نمیشه»من گفتم: «نگران نباش هرجور شده درستش می کنیم اما خودم هم میدونستم که درست نمیشه»یه دفعه در ذهنم یک جرقه زد که گل را پیش پدرم ببرم، پدرم به گل و گیاه علاقه داشت و بلد بود که چجوری گل را دوباره مثل اولش کند.  بهش گفتم: «پاشو بریم پیش پدرم اون بلده که گل رو دوباره درستش کنه» دویدیم تا پیش پدرم اما پدرم داشت می رفت بیرون؛ همین که گریه کردن دختر همسایه را دید ایستاد و گفت: «چی شده؟ چرا گریه میکنی»؟اون هم قضیه گل رو برای پدرم تعریف کرد. پدرم گفت: «باشه اما طول میکشه»دختر همسایه هم قبول کرد و گفت: «اگر گل من خوب بشه اشکالی نداره»از اون روز به بعد من با دختر همسایه دوست شدم.گل دختر همسایه هم مثل روز اولش شد.پدرم برای من و دختر همسایه یک باغچه کوچیک پر گل درست کرد. من و فاطیما خیلی خوشحال هستیم و با هم دوست شدیم و دوست می مانیم.

 ریحانه کیاء- کلاس ششم