دستاوردها و غفلت های روشنفکری دینی




گروه اندیشه - یکی از مباحث همیشه مطرح در محافل گفتگو های دینی و روشنفکری بحث در نزاع و یا بهتر بگوییم در نسبت سنجی فقه ، اخلاق و حقوق است ،برخی گمان می کنند با حذف دانش فقه می توان راهی به دهی برد و برخی دیگر با تسری نقد های فقهی، آن انتقادها را به بنیانهای فکری و اعتقادی جامعه  تسری داده اند ، اما اینک چه نسبتی از این دو می تواند جامعه سنتی ، اسلامی و مدرن ایران را از بحران رهایی بخشد ؟ استاد دکتر داود فیرحی در این نشست مجازی در حلقه نو کانادا  که با حضور دکتر عبدالکریم سروش ، نوید بازرگان ،علی میر سپاسی ،سروش دباغ ، علیرضا نامور حقیقی ، مجید سلطانی و جمعی دیگر از استادان و صاحب نظران برگزار شد به نقد روشنفکری دینی پرداخته است و کوشیده است راه سومی را برای نسبت سنجی فقه ، اخلاق و حقوق پیشنهاد نماید .. گفتنی است دکتر داود فیرحی استاد تمام دانشگاه تهران است و صاحب تالیفات متعددی در حوزه اندیشه سیاسی مانند قدرت دانش و مشروعیت است که تا بحال بیش از هفده بار تجدید چاپ شده است از جمله آثار دیگر ایشا شرح تنبیه الامه میرزا حسین نایینی ، حکمرانی حزب و .... است .

  سلام عرض می کنم  خدمت دوستان ارجمند ، استادان و دوستان این حلقه اندیشه نو که باعث برگزاری این جلسه هستند.موضوعی که میخواهیم درباره آن صحبت کنیم موضوع بسیار مهم فقه و روشنفکری  در  ایران امروز هست ، من سعی می کنم طرح بحث را در اندازم و ضرورت بحث را طرح نمایم، به امید آنکه گفتگوی خوبی داشته باشیم . سوال این است موضوع فقه و روشنفکری دینی اساسا چرا اینقدر اهمیت پیدا کرده است ، بحث به پیشینه ی تاریخی بر می گردد،در واقع امروز هم ایده ای وجود دارد با عنوان وابستگی به مسیر . من سعی خواهم کرد کمی داستان را توضیح بدهم و پیچیدگی پر اهمیت قضیه را مطرح کنم و در معرض داوری دوستان قرار بدهم . ابتدا طرح مساله ای خواهم کرد و بعد اشاره ای به ضرورت روشنفکری دینی و دستاوردها و پیش فرض ها و در نهایت به بحرانی که ما اینک در آن قرار داریم و نقش روشنفکری دینی در آن سخن خواهیم گفت  .

 

مقدمه

واقعیت این است که روشنفکری به ویژه روشنفکری دینی پدیده ی مبارکی است که بتدریج از درون فعل و انفعالات جهان اسلام و قرن گذشته شکل گرفته و در ایران به ویژه از دوران ناصری ،به یکی از تعیین کننده ترین نیروهای پیش ران اصلاح دین ، سیاست و اجتماع بدل شده است . این جریان فکری که ریشه های آن را می توانیم حتی به قبل از سید جمال الدین اسد ابادی هم بر گردانیم ،حتی در درون دولت، شخصیتهای مهمی مثل میرزا فرخ خان ، قایم مقام فراهانی  را با خود دارد . ادبیات امیر کبیر در برخی از مواقع  نیز نشانگر آن بود و حتی برخی مانند مرحوم مستشار الدوله زمینه های فکری این راه را فراهم کردند و امروز مشهور به راه سوم  است  که هندسه و مفاهیم خاصی را داراست و تولید کرده است . بنابر این اگر به تاریخ فکر و اجتماعی سیاسی خود را مرور نماییم، این جریان فکری یکی از جریانهای فکری صد و پنجاه سال اخیر ما هستند . معنی این قضیه این هست که ما می توانیم هم دستاوردهای این جریان را ببینیم و هم مخاطراتی که این جریان فکری خلق کرده را ببینیم . بنابر این اگر بخواهیم جریانهای مختلف تاریخی خود را گزارش بدهیم یک جریان، جریان دولت هست و جریان دیگر جریان روشنفکری به معنی خاص آن است و بعدی جریان نیروهای مذهبی  و جریان دیگر روشنفکری دینی است که مربع تاریخ اندیشه ما را نشان می دهند و بحث ما در مورد همین روشنفکری دینی است .

 

دستاوردهای وشنفکری دینی

اولین نکته تولید مفاهیم دینی است که جریان روشنفکری برای ما تولید کرده است و برای ما بسیار مهم بوده اند ،یکی از این مفاهیمی که این جریان روشنفکری دینی برای ما تولید کرده است، تفکیک بین سنت و دین بود، یعنی برای اولین بار در ادبیات تاریخ اروپایی و غیر اروپایی همواره تلاش می شد دین را مساوی سنت قرار بدهند در حالی که در ادبیات روشنفکری دینی ، ما شاهد این تفکیک هستیم ، تفکیک بسیار مهمی  است که بین دین و سنت اتفاق افتاده است دومین تفکیکی که این جریان فکری انجام داد تفکیک بین نو گرایی و غرب گرایی بود و بطور کلی بین مدرنیسم و غرب گرایی . که روشنفکری دینی هم اغازگر و ادامه دهنده این راه بود که برای ما بسیار اهمیت داشت و سومین عملی که روشنفکری دینی انجام داد پیوند بین دین و تجدد بود ، از آنجا که حوزه من حوزه اندیشه سیاسی است این تلاش را بیشتر در حوزه حکمرانی جدید پی خواهم گرفت ،این تقلای سه گانه یعنی تفکیک بین دین و سنت / تفکیک بین نوگرایی و غربگرایی و تلاش در ایجاد پیوند بین دین و تجدد د، تلاشهای مهمی بودند که دستاوردهایی هم ایجاد کردند و دستاورهایی هم داشتند ، اولین دستاوردی که روشنفکری دینی داشت  نقدی بود که به وضع موجود دینداری وارد کرد و در واقع تلاش کرد این دینداری را که در خود فرو رفته بود و دچار نوعی انزوا بود را به تحرک وادارد، یعنی نقدی که به وضع موجود دین و بخصوص نهاد روحانیت داشت .یکی از دستاوردهای خوب روشنفکری دینی است . دومین تلاشی که روشنفکری دینی انجام داد عبارت است از  اینکه نقد احکام و گزاره های دینی را مورد نقد قرار داد  و اینها را به محک های دقیقی سنجه کرد که بسیار مهم است ، سومین دستاوردی که روشنفکری دینی تولید کرده است و بدست آورده است، نوعی درک تلارم بین استبداد دینی و استبداد سیاسی بود یعنی روشنفکری دینی برای اولین بار مواجه  با این مساله شد که اگر در جامعه و در دولت ما شاهد استبداد سیاسی هستیم این استبداد سیاسی پیوندی با پدیده ای  در درون حوزه های دینی دارد و آن استبداد دینی است و بنابر این توجه جامعه را متوجه ضرورتی به نام اصلاح دین کرد و آن را مقدمه ضروری برای اصلاح سیاست  دانست چهارمین دستاوردروشنفکری دینی نقد دو سویه بنیادگرایی دینی و سکولاریزم رادیکال بود که بحث بسیار خوبی را تولید کرد   پنجمین دستاوردی  که روشفکری دینی داشت و بسیار نیز پر اهمیت است  ان است که کوشید معیاری برای  کار امدی پیدا کند و احکام و گزاره های دینی را باتوجه به کار امدی مورد توجه قرار بدهد و برای اولین بار این دوگانه ای که بین مقبولیت و مشروعیت دستاوردها و غفلت های روشنفکری دینی ایجاد شده بود   دستاوردها و غفلت های روشنفکری دینی بعبارت ساده تر  این مفهوم که ممکن است یک نظریه دینی مورد قبول و اجماع باشد بدون اینکه کار آمد  باشد را کنار گذاشت و بجای  آن این ایده را جایگزین کرد که درخت را باید از میوه اش شناخت و بنابر این تئوری های مذهبی را وارد رقابت در حوزه کار امدی کرد که بحث  بسیار مهمی است .و ششمین دستاورد ان نوعی قداست زدایی از نهاد های دینی  بود و نوعی مطالبه گری و پاسخ طلبی را مطرح کرد . یعنی به جای اینکه  نهاد هایی  که همواره از از جامعه انتظار داشته باشند این مطالبه را مطرح کرد که این نهاد ها هم مسوولیت را بر عهده بگیرند و پاسخگوی رفتار خود باشند.  بنابر این، این  انتظار ایجاد شد که نهادهای دینی به درد های اجتماعی توجه کنند و آخرین نکته که پاشنه آشیل روشنفکری دینی است، نقد دین از دیدگاه حقوق و اخلاق بود که معیارهای مهمی را مطرح کرد .

 

غفلت های روشنفکری دینی

اینها تلاشها و دستاوردهای مهمی است که روشنفکری دینی از قاجار تا عصر مشروطه / از مشروطه تا پهلوی/از پهلوی تا جمهوری اسلامی  و از 1357 تا الان داشته است  با تلاشهایی که داشت راهگشایی هایی را هم فراهم کرد . اما روشنفکری دینی از نکات بسیار مهمی  هم غفلت کرده است و بخاطر همین ما را با بحرانهایی مواجه کرده است . روشنفکری دینی در نقد پیش فرض های گزاره های مذهبی و دانش های اسلامی موفق بود اما از توجه به پیش فرض های خودش غفلت داشت . این پیش فر ضهای روشنفکری دینی کمتر مورد نقد قرار گرفته است و همین عدم نقد یا بررسی پیش فرضهای  روشنفکری دینی  باعث شده است ما با برخی از بحرانها مواجه شویم که شاید راه حل آن در این نقدها و تذکر ها باشد .بنابر این بخش دوم صحبت من توجهی هست به پیش فرض ها و مخاطرات قابل تاملی که روشنفکری دینی داشت . اما در اینجا باید نکته مهمی را عرض کنم ، در ادبیات فقهی گفته می شود کسی که از چیزی  سودی میبرد باید زیانش را هم بپذیرد . این استقبال و قربی که روشنفکری دینی داشت به تلاش ها و راهگشاییهای آن بر می گردد. اما بحث آن است که این راه گشاییها گاهی مواقع بحرانهایی را فراهم کرده که من به انها اشاره می کنم .روشنفکری دینی به درستی در بین دو دنیای مذهب و سکولاریسم و سنت و تجدد قرار دارد. یعنی هم می تواند چوب دوسر طلا و هم عکس آن باشد .روشنفکری دینی چند مرحله غفلت اساسی داشت که آن را از زاویه بحث های فقهی بررسی می کنم . اولین غفلت روشنفکری دینی عبارت است از اینکه انقدر غرق جدال با سکولارها و ماتریالیسم ها از  یک سو  و جدال با سنتها ی حوزوی از سوی دیگر شده بود که از بازسازی سامانه ی گفتمانی خودش غفلت کرده بود . اولین غفلت : خطای تعمیم است که بسیار نیز از لحاظ تاریخ فکری مهم است، واقعیت آن است که وقتی به تاریخ زندگی مسلمانی نگاه می کنیم ما میراث دار تقسیم بندی علوم از یونان هستیم  . یونانی ها علوم را به نظری یا عملی تقسیم می کردند و فلسفه یا حکمت عملی زندگی جاری مردم را اداره می کند . متفکران مسلمان فقه را جایگزین علوم عملی یونان کرده بودند بنابر این دانش فقه دانشی بود که بطور سنتی از ابتدای ظهور اسلام بتدریج رونق گرفت و مسوولیت اداره جامعه را بر عهده گرفت .حکمرانی در همه حوزه ها و در حوزه سیاسی را عهده دار شد . سپس این دانش فقه طبیعی که خطاهای زیاد ی هم داشت و  یکی از مشکلاتی که دانش فقه پیدا کرد چالشهایی بود که در حکمرانی جدید پیدا کرد و از درون آن یک سری گزاره های رادیکال ، یا گزاره های ضد حقوق  بدر امد و روشنفکری دینی با توجه به این حواشی که دستگاه فقه پیدا کرد در واقع از نقد فقیهان به نفی اساس فقه کشیده شد ، این یکی از اشکالات است که باید بر روی آن تامل کرد . البته در دنیا مسبوق به سابقه هم بوده است از افلاطون تا راولز و تا متفکران امروز مثل هابر ماس در اروپا و... فلسفه بعنوان دانش خطا های بسیاری داشته است و از درون  ان فاشیسم ، نازیسم ، کمونیسم و سوسیالیسم در امده است اما  هیچکس خطای فلاسفه را به پای فلسفه نگذاشته است در حالیکه روشنفکری دینی ما این کار را انجام داده است و اشتباهات فقها را به پای فقه گذاشته است .این از خطاهایی بود که اتفاق افتاد و باعث شد که نتایجی پیدا شود که به آن اشاره خواهم کرد . دومین نکته خطایی بود که بسیار مهم بود و برای اولین بار روشنفکری دینی قضاوت خاصی در باره فقه کرد و آن این بود که فقه منحصر در تکالیف است. یعنی چنین بحثی را مطرح کرد و فقه را در مقابل حقوق قرار داد و فقه را دانش تکلیف خواند  که  حقوق را خورده و یا می خورد .این تفکیک عجیبی بود که اتفاق افتاد در حالی که اگر ما به ساختار دانش فقه و هم به تجربه تاریخی فقه نگاه کنیم اساسا اینگونه نیست . بعنوان مثال در دسته بندی فقه، فقه را به عبادات و معاملات به معنی عام تقسیم می کنیم و گاهی نیز به عبادات ، معاملات و سیاسات . ولی واقعیت این است که تمام معاملات ،حقوق هستند، یعنی بخش بزرگی از دستگاه فقه که مربوط به معاملات هست از جنس حقوق و قرار داد  است  . تجربه تاریخی ما هم نشان داد ه است در ادبیات مشروطه فقها سعی کردند حقوق را به حوزه عمومی تسری بدهند و تفسیری حقوقی و قراردادی از دولت مشروطه ارایه بدهند و اگر دوستان ملاحظه کنند ادبیات  مرحوم میرزا حسین نایینی و آخوند خراسانی  و محلاتی و دیگران  ،می بینیم که اینها برای اولین بار تلاش بسیار مهمی می کنند که آن  تا مکنونات حقوق خصوصی را به حوزه عمومی سرایت بدهند و مشروطه را از دیگاه امانت مالکانه و قرارداد و لوازم قرارداد مورد توجه قرار بدهند. بنابر این اگر نگاهی بنیندازیم برخی رساله های مشروطه مانند قانون اساسی،  رساله تنبیه الامه، رساله های مرحوم محلاتی ، تلگراف های مرحوم اخوند ، رساله حقوق اساسی فروغیهای پدر و پسر ،خاطرات مجد اول و ... را نگاه کنند همه از حقوق و رابطه فقه و حقوق صحبت می کنند و بعد مشکلی که روشنفکری دینی طرح کرد  این بود که  فقه دانش تکلیف است و ضد حقوق هست و جهان مدرن جهان حقوق هست حکم به طرد و نفی دانش فقه کرد و تقابل هایی هم درست کرد . سومین خطایی که به نظر می اید اتفاق افتاده و باز هم باید در این مورد بیشتر صحبت کنیم آن است که برخی از روشنفکران دینی ما که تلاشهای مهمی هم کرده اند کوشش کرده اند که حتی اگر فقه را هم می پذیرند آن را مشروط به محک اخلاق کنند . ذات بحث ان بسیار خوب است اما دو اشکال تکنیکی بسیار مهم دارد . دوستان حتما اثار نیچه را دیده اند در فراسوی نیک و بد نیچه معتقد است دانش های یک تمدن یا  یک دوران تاریخی،  چنان در بنیاد به هم پیوسته هستند که نمی توان آنها را تفکیک کرد مانند خون در بدن هستند یعنی از هر بخش بدن خونگیری کنید مختصات آن یکی است، بحث بر این است که تمدن اسلامی اخلاق و حقوقش از جنس واحد است و شما نمی توانید اینها را از هم جدا کنید . بعبارت واضحتر یک پیش فرضی را روشنفکری ما پذیرفته است  آن این است که اخلاق جهانی و یونیورسال است و مبتنی بر برابری و ازادی و همه فهم است و لی واقعیت این است مطالعه تاریخ اخلاق نشان می دهد همین یونانی های بنیانگزار اخلاق  و بخصوص بنیانگزاران  اخلاق مدنی هستند چقدر از بردگی طبیعی صحبت می کردند یعنی اینطور نیست که اخلاق معیار مطلقی باشد شما همین گزاره های فقهی را در جهان اسلام و اخلاقیاتی که در جهان اسلام وجود دارد ارجاع بدهید تفاوت چندانی به دست نمی آورید و جدا کردن اخلاق از  مجموعه نظام دانایی یا اپیستمه امکان پذیر نیست . چهارمین مشکل اساسی نیز مبنا گرایی رادیکال روشنفکری دینی است .روشنفکری دینی خیلی از علوم عملی غفلت کرد .البته این روزها استاد دکتر سروش به بحث قدرت و دین بر گشته اند و مبارک است . اما مبنا گرایی رادیکال توجه به مباحث بنیادهای توحید، معاد و از این دست باعث غفلت از علوم عملی مانند فقه و رابطه فقه و سیاست و مباحث اینگونه باعث شده است مشکلاتی در این حوزه پیدا شود که تحت عنوان بحرانهایی که در مسیر پیدا شده به ان اشاره می کنم .

 

   بحران ها

روشنفکری دینی با نفی رادیکال دانش فقه در واقع جامعه مسلمانی را با بحران بی دانشی مواجه می کند . این بحران جدی است چون الترناتیوی معرفی نمی کند، فقط نفی کرده است تنها الترناتیو هم تنها توجه به صرف اخلاق هست که مشکلاتی دارد از جمله فقدان ضمانت اجراست و دیگر اینکه خود اخلاق هم تابع شرایط گفتمانی است و عملا نمی توانیم استفاده قانونگزارانه ای از آن  داشته باشیم .مشکل بزرگی با نفی دانش تجربه تاریخی ایجاد شده است که فقه کوشیده است پشتیبانی لازم را برای دولت موضوعه و مبتنی بر قانون اساسی بوجود بیاورد ،بعنوان مثال عرض می کنم مشروطه شاهد انتقال حکمرانی شخصی شفاهی به یک حکمرانی قانونی و نهادی است  .اگر توجه داشته باشیم نقش فقه بسیار برجسته است . معمایی وجود دارد با عنوان معمای تایید، یعنی نظام سنت ایا نظام جدید را می پذیرد یا طرد می کند. در واقع دستگاههای فقه تلاش بسیاری کردند تا امر جدید را مورد تایید قرار بدهند چون دوگانگی هایی در آن بود. اما روشنفکری کمک نمی کند که نوگرایی فقهی پیش برود  تا  بیشتر بتواند رابط سنت و امر جدید باشد و بجای بوجود اوردن ارتباط ،مدام آن را قطع می کند . بحث بعدی آن است که فقه از جمله دانش هایی است که تلاش می کرد عرف را جا بیندازد بخصوص از عرف های جدید حمایت کند با عنوان عرف دقیق یا کارشناسی امروز. چهار مین بحران ایجاد شده تولید بحران در زمینه اصول اعتقادی بوده است روشنفکری دینی  نوعی نیهیلیزم اجتماعی را به جامعه تزریق می کند و از سوی دیگر شمشیر تکفیر نیروهای سنتی را نیز تیز می کند یعنی با آن تضاد تندی که با مبانی دیانت ایجاد می کند و با عبوراز نهاد فقه ، نهاد روحانیت و دینداری تاریخی که به بنیاد دین بر میگردد در واقع بسیار ی  از مدافعان را بی سلاح  کرده است ، ویا  آنها را وادار به سکوت می کند و هنگامی که  نیروهای میانه حذف می شوند جدال بین بنیاد گرایان و روشنفکران دینی افزایش پیدا می کند و حربه تکفیر را شارژ می کنند . پنجمین بحران ، بحران نفوذ است . روشنفکری دینی با مبنا گرایی عمیقی که پیدا می کتد نه تنها برد خود را از دست می دهد بلکه دچار بحران نفوذ در نهاد های مذهبی می شود ،یعنی نیروهایی  که با تکیه برروشنفکری دینی مباحث را پیش  می برند را کم توان می کند .

 

  نتیجه و خلاصه بحث

 به گمان من مساله به درک بسیار خاصی از تقابل فقه و حقوق و تقابل فقه و اخلاق بر می گردد  که این دو بسیار باارزشند .ما رساله های بسیاری داشته ایم از دوره مشروطه به این سو که بدون آنکه از چار چوبهای فقهی فاصله بگیرند حقوق را پی گرفته اند ، بحثی در رساله فی الحکم و الحق داشته اند و در واقع سعی می کردند نشان دهند فقه چگونه به اخلاق توجه می کند که روشنفکری دینی آن را نادیده گرفته است .در پایان به  سه نکته کوتاه توجه می دهم و بحث را به پایان می رسانم و به تعبیر مرحوم مهندس بازرگان که ایده ای داشتند با عنوان مسیر طی شده یا راه طی شده ، سرنوشت ما را این راه مشخص می کند ، ما هر چه در مشکلات تامل کنیم شاید مسیر بعدی را بیشتر اصلا ح کنیم  مهندس بازرگان معتقد بود فکر کردن شبیه کوهنوردی است انسان وقتی می خواهد صعود کند اول تپه را می بیند و بعد ... چشم اندازهای جدید را می بیند و به نظر می اید در جایگاهی هستیم که افقهایی را در برابر چشم مساله ایران می بینیم ، مساله ایران با تشیع ، فقه ، روشنفکری دینی  و با انواع دیگر روشنفکری گره خورده است که همه ما مجبوریم به این مساله فکر کنیم  تا تضاد های تنش زا را تا حد زیادی بتوانیم  تقلیل دهیم. بنابر این سه نکته عبارتند از توجه مجدد به طبقه بندی علوم در جهان اسلام است و سابقه و تجربه و پتانسیلی که فقه در اداره جامعه داشته است ، این  درست است که فقه  هم افتخاراتی کسب کرده است مثل تاسیس دولت صفوی ، حل مشکل تنباکو و یا رهبری یک انقلاب  در ایران  که از افتخارا تآن است اما معایبی هم داشته است بن بستهایی هم درست کرده است . بنابر این توجه به ظرفیت فقه مهم است دوم ارزیابی مجدد از رابطه فقه و حقوق و اخلاق بخصوص مطلبی که بین فقه و حقوق تفکیک شده است ، دچار اشکال است و به نظر می اید باید اصلاح شود . نکته دیگر انکه دکتر سروش در سخنرانی اخیرشان در قدرت و دین بر ان تاکید داشته اند مبنی بر این که مرحوم نایینی بر حقوق توجه نکرده است که بر اساس تجربه من ، تمام تلاش نایینی تاسیس نهاد حاکمیتی بر اساس حقوق ملی یا حق ملت بر مبنای استدلال فقهی است و سومی توجه به تاریخ فکر معاصر است . تجربه معاصر نشان داده است که توجه یک سویه به روشنفکری دینی ، سنتی و نو و... و نفی دیگران برای ما سابقه خوشی نداشته است و باعث شده است آنچه داشته ایم را از دست داده ایم و انچه می خواستیم هم به آن نرسیدیم .