دری به سوی گل ها


کودک و نوجوان |

 

در خانه را باز کردم. دری به سوی گل ها برابر چشمانم باز شد. قدم زنان و آرام آرام میرفتم. آبپاش بنفش خود را برداشتم و شروع به آب دادن گل ها کردم. گل های جعفری و پریوش. حوض را پر از آب کردم. برگ شمشادهای حیاط با ترانه ی باد می رقصیدند و شادی می کردند. شب ها حیاط خانه ما پر از بوی خوش گل محبوب شب می شود. از نامش پیداست که شب ها بوی خوش خود را می افشاند. پروانه ها دور تا دور گل ها می چرخند و برای گل ها آواز می خوانند و گل ها به سازشان میرقصند. رونده های روی دیوار زیبا و سبز شده اند و قطرات باران روی آنها خودنمایی میکند. ملخ ها در میان سبزه ها پنهان میشوند و ناگهان آدم را شگفت زده میکنند. قورباغه ها در میان محبوب شب ها می پرند و شادی بیش از اندازه خود را نمایان می کنند. صدای لالایی جیر جیرک ها از هر گوشه ای به گوش میرسد و همه این ها اسرار عشق طبیعت است که دلداده ی شادی هاست و به قول حافظ «دمی با غم به سر بردن، جهان یکسر نمی ارزد».