■  دیانا یزدانی- 9ساله- پایه سوم ابتدایی


کودک و نوجوان |

روزی روزگاری دوخرگوش با پدر و مادرشان در جنگل زندگی می کردند. آن دو خرگوش خیلی به پدر و مادر خود احترام می گذاشتند. روزی مادر آن دو خرگوش بیمار شد و او را پیش دارکوب پیر بردند. دارکوب به آن ها گفت شما باید به جنگل بروید وگل صورتی و زرد را پیدا کنید و پیش من بیاورید تا با آن دارو درست کنم. آن دو خواهر به جنگل رفتند تا آن گل را پیدا کنند. روز اول موفق نشدند. روز دوم هم موفق نشدند. روز سوم باز هم به جنگل رفتند. آن ها با خود گفتند شاید امروز موفق شویم. درجنگل یک پروانه ی زیبا و قشنگ دیدند؛ دنبال آن رفتند. درهنگام بازی چشمشان به گل صورتی و زرد افتاد آنها خیلی خوشحال شدند و آن گل را پیش دارکوب پیر و دانا بردند. دارکوب با آن گیاه یک دارو درست کرد و به مامان خرگوش ها داد و مامان خرگوش ها با خوردن آن دارو سلامتی خود را بدست آورد.