معیار ندانم‌کاری ■ کاظم طلیعی




 

در فضای کنونیِ مطبوعات، به‌ویژه مطبوعات شهرستانی، علاوه بر مشکلات بسیاری که از سال‌ها پیش وجود داشت و هنوز هم هست مثل سانسور، خودسانسوری، شرایط اقتصادی و... مشکلات تازه‌ای پدید آمده که عمدتاً ناشی از بی‌سوادیِ گرداننده‌گان فعلیِ آن است.یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ما در این زمینه این است که نشریات در ایران نه به عنوان یک رسانه، بلکه به عنوان یک بنگاه تولیدی دیده می‌شوند و صاحبان امتیاز نشریات در ایران بیش و پیش از آن‌که نگاه و عمل‌کرد رسانه‌ای داشته باشند، دیدگاه‌های اقتصادی مدنظرشان هست. ریشه‌ی اصلیِ مشکلات فعلی در نشریات ایرانی در این مشکل اصلی‌ست. تقریبا بعد از انتخابات ریاست جمهوریِ سال ۸۸ و بسته‌تر شدن فضای اجتماعی و نیز انسداد فضای اقتصادی که بخشی از آن ناشی از تحریم‌ها و قطع‌نامه‌های آن دوران بود و نیز دست‌رسیِ آسان‌تر به فضای مجازی و همه‌گیریِ پدیده‌ای به نام تلگرام، روزگار بر مطبوعات شهرستانی بسیار سخت و سخت‌تر شد. دیگر ادامه‌ی کار به شکل سابق برای مدیران نشریات به‌صرفه نبود و دیگر نمی‌توانستند از پس هزینه‌های اجاره‌ی دفتر و دست‌مزد سردبیر و مسئول صفحه و خبرنگار و عکاس و دیگر عوامل برآیند. عمده‌ی این هزینه‌ها را در گذشته آگهی‌های تجاری تأمین می‌کرد، اما اینک در نتیجه‌ی مدیریت جدید اقتصادی، بنگاه‌های تولیدی یکی‌یکی بسته می‌شدند و آن‌هایی که هوز جان‌سختانه مقاومت می‌کردند در تأمین هزینه‌های جاری خود درمانده بودند و دیگر نمی‌توانستند خوراک برسرپا ماندن نشریات شهرستانی را هم تأمین کنند. در چنین شرایطی اغلب فعالان بخش‌های مختلف مطبوعات از کار بی‌کار شده یا دنبال برنامه‌ای دیگر رفتند. بسیاری از نشریات یک‌درمیان و دودرمیان منتشر می‌شدند و سعی داشتند به امید شرایط بهتر بمانند، اما مقاومت‌شان ته کشید و بسیاری از انتشار بازماندند و به همین دلیل مجوزشان باطل شد.

تک و توکی از نشریات که به دلایل مختلف از جمله مسایل سیاسی یا حفظ شأن و مرتبت سابق ماندند یا به همین دلایل تازه شروع به کار کردند، سعی کردند برای اداره‌ی امور اقوام و بسته‌گان دور و نزدیک را به کار بگیرند. دیگر مهم نبود طرف چه‌قدر سواد و تجربه دارد. جوانی که تا دیروز دست چپ و راستش را نمی‌شناخت و دوتا مطلب قابل خواندن در هیچ نشریه‌ای چاپ نکرده بود، ناگهان می‌شود مدیر داخلیِ یک نشریه یا سردبیر یا مسئول صفحه و گاهی در مواردی یک نفر امور صاحب‌امتیازی و مدیر‌مسئولی و سردبیری و مدیریت داخلی و نویسنده و خبرنگار و عکاس همه را باهم یک‌تنه به عهده می‌گیرد و این‌گونه معلوم می‌شود که حاصل کار، چه آش شله‌قلم‌کاری از آب در خواهد آمد و این‌چنین است که نشریات از محتوا تهی می‌شوند. اغلب مطالب را از اینترنت و خبرها را از خبرگزاری‌های رنگارنگ و سایت‌های خبری که هرروز مثل قارچ سبز می‌شوند و هیچ نظارتی بر آنان نیست، می‌گیرند و تک و توکی هم با التماس و درخواست از این و آن تقاضای مطلب می‌کنند و هرچه به دست‌شان برسد چاپ می‌کنند؛ یعنی در واقع هیچ معیار و ملاک مشخصی برای انتخاب نیست. فقط کافی‌ست مواظب باشند مطالب رسیده به جایی نزده باشد که موجب دردسر شود. بنابراین مطالب از هرگونه انتقاد ساده و اصولی تهی می‌شود و همه از همه‌چیز تعریف می‌کنند. کلاً در این گونه مطالب مملکت گل و بلبلی تصویر می‌شود که هیچ ایرادی ندارد و همه‌چیز آرام است و مشکلی اگر هست در خود ماست.

برای این‌که دقیق‌تر وارد این فضا بشویم، بگذارید خاطره‌ای تعریف کنم. یکی از آشنایان بسیار جوانم که چندسالی‌ست دست‌به‌قلم شده و مقالاتی در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی می‌نویسد، از برخی نشریات استان گله‌مند بود که اغلب نوشته‌هایش را یا کلاً چاپ نمی‌کنند یا اگر هم با تأخیر دو سه‌ماهه چاپ می‌کنند، تغییرات بسیاری در آن می‌دهند و گاه کلمه یا عبارتی را و حتا گاه یک پاراگراف کامل را حذف کرده و در برخی موارد نوشته را چنان جرح و تعدیل می‌کنند که از نوشته‌ی اصلی قابل تشخیص نیست چنان‌که گاهی از آن نوشته مفهوم و معنایی فهمیده می‌شود که اصلاً مورد نظر نویسنده نبوده است. برخی از نوشته‌ها که با توجه به روی‌دادهای روز نوشته می‌شود، تأخیر چند ماهه در چاپ آن، طراوت و تازه‌گیِ نوشته را کاملاً محو می‌کند و برای نشریه و خواننده‌گان آن جذابیتی ندارد.

از او خواستم برخی از آن نوشته‌ها را برایم بیاورد. بعد از چند روز دست‌کم ده مطلب برایم آورد که همه را برای نشریه‌ای فرستاده بود و هیچ‌کدام هم چاپ نشده بودند. وقتی نوشته‌ها را به دقت خواندم جز نیاز به مختصری ویرایش و حذف یک دو کلمه‌ی دردسرساز هیچ مشکلی نداشت. نه تنها مشکلی نداشت، بلکه نسبت به بسیاری مطالب پیش‌پاافتاده‌ی چاپ شده در آن نشریه، سر هم بود.

در پاسخ به آن آشنای جوان، نشستم و پرسش‌هایی طرح کردم که پاسخ به آن، معیار انتخاب و چاپ مطلب را از نظرگاه مسئولین نشریه مشخص می‌کرد. پرسش‌ها را به او دادم و تأکید کردم با خط خود و به نام خود برای نشریه‌ی موردنظر بفرستد، بلکه از این طریق جواب قانع کننده‌ای بگیرد و بر اساس همان معیارها مطالب بعدی‌اَش را سر و سامان دهد. پرسش‌ها چنین بود.

معیارهای شما و مسئولین نشریه برای چاپ یک مطلب چیست. برخی از آن معیارها را برمی‌شمارم. لطفاً از میان آن‌ها دقیقاً مشخص کنید کدام‌یک موردنظر شماست.

1ـ جذاب بودن نوشته از نظر شما؟

2ـ مفید بودن ؟

3ـ تازه بودن؟

4ـ رعایت درست نویسی از سوی نویسنده؟

5ـ معروفیت نویسنده؟

6ـ سماجت نویسنده برای چاپ یک مطلب؟

7ـ بی‌دردسر بودن و بی‌حاشیه بودن نوشته؟

8ـمیزان دوستی و ارادت یا رودربایستی اعضای نشریه با نویسنده؟

9ـ سفارش یا توصیه‌ی یکی از اعضای نشریه برای چاپ نوشته؟

10ـ دور بودن نوشته از مسائل سیاسیِ دردسرساز؟

11ـ پیشینه‌ی سیاسیِ نویسنده؟

12ـ ترجیح می‌دهید نوشته انتقادی نباشد؟ و اگر هم انتقادی‌ست ترجیح می‌دهید انتقاد از یک فرد (نه هرفردی) باشد یا انتقاد از یک کتاب (نه هرکتابی) یا انتقاد از یک دوره‌ی تاریخی (ترجیحاً ۴۲سال پیش) باشد؟

منتظر پاسخ شما هستم. 

تنها پاسخی که از آن نشریه دریافت شد همین دو کلمه بود: مشکل کجاست؟

این پاسخ کوتاه در خوش‌بینانه‌ترین حالت تنها این نکته را روشن می‌کند که ظاهراً هیچ معیاری وجود ندارد و در حالت بدبینانه متأسفانه نشان می‌دهد که مسئول مربوطه هیچ درکی از روزنامه‌نگاری ندارد.

نشریات ما در چنین شرایطی به کجا می‌روند؟

 

روزنامه نگار