انسانِ تنها ■ محمد رضا ایزد




انسان نمی داند و نمی فهمد که در این دنیا تنها است  ، لذا چون کودکی که به عروسکی جدید اُنس میگیرد ، به امور دنیا  سرگرم می شود . آدمی  با آرزوهایش سرگرم می شود دنبال رفیق است تا تنهایی هایش را چاره کند . ازدواج می‌کند که همدم داشته باشد .‌ به مقام و پستی می‌رسد و سرگرم آن می شود . صاحب فرزندی می شود و چه مدت طولانی با او سیر می کند و تصور می کند روزی عصای پیری اش شود اما بعد می بیند نه ، فرزند نیز دنبال آرزوهایش رفته و میرود ،  همانطور که خودش رفته و میرود .‌ انسان اسیر آرزوهای خودش است . انسان در خود گرفتار است ، لذا نمیداند چه کند و شاید هم می داند و برای اینکه از تنهایی در بیاد سعی می کند در جمع باشد . در جمع دوستان باشد تا با آنها ایام را سپری کند اما باز می داند که در جمع هم که هست ، باز تنهاست .‌ انگار از تنهایی میترسد چرا که یک نفر هم او را از خودش بیشتر دوست ندارد و تا ته خط با او نیست ! ،  مگر خودش با دیگران تا ته خط هست که دیگران برای او باشند ؟ .‌ دیگرانی که دنبال آرزوهای خویش اند. چون خود او ،‌ باید بداند که تنها متولد شده و تنها می میرد و تنها برانگیخته می شود و تنها در یوم الحساب حاضر می شود .‌  همان روزی که همه از هم می گریزند چون کرونای امروزی که شاید فرار امروز از کرونا تمرینی برای فرار از اعمال خود در روز حساب باشد .‌قرآن اینگونه آن فرار را شرح می دهد ؛  هنگامی که آن صدای مهیب یعنی صیحه ی رستاخیز بیاید در آن روز که انسان از برادر خود می گریزد و از مادر و پدرش و زن و فرزندانش ...‌ آیه ۳۴ سوره عبس .‌ هر یک از دوستان یا همکاران یا همسر و فرزند تا مسافتی با او  هستند و همه شان تا ته خط نیستند ،  لذا انسان در عین حالی که در جمع است باز تنهاست ! .  نشانه تنهایی او همین بس که کسی را همراز و همدم و همسر و محرم واقعی خود نمی یابد تا لحظه ای  با او باشد و برایش بگوید از درون و گرایش و میل و کشش هایی که در درون او چون امواج سهمگین بر ساحل ذهنش حمله می کنند ، بگوید .‌ظاهری آرام دارد اما طوفانی در دل اوست .‌ نمی داند اونی که درونش کران تا کران می خروشد کیست ؟‌ . از خود بیگانه است و دو خود متضاد و دو من و دو گرایش و دو دل و دو نفس مخالف دارد .‌ خسته از این کشمکش درونی جدال پایان‌ناپذیر است . در اندرون من خسته دل ندانم کیست  که من خموشم و او در فغان و در غوغاست  انسان اگر تعقل کند و درک کند باید دنبال کسی باشد که او را درک کند .‌ او را حس کند .  او را بفهمد .  او را بشناسد .‌ از درونش خبر داشته باشد . انسان باید برود .  در جستجو باشد .  در تکاپو باشد . پای هر عَلَم و چراغی ننشیند . راه را باید برود . برود تا تهِ خط ،  تا تهِ دشت ، تا ته راه ،  که کسی منتظر اوست . نه اینکه منتظر او باشد ! بلکه با او در طول راه است تا همراهی‌اش کند . البته نمی تواند تا انتها برود . چون راه بی انتهاست ولی باید کادح کند یعنی تلاش کند تلاشی توأم با رنجِ  شدن و رفتن رفتن ای چون صعود به قله ، نه رفتن چون جاده هموار و صاف . انسان در جستجوی لقاء و دیدار با او است که مطلق و خالق است .‌ او که خودش گفته نزدیک است ،  می‌شنود ، اجابت میکند ، ماندگار است ، دوست است ، همراز و محرم اسرار است .‌ او خودش گفته با من سخن بگو که میشنوم و همه جا همراه تو هستم .‌

"و هو معکم اینما کنتم " ،  و هر جا که باشید خدا با شماست حدید ۴ .

و چه زیبا استاد الهی قمشه ای در این زمینه سخن گفته ؛

 ما تنهاییم توی این عالم . کی با شماست ؟ .‌ پدر و مادر و زن و فرزند و این همه ،  میزارن و میرن . چهار روز با شما هستند ، بعداً تازه همان موقع که با شما هستند ، در وجود خودشانند ! .‌  هیچکس نمیتونه وارد وجود شما بشه .‌ شما در این عالم تک و تنها هستید.‌ وقتی یه نفر میاد و میگه  " و معکم این ما کنتم " این شراب معیت " حضور " است که آدم حس بکنه او پیشت  حضور داره .  دیگه هیچ وقت آدم تنها نیست .  چون معیت او غیر از معیت خلقه !‌ چون معیت او چنانه که از ما به ما نزدیک تر است.  و سخن آخر رو با فرازی از سخنان شهید محمد باقر صدر به پایان می بریم ایشان با ذکر آیه " یا ایها الانسان کادح الی ربک کدح فملاقیه "،  انسان تو با کوشش و تلاش پیگیرت  در عبادت و خدمت ،  سرانجام نایل به ملاقات پروردگارت خواهی شد .‌

 انسان در "راه " به خدا باید نزدیک شود. طاقت هرکس محدود و تا هر مسیری از راه را بیاید ، به کمال مطلق ظرفیت وجودی خود رسیده است . همه مثل هم تا مقدار مسافتی نخواهند رفت چون محدود و مخلوق نمی‌تواند به نامحدود و خالق که مطلق است ، برسد .‌ کمال هر فرد ،  مصرف همون ظرفیت وجودی خود در راه است . هرکسی در هر مرتبه و درجه از معرفت به واسطه ظرفیت کمالی مختلفی که خالق به او داده ، دارد . گهواره آرامش  وجودی هر فرد رفتن در مسیر اوست .‌ انسان ها در حکم یک قطره آب هستند اگر در راه دریا باشند به دریا خواهند پیوست و دریایی خواهند شد ، و گرنه قطره سرگردان شده و هرز خواهند رفت .

قطره  دریاست ، اگر او با دریاست

ورنه قطره ، قطره  و دریا ، دریاست

  آری انسان در مسیر و راه لقاالله ، تنها نیست ، خدا با اوست  ،  و گرنه " بل هم اضل " ی بیش نخواهد بود .