بخش دوم و پایانی واژه های گرگانی واژه های محاوره ای استرآبادی از جنبش حروفیه تاکنون■ سید حسین میرکاظمی




دکترصادق کیا استاد دانشگاه تهران و زبان شناس ایرانی که گرایش به زبان شناسی تاریخی داشت و در دهه سی با مطالعات گویش های ایرانی به عنوان موضوعات رساله های دکتری تشویق شد و در این شرایط کتاب اش «واژه نامه گرگانی» را که روی گویش گرگانی و استرآبادی بررسی منظم شده و به توصیف گویش استرآبادی می پردازد، انتشارات دانشگاه تهران چاپ و منتشر کرد. به فوریت اشاره شود شاعران استرآبادی و گرگانی پیش از این از لفظ و واژه های محاوره ای گرگانی در سُرایش شعر، استفاده کرده اند. خواسته اند تعالیم خود را برای مدم عوام و عادی مفهوم تر گردانند. از جمله می توان از جنبش حروفیه در زمان تیموریان قرن هشتم به رهبری مولانا فضل الله حروفی استرآبادی معروف به نعیمی یاد کرد. فضل الله نعیمی اشعار فراوانی به لهجه استرآبادی و واژه های محاوره ای سروده است و آثاری چون «جاودان کبیر» و «عرش نامه» دارد. در سده ی اخیر، می توان از شاعران گرگانی نام برد که در شعر تکیه جدی به واژه های گرگانی داشته اند. کارهای مثال زدنی سیدرضا عرفانی و محمدعلی عبهری برای همیشه خاطره انگیز این حوزه می باشد. پراکنده کارهایی هم در شعر نصرت صفایی، یحیی وکیلی زند، سیدمهدی شریف موسوی و حسین ضمیری آمده است. نویسندگان گرگانی هم واژه های گرگانی را کتاب کرده اند. سیدعباسعلی محسنی مفیدی با کتاب «افسانه های کلثوم ننه» و احمد اخوان مهدوی با کتاب «نَرمه خُل» از آثار خوب و ارزشمندی هستند. در همین زمینه ی پژوهش فرهنگی حوزه ی استرآباد، محمدرضا اثنی عشری با نام ضرب المثل ها، اصطلاحات و زبان زدهای استرآبادی، که به تدریج در فصل نامه میرداماد چاپ و منتشر می شود، اثری پر بار و سخت مورد توجه و اعتنای جدی است و نشان از جمعیت و پشتکار خستگی ناپذیر پژوهشگری توانا و دلبسته ای را می دهد. با کتاب شدن و ارایه به نسل معاصر، حافظه ی تاریخی لاجرم برانگیخته خواهد شد.

در این سطور می توان تذکاری به تاکید در پی داشته باشد. از آن جایی که خرده فرهنگ و فرهنگ در گویش زبان جامعه و واژه ها متبلور و یا انباشته می شود، استفاده ی ناهنجار از لهجه، گویش و واژه برای مضحکه و خنداندن، منطقی و شرافتمندانه نیست. خنده خوبست که در آن غل و غش و تحقیری نباشد. نباید لهجه و گویش و واژه ای را مطمع دست انداختن به سرخوشی و ملعبه ای برای سرگرمی و تغییر ذائقه و بازارگرمی دلقک مآبانه کرد.

در این ره گذر، مجالی است برای ارایه بخش دوم واژه های محاوره ای گرگانی که به همت ابوالقاسم نجفی در دهه ی سنی معاصر تهیه شده، او طی سال های اقامت در گرگان به سیاق علاقمندی به حفظ میراث عامیانه، این مهم را تحقیق و جمع آوری کرده است. برای چاپ در اختیار ماهنامه فصل گرگان به سردبیری سیدحسین میرکاظمی گذاشت. این کار در دهه ی شصت در فصل گرگان توفیق چاپ نیافت، اینک با وقفه ی طولانی به دنباله ی بخش اول، که در روزنامه ی گلشن مهر چاپ شده بود، بخش دوم آن را می خوانید.

 

بَنچه bance دسته

بَند band عنکبوت

بَندِ کُلو band-e-kolū تار عنکبوت. کُلو

بوریا būrīyā حصیری که از نی درست کنند. در سقف خانه ها و پوشش کف مسجد به کار برند. در مقابل کوب یا حصیر که در زیر قالبی می گسترند.

پابَرداشتَن ... pā راه افتادن. بچّه مان چند روزه داره پابرمی داره: ... راه می افته

پاپولو pāpūlū پروانه

پاچَک پاچَک زَدَن ... pācak پا تکان دادن بچّه شیرخوار

پاش زَدَن ... pāš پاش دادن. افشاندن غلاّت و حبوب در سینی یا طبق برای پاک کردن آنها

پالانه pālāne کَوَل، حلقة سفالین که در مجرای قنات نهند

پایین رَفتَن ... pāyī اجابت مزاج

پِنین peīn پِهِن. پِنینِ ماچُلُغ: پهن ماچه الاغ

پَپ کلّه pap-kalle دارای موهای ژولیده و انبوه

پَپو papū چُسفیل، ذرّت بوداده. با شکر ساییده چسبناک می سازند و به شکل کره ای در می آورند و به بچه ها می فروشند. امروز برنجمان مثل پَپو شده

پِت pet لوچ، چپ

پُتو potū پوتو

پُخه poxe تفاله، تفالة میوه. پُخة چای: تفالة چای

پَرکاله parkāle [پرگاله: پاره، لخت، *** لغتنامه دهخدا] پاره، تکّه، *** برای لباس و رخت. امروز دو پرکاله رخت می شوریم.

پُروک porūk چُرت

پُروک زَدَن چُرت زدن، بیحال شدن

پِزغه pezqe جرقّه، اخگر.  پزغه پرید رو دستم

پَشور pašūr یکی از بندپایان، آبدزدک

پَلِلا palelā پرونده ای شبیه حواصیل، دارای پرهای سیاه، پا و گردن بلند

از ترانه های کودکان «پَلِلا، یَشقَلِلا، خانه ت کجا؟ سُرخَنکلا [سُرخی کُلا: از دهات گرگان] چه می خوری؟ تولِ سیا [تول: گِل] چه می خوری؟ آب سیاه

پِلوپز pelow-paz قاشق چوبی بلند برای هم زدن و کشیدن آبش و ...

پُنصَد ponsad پانصد

پوتو/پُتو pūtū-potū گویی پارچه ای یا چوبی که با آن در ظرف یا روزنه ای را بندند.

پوته (پُتو) کردَن فرو کردن. تو هم بالاخره خودته پوتو کردی... به زور جا کردی

پوتو گِرِفتن ... خفه شدن، دهان را بستن. پوتو بگیر: ساکت شو، خفه شو

پوته pūte شورة سر

پوش pūš پُف کرده. این خمر خوب پوش کرده

پوش کَردَن ... 1-پُف کردن 2-اخم کردن. چرا پوش کردی: چرا اوقاتت تلخ است؟ . پوش کرده: بداخلاق

پیَر pīyar پدر

پیک pīk رنگ پریده. رنگ و روش پیک شده: رنگش پریده

پینگِلی pīngelī کوچک. بچّه پینگلی: بچة کوچک. تینگلی

تاس پیاله tās-pīyāle 1-پیالة مسی 2- کلّه تاس

تَپچه tabce کوتاه قد و چاق

تَپوک tapūk توسری. مگه بِچّه ما تپوک خورَ مردمه؟

تَخمه سِمِشکه toxm-e-semeške تخمة آفتابگردان (به بوته اش فقط گل آفتاب گردان می گویند)

تِرا پِرا terā-perā پراکنده. مردم جمع شده بودند پاسبانا آمدند تِراپِراشان کردند.

تُرجه torje جوانه. درخت تازه تُرجه زده