■ بخش دوم بازنمایی های ما از حقیقت ■ احسان مکتبی




 

 

حقیقت شاید مانند چشمه ای جوشان از دل کوه غلیان می کند و با گذر از کیلومتر ها به سرچشمه می رسد ، گذر از این مسیر طولانی و پر فراز و نشیب  خواه نا خواه طعم ، کیفیت و اندازه آب را تغییر خواهد داد و بسته به آنکه از کدام گذر به سرچشمه رسیده باشد، همان طعم را می توان در کیفیت آب دریافت ، طرفه آنکه از دهها چشمه ی جاری، معدودی به ما خواهد رسید و دست ما برای فهم تنوع طعم آنها هم چندان باز نیست ، چشمه ای که از گذر ایدئولوژی گذشته باشد با چشمه ای که از معبر قدرت عبور داده شده باشد ، صاحب یک کیفیت نیست . اما باید بین آنها تفاوت قائل شد،  زیرا آنگونه که گفتیم دنیای امروز دنیای شگفتانه هاست ، زبان خود یک شگفتانه است ، رسانه شگفتانه ای دیگر و متفاوت تر ،تنوع و تکثر رسانه ها و هژمونی متاثراز آنها نزدیک شدن به عرصه واقعیت را برای مشتاقان سخت تر و یا اصولا غیر ممکن  می کند . چنین موجودی حتی اگر در خلا بخواهد گزارشی  صادقانه از واقعیت بگوید  ،آیا می توان به درستی داده ها ی او اذعان داشت ، بدیهی است که نمی توان پاسخ مثبتی به این پرسش داد  اما چه باید کرد؟ آیا می توان همه چیز را در خلا رها کرد و به آن نیندیشید ؟ بنابر این  ما  برای نزدیک شدن به ساحت حقیقت و نه لزوما کشف حقیقت ،محتاج به روشهایی در فهم متون هستیم که تا حد امکان بتواند ما را به فهمی جامع از همه ی حقایق راهنمایی نماید.

  به این خاطر باید پذیرفت واقعیت به نحو معنا داری وجود ندارد و از آنجا که معنا بی ثبات یا لغزنده است ،بنابر این همیشه قرار ملاقاتش را با حقیقت مطلق به تاخیر می اندازد.از جانب دیگر باید گفت معانی به شدت دررابطه با قدرت ثبت وحک می شوند و از آنجا مطبوعات و رسانه ها خود یکی از عوامل قدرت هستند ، توان بازنمایی حقیقت را به آن گونه که خود می خواهند دارند.  بنابر این می توانیم با  بازنمایی واقعیت را واجد معنا کنیم و بپذیریم معنای هیچ چیز نمی تواند غایی باشد و معانی در جهان مشروط به عوامل و مناسبات  دیگری است .  البته این به آن مفهوم نیست که جهان دارای معنا نیست  بلکه  واقعیت جهان فارغ از بازنماییها  ی ما وجود دارد اما معنا دار شدن جهان در گروی چگونگی بازنمایی آن است.  بنابر این واقعیت ها بر اساس بازنمایی های رسانه ای شکل می گیرند و تولید می شوند ، به این خاطر هیچ امر فرا زبانی و فرا گفتمانی وجود ندارند. بلکه هر مفهومی در زبان و گفتمان ساخته می شوند. معنا بر ساخته ای اجتماعی است و اکتشافی طبیعی نیست .اگر چه جنس ، رنگ و نژاد مساله ای ذاتی و طبیعی است، اما جنسیت ،سیاه پوست یا سفید پوست بودن و نحوه تعمیم و ارزش گذاری بر آنها بر اساس  مناسبات اجتماعی و روابط قدرت  بازنمایی می شود و بدین گونه زن جنس دوم و سیاه پوستان رنگ در حاشیه معنا می شوند. در حالی که با تغییر مناسبات قدرت و مناسبات اجتماعی معنای رنگها و جنس ها نیز تغییر می کند. بنابر این باز نمایی می تواند مبتنی بر دوگانه سازی پدیده ها و اتفاقات، به آنها مفهوم مثبت و منفی بدهد و ارزش ها را جابجا کند. مثلا  برای مسلمان ، سیاه پوست و زن خصوصیاتی باز نمایی شوند که مورد نظر صاحبان قدرت و مناسبات خاص اجتماعی در یک منطقه از جهان است و آن خصوصیات بازنمایی شده را خصوصیاتی ذاتی و طبیعی فرض نمایند، در حالیکه مفهوم خلافکار و قانون شکن برای رنگ سیاه و مفهوم خشونت طلب برای مسلمان و ناتوان و ضعیف برای زنان امری واقعی و طبیعی نیست و بر ساخته ی مناسبات قدرت و بازنمایی رسانه ها در اذهان شهروندان مغرب زمین است. هر چند که این خصلت ها طبیعی و ذاتی نباشد.