واکاوی یک کتاب


یادداشت |

 

 

■  دکترحسین میقانی

برای واکاوی کتابی به این عظمت و دارای جایزه های متعدد و حدود  400  صفحه باید وقت زیادی را صرف کرد و با عنایت به توشه کم علمی بنده، من فقط میتوانم به نکاتی که برداشت شخصی هست اشاره کنم و بررسی دقیق و موشکافی کتاب را به خوانندگان گرامی و منتقدین ادبی متخصص واگذار میکنم.

در ابتدا باید گفت: من از همان کودکی به کارتونهای تلویزیونی( صرف نظر از پلنگ صورتی – تام و جری) علاقه ای نداشته و بیشتر از تلویزیون مستندها و سریالهای تخیلی را میدیدم. به همین علت از همان ابتدا به واقعیات جامعه علاقه پیدا کرده و مطالعاتم هم در این ارتباط بوده است. برای بررسی و واکاوی این کتاب ابتدا باید کتاب " سالار مگسها نوشته گلدوین" را خواند که در ان به سقوط یک هواپیما در یک جزیره دور افتاده پرداخته و البته تمامی زندگان این سقوط کودکان و بچه ها هستند که بعد از اطمینان از زنده بودن، شروع به تقسیم کار در بین خودشان کرده و برای خود رهبر و ... انتخاب کرده تا هیچ بلبشویی در روند زندگی در جزیره برایشان ایجاد نشود و باید منتظر معجزه ای باشند تا با اتفاق افتادن ان، جان انها هم نجات پیدا کرده و دم به دم منتظر عبور یک کشتی از جزیره هستند. برای بررسی بیشتر کتاب ابتدا به معرفی نویسنده و سخن آغازین ان اشاره ای باید داشت. روتگر برگمان ( روتخر برخمان – 1988) تاریخدان و نویسنده هلندی اثاری در تاریخ، فلسفه، ... دارد که مطرح ترین کتاب او، " آرمانشهر برای واقع گرایان، چگونه می توانیم جهانی آرمانی بسازیم " هست که به چندین زبان ترجمه شده است.

روتگر برگمان، در کتاب " تاریخ امید بخش نوع بشر " که مورد مطالعه ما است به طرح اندیشه ها و دغدغه های خود در باره سرشت و ماهیت انسان می پردازد. برگمان در این کتاب به ماهیت انسان می نگرد و می گوید رویدادهای تاریخی و شواهد علمی حکایت از این دارد که انسان نه موجودی خود خواه بلکه دارای سرشتی نیک و خیر خواه است و اگر فرصتی دست دهد رفتارهای نوع دوستانه از خود نشان خواهد داد. به عقیده او انسان بیش از انکه – به تعبیر هابز – موجودی باشد که برای منافع خود حاضر است با همه بجنگد، ماهیتی دارد که برای نجات همنوع خود، دست به جان فشانی و فداکاری میزند. نباید از این نوشتار این انتظار را داشت که به تمامی جنبه های موضوع مورد اشاره نویسنده هلندی بپردازد و فقط برای نشان دادن نقطه های مثبت کتاب به مواردی چند و با اشاره به شماره صفحه نگاهی کوتاه داشته باشد و اگر نیاز به تحلیلی کوتاه داشت به آن اشاره ای داشته باشد.

 

ص 30 : پیرمردی به نوه اش می گوید: درون من جدالی برپاست جنگی وحشتناک بین دو گرگ، یکی شیطانی است خشمگین، حریص، حسود، متکبر و ترسو و دیگری الهی است صلح آمیز، دوست داشتنی، متواضع، سخاوتمند، صادق و قابل اعتماد، این دو گرگ درون تو نیز هستند و درون هر شخص دیگری نیز در پیکارند پس از لحظه ای، پسر می پرسد: در نهایت کدام گرگ پیروز میدان خواهد شد؟ پیر مرد لبخند میزند " گرگی که تو به آن غذا می دهی" !!!.

 

ص 41 :حتما به خاطر دارید که در ابتدای مطلب من به کتاب سالار مگسها اشاره ای داشتم سالار مگسهای واقعی در جزیره متروکی در اقیانوس آرام رخ میدهد که در اثر سقوط یک هواپیما در جزیره اتفاق افتاده است و باز ماندگان تعدادی دانش اموز انگلیسی بودند که در همان روز اول پسرها نوعی دموکراسی را بر جمع خود حاکم کردند و برای هر فرد وظایفی را معین کردند . البته بچه ها در سپتامبر 1966  نجات پیدا کردند.

 

ص 59 :آیا ما انسانها بیشتر تمایل به خوب بودن داریم یا بد بودن؟

این سوالی است که فیلسوفان صد ها سال با ان سر و کار داشته اند تامس هابز انگلیسی ( 1588 – 1679) را در نظر بگیرید که لویاتان او هنگام انتشار در سال 1651 موجی از شوق ایجاد کرد به هابز توهین کردند محکوم شد و مورد تعقیب قرار گرفت اما ما هنوز او را می شناسیم در حالی که منتقدان او مدتهاست که فراموش شده اند. کتاب تاریخ فلسفه غرب آکسفورد شاهکار او را بزرگترین اثر فلسفی که تا به حال نوشته شده توصیف می کنند. یا فیلسوف فرانسوی ژان ژاک روسو ( 1712 – 1778 ) را در نظر بگیرید که مجموعه دنباله داری شامل چند جلد نوشت که او را به مشکلات عمیق تری دچار کرد او محکوم شد ، کتابهایش را سوزاندند و حکم دستگیری برایش صادر شد اما در حالیکه نام همه بازجویان حقیر او فراموش شده اند . اسم روسو تا امروز شناخته شده است. این دو هر گز یکدیگر را ملاقات نکردند در زمان تولد روسو سی و سه سال از درگذشت هابز می گذشت با وجود این انها همچنان در رینگ مشت زنی فلسفی با یکدیگر مبارزه می کنند. هابز در یک گوشه رینگ است فیلسوف بدبینی، که ما را مجبور به اعتقاد به شرارت فترت انسانی می کند مردی که ادعا می کند تنها جامعه مدنی میتواند ما را از غرایض حیوانیمان نجات دهد. در گوشه دیگر رینگ، روسو ایستاده است. مردی که مدعی است همه ما در اعماق قلب خود خوب هستیم و به اعتقاد روسو نجات ما بوسیله تمدن بسیار بعید است او بر این باور است که تمدن چیزی است که ما را خراب می کند.

 

ص 86 :آیا عجیب نیست که تنهایی میتواند به معنای واقعی کلمه ما را بیمار کند. این که عدم ارتباط انسانی با کشیدن  15 سیگار در روز قابل مقایسه است یا اینکه نرمخویی، جامعه پذیر بودن خطر ابتلا با افسردگی را کاهش میدهد. انسان مشتاق تعامل و همدلی است روح ما همان قدر مشتاق ارتباط است که بدنمان مشتاق غذاست. این اشتیاق بیش از هر چیز دیگر باعث شده تا انسانهای نرمخوی جامعه پذیر بتوانند به کره ماه بروند.

 

ص 98 :خوب به فیلمهایی چون " سیاره میمونها " و "ادیسه فضایی 2001" (1968) که به نظریه میمون قاتل پرداخته اند نگاه کنید کارگردان ان " استنلی کوبریک" در مصاحبه ای تایید کرد که " من به طبیعت وحشی و خشن انسان علاقه مند بودم زیرا این یک تصویر واقعی است".ما باید به این سوال واقعی برگردیم که هابز و روسو را درگیر کرده بود """اولین انسانها چقدر خشن بوده اند """؟. آیا حق با ژان ژاک روسو بود؟ ایا انسانها طبیعتا شریف هستند؟ و تا پیش از پیدایش تمدن، همه ما خوب رفتار می کردیم؟.

 

ص 145 :آن فرانک: " در شگفتم که با وجودی که من آرمان هایم بسیار پوچ و غیر عملی به نظر میرسند چرا آنها را کنار نگذاشته ام. همچنان به آنها چسبیده ام. زیرا با وجود همه چیز، هنوز معتقدم که انسانها قلبا واقعا خوب هستند".

اگر این موضوع درست باشد که نوع بشر ذاتا مهربان است، پس وقت آن است که به این پرسش اجتناب ناپذیر بپردازیم. این پرسشی است که باعث شد تعدادی از ناشران المانی علاقه چندانی به کتاب من نشان ندهند و این پرسشی است که با اینکه آن را نوشته ام اما همچنان ذهنم را به خود مشغول کرده است.

چه توضیحی برای آشویتس وجود دارد؟یورشها و جنایات، نسل کشی و اردوگاههای اجباری کار را چگونه توضیح می دهید؟ کدام دژخیمان با هیتلر، استالین، مائو یا پول پوت همپیمان شدند. پس از قتل سازماندهی شده بیش از شش میلیون یهودی علم و ادبیات نسبت به این پرسش که انسانها چقدر می توانند بیرحم باشند اشتغال ذهنی پیدا کرده اند. در ابتدا وسوسه انگیز بود که آلمانیها را به عنوان موجودات کاملا متفاوتی ببینیم و همه چیز به روح پیچیده، ذهن بیمار یا فرهنگ وحشیانه آنها نسبت دهیم. در هر صورت آنها مسلما شبیه ما نبوده اند. اما در این میان مشکلی وجود دارد. و آن اینکه فجیع ترین جنایت تاریخ بشر در دوران نخستی ها انجام نشده است بلکه در یکی از ثروتمند ترین و پیشرفته ترین کشورهای جهان در سرزمین کانت و گوته، بتهوون و باخ رخ داده است. ایا ممکن است قضیه این باشد که جامعه مدنی در نهایت یک روکش محافظ نبوده است. ایا حق با روسو بود و تمدن نوعی پوسیدگی موذی بوده است. در همان دوران یک رشته علمی جدید به ظهور رسید و شروع به ارائه دلایل نگران کننده ای بر این مبنا کرد که انسانهای مدرن در واقع از بنیاد معیوب هستند آن رشته روانشناسی اجتماعی بود.

 

ص 167 :استنلی میلگرام و ماشین شوک: میلگرام فقط یک نتیجه میتوانست بگیرد: طبیعت انسان با یک نقص کشنده برنامه ریزی شده است – نقصی که باعث میشود مانند توله سگهای مطیع عمل کنیم و کارهای وحشتناکی انجام دهیم. این روانشناس ادعا کرد " اگر شبکه ای از اردوگاههای مرگ در ایالات متحده راه اندازی شود ريالپ، میتوان در هر شهر متوسط آمریکایی ، تعداد کارمند کافی برای آن اردوگاهها پیدا کرد".

 

 ص 355 :

ده قانون برای زندگی:

1 – در وضعیت تردید، بهترین حالت را در نظر بگیرید.

2 – به شرایط برد – برد فکر کنید.

3 – پرسشهای بیشتری بپرسید.

4 – همدردی تان را تعدیل کنید، دلسوزیتان را رشد دهید.

5 – سعی منید که دیگران را درک کنید حتی اگر نمی دانید چه کسی هستند.

6 – خود را همانقدر دوست بدارید که دیگران خود را دوست دارند.

7 – از شنیدن اخبار اجتناب کنید.

8 – خشونت به خرج ندهید.

9 – از پستو بیرون بیایید، از کار خوب شرمنده نباشید.

10 – واقع گرا باشید.

نتیجه نهایی آنکه، با وجود تمامی پلیدیها و خودسریها و کشت و کشتارها و ...و هزاران خصوصیت بد و زشت سر زده از انسان، نباید به اینده او بد بین بود چرا که در کنار این همه بدیها و زشتیها، موارد بسیار امیدوار کننده ای هم به چشم می اید که میتوان با نظر به آنها اینده را امیدوار کننده ترسیم کرد و باید و باید همگی تلاش کنیم تا با بهینه سازی رفتارهایمان، آینده ای امیدوار کننده را بسازیم. 

 

■  عضوهیات علمی دانشگاه