فرار بزرگ در حاشیه دامغان


اجتماعی |

 

■  شعبان بزرگی

 

فکر می کنم شایسته است عادت کنیم هر امر ابتری را در فرآیند جامعه پذیری در ارتباط با مساله "زبان" مورد پیگیری قرار دهیم.گنجایش زبان، گنجی ست که بزرگترین و آزادترین کوله ها و کولی ها به آن دخیلی از تمنا بسته اند.مردم، گروه گروه، جامعه هایی هستند که با تاریخ شان در صفِ تمدن می ایستند؛ ایرانیان با دلدادگی در "ادبیات"، آلمانی ها با سَر و سِر "فلسفه" و مردم انگلستان با انگشتِ "سیاست"!

ادبیات به عنوان عظیم ترین مساله و سرمایه جامعه ایرانی در قاعده ای عام تر در ذیل سراچه زبان قرار می گیرد.

زبانی که در زمان، بی حضوری هر چیزی را ناممکن می کند.از این رو و از همه جهات، زبان را می توان مبتدای هر کنش و پدیده ای دانست.زبان در زمینه اجتماعی حضور دارد پس می توان گفت توسعه نیافتنی بودن زبان ما، ارتباط تنگاتنگ مستقیم و معناداری با ابتر بودن کنش ها و جنبش های اجتماعی در ایران دارد.نیم خیز ماندن مطالبات روشنفکرانه در ایرانِ معاصر، بسته به مطالباتی ست که از راه مطالعاتِ پیش نوشت در حوزه ادبیات و زبان صورت گرفته است.از این رو تاخیر در برچینی استبداد در اسکلت نظام اجتماعی و نتیجتا نظام سیاسی به تاریخ حیات مردم ایران، مفهومی عجیب بخشیده است: فرمی به نام "فرار"!

اساسا قرارگیریِ فرار در ذهن ایرانیان، صلتی روشنگرانه است که مهاجرت های افراد بزرگ در تاریخ ایران آن را ثابت کرده است.فرارهایی که دور گردش متناوبش، هرگز از هیچ طولی نایستاد.تاریخ، همیشه شاهد فرارهای افراد و شخصیت ها بوده است اما یکی از نادرترین فرارهای تاریخی در ایران، فرار "یدالله رویایی" بود.رویایی، فرارش را به صورت پلکانی و در طولی یکدست و خطی به روی همه آنچه از توده بیزار می توانست باشد کشید!رویایی از پدری به سر رسید که خود، روستای "شریفیه" را به قصد روستای "صلح آباد" - با گفته دامغانی: صلح آبادو - کنار گذاشت.سال ها طول کشید که یدالله، پرچم فرارهایش را به سمت کویر، بالا بگیرد و به فرارهای بعدی اش دامغان تا تهران وسعت ببخشد:

"دیار من همه طول راه بود

و طول بودم من،

و راه بودم من،

و طول راه، که قربانی دیارم بود"

گسترش فرارهای یدالله را می توان در شاعران توانگر اطرافش نظیر "فروغ فرخزاد" که با تاثیرات و تولیدات مشترک ادبی، ظرفیت های جدیدی از آوانگاردیسم را به زبانِ شعر افزود، پیدا نیز کرد.در نهایت یدالله، فرار به فرار، فرارش را وسعت بیشتری بخشید.

یدالله با فراری دادن خود، زبان را هم‌ برای حیاتی مستقل، به فرار دعوت داد.

رویایی بزرگترین فرار تاریخ ایران را زمانی انجام می دهد که تهران را به مقصدِ فرانسه کنار می گذارد و بی آن که  بِکُشد، با زبان "شوالیه" می شود!

یدالله در همان شعر دلتنگی ها خود را با تعهد به زبان، تمام می کند:

" نمی توانم، آه،

کویر را در پاکت کنم

و بازگردانم

برای آن همه طول!"

ظرفیت جدید زبانی ش به ادبیات ما امکانات جدیدی بخشید.

او در یک اثر می توانست؛ شعر بگوید، فیلسوف شود و همزمان منتقد نیز باشد.

ظهور یدالله ایران، با افتخار، مساله بودن ادبیات را جانی دوباره داد.این چراغ جان بخش را بسیار پیشتر، حکیم فردوسی در تمایزی انکار ناپذیر و با حماسی کردن روایت ها، روشن‌ نگاه داشت.

یدالله، فخر زبان را به اندیشه فلسفی پیوند زد و مناسبات رفتار عارفانه و عاشقانه انسان با انسان را تبدیل به امری ویترینیزه شده کرد که تاریخ مصرفش را مکدر نشان داد و زمینه های آزادی و رشد توده ها را در آگاهی از طریق زبان پایه های مستحکم تری بخشید.

رویایی در این راه، دست به باز کردن درب های نیمه بازی زد که "نیما یوشیج" آن را از لنگه های پایین ش گشوده بود.

اغلب آثار رویایی را می توان به صورت یکه، یکجا و همزمان در زبان فارسی، شعر، نثر و نقد به حساب آورد.

یدالله رویایی - فرزند دهه آزادی ایران - در آستانه نود و اند سالگی، چنان در معبر زبان ایستاده است که نتایج آن را می توان در بازگشت های نوستالوژیک جنبش های اجتماعی و سیاسی به سادگی جستجو کرد. جنبش سر خورده ای که دیگر، توانی برای استحاله استبداد نمی بینند.موج آرمان خواهی ایرانیان تحول خواه و نیز نافراگیری زبان پیشرو در دهه چهل، سببی بر سبب های اجتماعی در راه تحصیل آزادی شده است.

رویایی کارش را در زبان کرده است اما آیا تاریخ با ما به عقب برخواهد گشت؟!

فعال فرهنگی