هنر و تربیت کودک


فرهنگی |

مصطفی مختاباد

نقش هنرها در تربیت و رشد خلاقیت کودکان بر کسی پوشیده نیست به همین دلیل به سبب گستردگی، کمال و تنوع رشته های هنری و نیز سهل الوصول بودن آنها به عنوان “چشم زندگی” در مدارس کشورهای توسعه بافته مطرح گردیدند، زیرا در امر تقویت هوش و ذوق اجتماعی و تسهیل در آموزش و تربیت کودکان، موسیقی، تئاتر، ادبیات، شعر، حرکات موزون، ریتم، معماری، لباس و همه جاذبه هایی که یک دانش آموز  چه به شکل انفرادی و یا در شکل کلی به دنبال آن است در هنرها یافت می شود و مهمتر از همه دو هدف اساسی در هنر وجود دارد که با جهان کودک سازگاری دارد:

 

۱. زیباشناختی باطنی

۲. فطرت و اندیشه حقیقت جو

در زمینه زیباشناختی باطنی و اهمیت آن باید گفت به خاطر آنکه یک اثر بر اساس احساس و بینش پاک و بی آلایش کودک شکل می گیرد، در این فرایند هر آن چیزی که وجود دارد پاک و زیباست. تاکید در این قسمت بر صداقت و ایجاد احساس و تقویت فکر و اندیشه و در نهایت کشف شور و شوق کودکانه است و نه دیکته کردن و وادار نمودن کودک به تقلیدهای غیر طبیعی و نا موزون با ذات او. چون هر آن چیزی که در این مرحله بنام هنر کودکانه عرضه می شود، شکل فطری دارد و همه تلاش ها در راستای تقویت فطرت هنری اوست؛ به عبارتی دقیق‌تر زیباشناختی باطنی همان تعمق کودک برای بهتر دیدن و انتخابی طبیعی از میان بسیاری احساسات، تصاویر، تخیلات و تمایلات است؛ همان روحیات و احساساتی که کودک در زندگی عادی و روزمره دارد؛ به صورتی که همه آن گرایش ها معصومانه و درونی است و کودک نیز بشکل طبیعی آنها را بروز می دهد که همین امر به باطنی بودن انتقال می انجامد.در زمینه فطرت و اندیشه حقیقت جو باید اضافه کرد که کودکان ذاتآ حقیقت جو هستند؛ آنان در تصویر و بیان جز به حقیقت، آن هم از جنس فطری روش و بیان دیگری ندارند، به بیانی دیگر، وقتی کودک در خلق اثر ساده نوشتاری، تصویری و یا یک اثر خلافه دراماتیکی سهمی دارد، ذاتآ و روحآ به سوی حقیقت و زیبایی می رود. پس هنرها چنان یک آغوش مادرانه تنها در پی تقویت بنیان فطری و روحی کودکان نقش دارند، رشد جنبه زیباشناختی و فطری کودک امری جدا از رشد صوری و فیزیکی است، چون این دو پدیده اموری درونی و روحی هستند و در هر فرد متفاوتند، در پرورش روح هنری از آنجائیکه پایه و اساس، تکیه بر زندگی است، پس کودک و‌ یا دانش آموز باید با زندگی پیوند برقرار نماید و این فرایند در تجربه به کمال می رسد، بر اساس چنین تمایل و جاذبه ای است که هنر بر حیات تربیتی و روحی کودکان تاثیر شگفت انگیزی دارد در چنین رویکردی هدایت کودکانه در راستای پذیرش خلاقیت ‌ و روح هنرمندی به روشنی ابعاد ذوقانی، تربیتی و آموزشی را با خود به همراه دارد، در واقع کودکان در تمام گیتی در آفرینشگری و تجربه پیچیدگی های زیستی خود با این زبان جهانی به شناخت و تکامل می رسند، کودک با تکیه بر تجربه هنری وارد اجتماع می شود و در این صحته جدید نقش های گذشته خود را باید تکرار کند و به خلاقیت نو و‌ متفاوتی برای ادامه حیات خود دست می زند، به بیانی ساده، خلاقیت هنری کودک با او به مدرسه و یا اجتماع می آید و در آنجا شوربختانه به جا گذاشته می شود و به آن اجازه داخل شدن توسط بزرگترها داده نمی شود، این تعبیر نشان می دهد که در عرصه های عمومی و آموزشی با همه نقش و تاثیر این سکوی پرش مناسب نادیده گرفته می شود.هنر در مدرسه می تواند کودک دانش آموز را متحول و زیبا سازد، خواسته ای که چندان دور از ذهن نیست، امروز در دنیا هنر کودکان به عنوان شاخه ای مجزا در کنار ادبیات و سایر رشته ها به حساب می آید و در کتب ابتدائی به چاپ می رسد، دانشگاه‌های برتر دنیا برای رشته  های هنر کودکان از قبیل موسیقی، تئاتر ، نقاشی، مجسمه سازی، سینما، معماری و…رشته های تخصصی جداگانه گشوده اند ضرورتی که ما هنوز آنرا در نه تنها آموزش و پرورش بلکه حتی دانشگاه‌های خود در نظر نگرفتیم.