مدل تازه ای در توزیع قدرت ■ حسین رفعتی




 در تحلیل پروسه اصلاحات سیاسی در ایران دو مقوله را باید از هم جدا کرد گرچه هر یک متاثر از دیگری است ، یکی" اصلاح‌طلبی"  و دیگری "اصلاح طلبان ".بدون تکرار تاریخ اصلاح طلبی در ایران و پروسه نوسازی سیاسی و توسعه سیاسی که از مشروطه به بعد قابل مطالعه است ، اصلاحات نوین در ایران در عصر جمهوریت و به خصوص  از سال ۷۶ به عنوان پدیده ای رایج وارد ادبیات سیاسی ایران شد ؛اصلاح طلبی در هشت سال ریاست جمهوری خاتمی با یک جهش ناگهانی و بدون برنامه و تئوری مشخص، تا حد زیادی با نهاد سازی مدنی و بسط قانون گرایی، نقد حاکمیت ،آزادی های نسبی سیاسی و مطبوعاتی، انتخابات تقریبادموکراتیک ،تولد احزاب سیاسی و نهادهای مدنی، دوران شکوفایی را طی کرد .در پایان هشت ساله ی دوران خاتمی ،اصلاح طلبی به محاق رفت ،چراکه اصلاح طلبان به عنوان حاملان این پروسه دارای تئوری و برنامه از پیش تدوین شده نبودند و علاوه بر مخالفت‌های درونی و بیرونی حاکمیت، غرور ناشی از تسلط بر ارکان مجریه و مقننه ،اشتباه محاسباتی ازمناسبات قدرت و اختلاف درون جبهه ای روند اصلاحات سیاسی در ایران متوقف و دوران انسداد سیاسی با سلطه ی مخالفان اصلاحات آغاز شد. در سال ۸۸ جامعه ی ایران با مشاهده ی عملکرد مخالفان اصلاحات در حاکمیت و دولت و مجلس ، که هنوز از" اصلاحات" ناامید نشده بودند مجدداً به "اصلاح‌طلبان" اقبال نشان دادند و تلاش کردند که دوباره قطار حکومت را بر ریل اصلاحات سوار کنند؛ با اتفاقات مربوط به انتخابات ۸۸ پروژه ی سرکوبِ کامل اصلاح طلبان و "توقف اصلاحات" وارد فاز تازه ای شد و "انسداد سیاسی" در داخل و "انزوای بین المللی" در خارج محصول این دوران تاریک بود. اوضاع وخیم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاصل از هشت سال حاکمیت یک دست مخالفان اصلاحات ، نارضایتی را در جامعه ایران تشدید کرد و جان تازه  و امید اندکی وارد کالبد بی جان" اصلاح طلبی" کرد." اصلاح طلبان" با بهره‌برداری از این زمینه ی مساعد، هرچند خود اجازه ی ورود به عرصه ی رقابت سیاسی را نداشتند، نیروهای باقی مانده از ناکامی ۸۸ را در حمایت از  "کاندیدای ناگزیر" به جای "کاندیدای مطلوب" بسیج کردند و توانستند در سال ۹۲ حلقه ی یک‌دست  حاکمیت را دچار گسست نموده و نیروهای معتدل و میانه روی محافظه کار را از طریق دولت روحانی وارد حاکمیت نمایند. این دوره پروسه ی "اصلاح‌طلبی" نتوانست به‌طور کامل از محاق خارج شود ولی از فشار مطلق بر روند اصلاحات و حیات اصلاح طلبان کاسته شد و دولت روحانی برای "اصلاحات" و "اصلاح‌طلبان" به منزله ی تنفس مصنوعی عمل کرد و به احیای نسبی آن منجر شد. در دولت دوم حسن روحانی و در وقایع اعتراضی سال‌های ۹۶ و ۹۸ اصلاح‌طلبان به دلیل یک پارادوکس جدی دچار نوعی بی عملی سیاسی شدند و نتوانستند به درستی با حرکت جامعه همراهی کنند. پارادوکس مورد نظر به حفظ نظام سیاسی از یک سو و ضرورت اصلاحات اساسی و ساختاری از سویی دیگر مربوط است." اصلاح طلبان" به زعم بنده در این دوره منفعلانه به وقایع سیاسی_ اجتماعی ایران نظاره کردند و با عملکرد ضعیف "دولت روحانی" و "فراکسیون امید مجلس " بخش عمده ی سرمایه ی اجتماعی خود را از دست دادند .روند ذکر شده ،ناامیدی جامعه از "اصلاح طلبان" را به ناامیدی از "اصلاحات" تبدیل کرد و در نتیجه جامعه سیاسی ایران در حال حاضر دچار بی تفاوتی ، بی‌انگیزگی و انفعال شده است .عمده‌ترین چالش های فعالیت اصلاح طلبانه تشکیلاتی در ایران هم همین موارد است. اصلاح طلبان برای خروج از این بن بست و بی عملی می بایست دست به اصلاح اساسی در اهداف، روش ها و شعارهای اصلاح طلبی ، شفاف تر نمودن مواضع به سمت ضرورت اصلاح ساختاری و اساسی در نظام سیاسی تدوین و خوانش جدیدی از اصلاحات در ایران با توجه به سرسختی و اصلاح ناپذیری سیستم بزنند .عملی ترین اقدام برای این مرحله تدوین و پیشنهاد یک قانون اساسی اصلاح شده در مدل تازه ای از جمهوری اسلامی مبتنی بر توزیع قدرت بین قوای سه گانه به ویژه نهادهای انتخابی و کاهش اختیارات نهادهای انتصابی و محدودیت زمانی و اختیارات هسته ی سخت قدرت و پاسخگویی آن در برابر نهادهای انتخابی است .

 

وکیل دادگستری و مدرس دانشگاه