نيازمند تحولات اساسي هستيم
هاجر عامریان از زنان فعال عرصه سیاست در گلستان ، محمد رضا مروتی عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گلستان و جلال رستاقی مسئول شاخه اجتماعی و روستایی حزب اراده ملت استان گلستان درباره وضعیت سیاسی ایران در برهه ی کنونی و جایگاه اصلاح طلبان و چگونگی رفتار آنها در زمان حاضر به گلشن مهر پاسخ دادند. یادداشتهای آنان را در این باره بخوانید.
فاصله نخبگان و توده ها زیاد شده است
هاجر عامریان -اصلاح طلبي واصلاحات يك جريان فكري است كه ريشه درتاريخ دارد ودركشورعزيزمان ايران بعداز جنگ هاي ايران وروسيه وشكست ايران آغاز وتاكنون ادامه دارد. درتاريخ پرفرازونشيب ميهن گران قدرمان به نمونه هاي بارزي ازاصلاح طلبي هم چون عباس ميرزا وميرزا تقي خان اميركبير و جريان هايي چون مشروطه مي توان اشاره نمود.
■ اصلاحات پس از انقلاب
پس ازانقلاب اسلامي جريان اصلاح طلب(چپ گرا) درقالب جبهه هاي متعددي به نقش آفريني پرداختند كه اوج شكوفايي اين جريان درانتخابات 76 با انتخاب سيدمحمد خاتمي با رأي اكثريت قاطع مردم وشعار رسمي اصلاحات سياسي جلوه گر شد. دولت اصلاحات مترصد شكل گيري جامعه ي مدني و حاكميت فضاي مشاركت سياسي درايران بود آزادي بيشتر مطبوعات و شكل دهي نهادهاي مدني ازجمله شوراها و تأكيد برشعارهايي چون زنده بادمخالف من زمينه را براي تغيير تدريجي كه مهمترين خاستگاه جريان اصلاحات بود آماده تر نمود بطوري كه اوج قدرت دولت اصلاحات دستيابي به اكثريت كرسي هاي مجلس ششم بود ولي متأسفانه به دليل نفوذ سنت و محافظه كاري دربخش عمده اي ازدولت اصلاحات واكثريت مردم ايران ازيك طرف و وازطرف ديگر خروج اصلاح طلبان تندرو ازاين جريان وگرايش به مواضع تند رويكردهاي راديكالي نتوانست تغييرات ساختاري درحكومت ايجاد نمايد وصرفا" تغييراتي غيرساختاري در حوزه هاي فرهنگ وجامعه ي مدني شكل گرفت ومتعاقب آن لا جرم قدرت به جناح رقيب واگذار گرديد.
■ ضعف اصلاح طلبان
مهم ترين ضعف اصلاح طلبان در دوره ي درخشان حاكميتشان عدم برخورداري از رويكرد برنامه محوري بود همچنان كه رهبر اصلاحات جناب خاتمي درهنگام توديع فرمودند مخالفان هر9 روز يك بحران آفريدند وموافقان هم متوجه نشدند كه مردم به برنامه ها رأي داده اند نه به شخص. به هرتقدير اصلاحات دربرهه اي از زمان به حاشيه رانده شد وبارديگر درجريان انتخابات روحاني ومجلس دهم وشوراها حياتي دوباره يافت ساده انديشي است كه تصورنماييم اين جريان ازبين رفتني است چرا كه اصلاحات ازبطن جامعه وانقلاب ونشأت گرفته از شعارها وگفتمان انقلاب اسلامي بر پايه ي استقلال، آزادي، جمهوري اسلاميست وقطعا" اقول آن متصور نخواهد بود. اما پاشنه آشيل هايي همواره اين جريان راتهديد كرده ومي كند ازجمله عدم وجود يك مانيفست اصولي ومتقن كه استراتژي ها ورويكردها را به وضوح تبيين وتشريح نمايد لذا برهمين اساس شاهد منازعات و پارادوكس مواضع درگروه هاي مختلف منتسب به اين جريان هستيم. صرف نظرازاين مهم اگر بخواهيم عملكرد اصلاح طلبان را دردوره ي فعلي مورد نقد قراردهيم بايد اذعان نمود كه عملكرد ضعيف وبعضا" متعارض اصلاح طلبان موجب هدررفت سرمايه ي اجتماعي كه مهم ترين ركن جامعه ي مدنيست گشته است. برآورده نشدن انتظارات مردم ازمجلس دهم وفراكسيون اميد، شوراي شهر وبروز برخي ازمسائل نگران كنتده ازتعدادي ازنمايندگان دركنارحركات نمايشي وپوپوليستي عده اي ديگر دركاهش سرمايه ي اجتماعي تأثير بسزايي داشته و باعث بي اعتمادي مردم به احزاب وتشكل هاي سياسي ودرنهايت مديريت وحاكميت كشور گرديده است. اصلاح طلبان حتي باقرار گرفتن دردايره ي قدرت نيز نتوانستند منويات مردم را محقق وجامه ي عمل به برنامه هاي خود بپوشانند وحتي در شرايط محدوديت هاي اعمال شده ازسوي نهادهاي وابسته به قدرت حاكم نيز مشي صادقانه اي درجامعه ي مدني نداشته وبامحافظه كاري وانفعال هرروز برفاصله گرفتن ازتوده هاي مردم افزودند وگسست بين نخبگان و توده ي مردم تأثيرگذار را تشديد نمودند. جريان انتخابات مختلف پس از انقلاب مبين اين نكته است كه فاصله بين نخبگان وتوده ي مردم بسيار زياد است وغفلت از مردم نتيجه اش به حاشيه رفتن وتن دادن به كماي سياسي است.
چه باید کرد؟
اما چه بايد كرد؟؟ به زعم حقير اصلاحات نيازمند تحولات اساسي دردوبخش مي باشد كه صدالبته اين تحولات بايد درچارچوب مانيفست اصلاح طلبي تبيين وتشريح گردد:
1- تحولات رفتاري
2- تحولات ساختاري
دربخش تحولات رفتاري بايد جريان اصلاح طلبي به مشي واحد ومنسجمي در راستاي اهداف مترتب براصلاح طلبي دست يابدبطوري كه تحقق ومنويات اصلاح طلبي اصل قرار گيرد نه مجاري فردي وشخصي تحقق منويات. متأسفانه اشكالي كه اين روزها دراين جريان ديده مي شود منحصر ومحدود نمودن اصلاحات به يك شخص ويك گروه ويك حزب خاص است وافراد براي دستيابي به قدرت حتي دچار خودزني نيز مي گردند درحالي كه اگر اصل تحقق اهداف جريان باشد همه بصورت تيمي دركنارهم منويات رابخوبي محقق نموده و تداوم جريان فكري را متضمن خواهند گشت. و بحث شايسته سالاري كه از مباحث مهم جريان اصلاح طلبي است بخوبي فرصت بروز وظهور خواهديافت. در اتخاذ مواضع نيز بايد به يك انسجام معقول ومنطقي دست يازيد و ازپارادوكس ها وتعارضاتي كه موجب اختلال دراين جريان شده ودرنهايت منجربه سلب اعتماد مردم مي گردد خودداري نمود. دربعد ساختاري ما نيازمند تحولات اساسي هستيم يعني بايد با تعريف دقيق ازساختارهاي موجود وبازنگري درآن وايجاد تغييرات لازم مترصد كاهش فاصله ي بين حاكميت وجامعه ي مدني باشيم. قرارگرفتن درقدرت باحفظ منويات جامعه ي مدني وچگونگي تحقق اين مهم ويا كناره گيري ازقدرت و همراهي بامردم و مشاركت فكري درامور را بايد به وضوح ترسيم وتبيين نماييم و باساختاري منسجم تهديدها را به فرصت تبديل نماييم.
■ ضرورت نگاه همه جانبه
دراين تحولات ساختاري بايد برنامه هايي براي اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، محيط زيست،روابط ديپلماسي، نقش آفريني درعرصه هاي بين المللي واقشار مختلف مردم اعم ازنخبگان، جوانان، زنان، كودكان ،كارگران و.... تدوين نمود چرا كه تجربه نشان داده است تأكيدصرف برتوسعه ي سياسي وغفلت ازساير امور نتيجه اي جزبه انزوا كشيدن اين جريان را به دنبال نداشته است. اصلاحات نيازمند مفاهيم جديد چگونگي گذار از سنت ودستيابي به عصرپسا پست مدرنيست با رويكرد توجه به مطالبات مردمي است وتدوين ساختاري كه درآن تمام بخش هاي توسعه ي متوازن مورد توجه قرارگيرد از الزامات ضروري اين جريان محسوب مي گردد.افزايش آگاهي عمومي، تقويت جامعه ي مدني ومقاومت قانوني جامعه ي مدني درچارچوب قانون اساسي ازمؤلفه هايي است كه در تحول ساختاري بايد بدان اهتمام ورزيد. با این حال اصلاحات ساختاری امر تحول طلبی را در بستر اعتراضات مدنی مسالمت آمیز ومطالبات قانوني مردمي جستجو می کند وچارچوبی از توافق و همگرایی ملی را ضروری می داندو براين باور است كه مي توان با گفتمان ملي ومشاركت همه جانبه درامور ،درهاي پيشرفت وتوسعه را برروي كشور گشود.
اصلاح طلبان باید بیشتر بیندیشند
محمد رضا مروتی - قطعا مرور عملکرد کنشگران اصلاح طلب در این ۸ سال اخیر چندان مطلوب نبوده که نتیجه آن قهر و دوری مردم و بدنه حامی خود از صندوقهای رای بوده است. همانطور که طبقه متوسط یک جامعه با یک شعار و کلام در سال ۹۲ و ۹۶ جذب صندوقهای رای شده و بی مهری های سال های گذشته را کنار می گذارند، متعاقب آن در صورت ندیدن هیچ عملکرد، هدف یا استراتژی مطلوبی از آن روی گردان نیز می شوند.
■ ضرورت فضای نقد
اصلاح طلبان در این ۸ سال نشان دادند که بیش از پیش ابتدا قائل به عمل و سپس اندیشه هستند لذا در طی این ۸ سال کمتر فضای نقد، گفتگو و شنیدن اندیشه های یکدیگر را ایجاد نموده اند. به زعم اینجانب اصلاح طلبی بیش از سیاست ورزی ابتدا نیازمند اندیشه ورزی در عملکرد خویش، بیش از جناح مقابل است. به اعتقاد خیلی از کنشگران سیاسی اصلاح طلبی در فضای زمانی فعلی نیازمند نقد درونی و سپس پی ریزی استراتژی مناسب برای آینده است. اما به فضای فکری کنونی بیش از نقد، ابتدا نیازمند فهم و درک اندیشه اصلاح طلبی است. به عبارتی تا زمانی که درکی مناسب و منطقی نسبت به چارچوب و معیارهای اندیشه اصلاح طلبی در جریانهای سیاسی اصلاح طلب به وجود نیامده باشد نمی توان به نقد آن اندیشه پرداخت. یکی از دلایل بیان فهم مجدد اندیشه اصلاح طلبی، عملگرایی فرد محورانه افراد سیاسی موثر و حاضر در فضای سیاسی کشور بوده است که بیشتر دایره کلمات و واژگان سیاسی آنها به جای عبارت ما از عبارت من ساخته شده است. ما می تواند انجمن، حزب، گروه، جناح و یا یک اندیشه تعریف، ولی یک من، بیشتر منفعت، سلیقه، خود رایی، جمود و در نهایت سکوت در برابر اشتباه را موجب شود. تعریف شخصی افراد در نتیجه درک نادرست و عامدانه از اندیشه اصلاح طلبی است که می بایست فرد در قالب آن خود را فردی نقد پذیر، مشورت جو، پاسخگو و در نهایت کنشگری با هدف خیر عمومی و نه فردی تصور نماید.
■ ضرورت راهبرد
اثرگذاری بر ارکان قدرت و سهیم شدن در بدنه مدیریت اجرایی و سیاسی کشور نیز به دلیل نداشتن برنامه، هدف و یک استراتژی مشخص از سوی احزاب سیاسی جناح اصلاح طلب یکی از مواردی بود که بیشترین آسیب را به اعتماد و سرمایه اجتماعی به وجود آمده در این چند سال گذشته وارد نموده است. تقریبا عملکرد و میزان پاسخگویی که احزاب اصلاح طلب در مقابل سرمایه اجتماعی عمومی از خود نشان دادند پایینتر سطح ممکن را داشته است. فی الواقع در برخی حوزه ها عده ای بزرگترین دستاورد دوران مدیریتی شان سکوت و پر نمودن یک صندلی خالی برای جلوگیری از نشستن یک فرد از جناح مقابل بوده است.
■ نگاه بلند مدت
اندیشه اصلاح طلبی و احزاب و گروههای سیاسی فعال در آن ضمن فهم، نقد و تعریف استراتژی بلند مدت خود، در زمان کنونی، نیازمند حرص یا اصلاح شاخ و برگهای اضافی خود در قالب احزاب سیاسی متکثر از نظر تعداد کمی می باشند. که به دلیل منفعت طلبی و گریز پذیری آنها از پاسخگویی به اعتماد عمومی شکل گرفته است. قطعا وجود پلورالیسم سیاسی در یک جامعه مدنی به دلیل تضارب آراء و اندیشه های مختلف و به منظور بیان آنها امری لازم و قابل دفاع است. اما آیا وجود این تعداد احزاب سیاسی در درون یک جناح فکری و سیاسی منجر به خلق میوه و محصولی با ارزش برای خیر عمومی شده است؟ به اعتقاد اینجانب خیر. زیرا مدار حرکتی و ایجادی این احزاب به جای شکل گیری بر اساس تضارب آراء و اندیشه، بر مدار تضاد منافع و تقسیم آن، ناشی از نگاه فرد محورانه بودن آنها شکل گرفته است. در نتیجه با تسلسلی از اشتباهات و عملکرد ها روبه رو هستیم که می بایست با فهم، نقد، تعریف و زدودن برخی اشکال نادرست و تا اندازه ای اضافی آن سرمایه اجتماعی از دست رفته را به دست آورد و خیر عمومی را دنبال نمود.
دچار مشکلات اساسی هستیم
جلال رستاقی - در ارزیابی عملکرد جریان اصلاح طلبی در استان باید گفت که ما دچار مشکلات اساسی می باشیم و وضع امروز اصلاح طلبی در استان هم معلول همان است. مشکلاتی از جمله عدم ارتباط ارزشی و هنجاری با پایگاه اجتماعی و از دست دادن قدرت نمایندگی طبقه متوسط جامعه و ....این مشکلات که به وضوح در انتخابات گذشته بروز کرد , ضرورت نوسازی سیاسی واز بین بردن نوعی پدرسالاری کشنده و روابط ناسالم مبتنی بر نوچه پروری را که بدنه مردم و مخصوصا جوانان را دلخور کرد و در نهایت باعث رنجش پایگاه اجتماعی و از دست رفتن باورها به اصلاح شد را واجبتر کرد.
■ پدر خوانده های اصلاحات
بنده معتقد هستم که جریان اصلاح طلبی در استان تا بازسازی نشود و در چهرهها، احزاب، ایده و رویههای آن تغییرات اساسی ایجاد نگردد دیگر توان نقش آفرینی تاثیرگذار در عرصه سیاسی استان را نخواهد داشت. متاسفانه پدر خوانده های اصلاحات به خواب عمیقی فرو رفته بودند و این آسیب شناسی را خیلی زوتر باید انجام میدادند و رویههای اصلاحی درستی را در نظر می گرفتند رویه ای که بارها توسط جوان و برخی از احزاب , که این روزها را پیش بینی کرده بودند بیان گردیده بود. اما متاسفانه پدر خوانده های دچار یک مشکل قدیمی بزرگ هستن .آنها فکر می کنند جامعه و به طور ویژه پایگاه اجتماعی وطبقه متوسط و اقشار مختلف همیشه آنها را با هرنوع رفتار و عملکردی میخواهند. غافل از این واقعیت که در حوزه سیاسی ;جامعه با هیچ عهدی عقد اخوت نبسته است. بی شک مردمی که رای خودشان را خرج اصلاح طلبان و اصلاحات میکنند ما به ازای آن را که تحقق وعدهها یا دست کم عملکرد قابل توجیه ، طلب میکنند اما متاسفانه بازیگران اصلاحطلب استان و مخصوصا شهرستان گرگان چه درحوزه اشخاص و چه در حوزه تشکلها تصور میکنند جامعه مجبور به انتخاب آنهاست. یعنی امکان انتخاب جنس دیگر یا رفتار سیاسی دیگری را برای آنها تصور نمیکند و به همین دلیل دست به انتخابات منفعت طلبانه ای می زنند که نتیجه آن را همگان شاهد بودیم .متاسفانه از همه دردناکتر این است که بعضی از این پدرخوانده ها معتقدند که جامعه پس از تجربه اصولگرای دوباره مجبور است به اصلاح طلبان باز گردد , باید بگویم این نوع تفکر نهایت سقوط بینش اصلاحطلبی است که متاسفانه در برخی از سران اصلاحات در استان هم به جد دیده میشود . در شرایط فعلی اصلاح , اصلاحات در استان اوجب واجبات این جریان و شرط ادامه حیات آن است. شکست قابل پیشبینی (و البته قابل پیشگیری) جبههی اصلاحات در انتخابات مجلس یازدهم در استان گلستان و عدم واکنش احزاب مدعی در انتخابات بعد از گذشت چند ماه و عدم نشست و تحلیل راهبردی دربارهی این شکست و آینده اصلاحات و تندیس سکوت «شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی(؟!) همگی مهر تائیدی بر ضرورت بازسازی این جریان در استان می باشد. اما در حال حاضر ما گرفتار مشکل بزرگتری هستیم .
■ پوپولیسم سیاسی اصلاح طلبان
در حال حاضر جبهه اصلاحات از غیاب اصلاح طلبان دلسوز و جوانان متعهد به این تفکر رنج می برد , و در عوض پوپولیسم سیاسی است که جبهه اصلاحات را هدایت میکند و این منفعت طلبان اصلاحاتی نما هر از چندگاهی با نامه یا بیانیه دربارهی موضوعات مختلف, جبهه اصلاحات را به بیراهه می برند. افرادی که احزاب را برای منفعت طلبی خود دست و پا گیر می دانند و همیشه مایل هستن که فراتر از احزاب سیاسی وارد حوزه عمومی و اجتماعی شوند. متاسفانه تا زمانی که عده ای به عنوان «اصلاحطلبان پیشرو» وجود دارند . و دیگران را عقبمانده یا مرتجع فرض می کنند هیچ امید به رویش تفکرات ناب نباید داشته باشیم. رفتار حزبی در همهی تئوریهای سیاسی نقطهای از تکامل و توسعه سیاسی جامعه محسوب میشود که فردگرایی منفی، جامعه سیاسی را از بین میبرد و به اجتماعی شدن سیاست کمک میکند. آنچه در شرایط کنونی استان گلستان و به طور مشخص در درون جریان اصلاحات ضرورت دارد بازسازی جبهه اصلاحات براساس باورهای احزاب سیاسی و اجتماعی است.یکی از راهکارهای برون رفت از این بن بست سیاسی این می باشد که احزاب و رسانه های سیاسی برای قویتر شدن باید از جنبشها و شبکههای اجتماعی حمایت کنند. کاری که در طول چندساله گذشته بعضی از احزاب از جمله حزب اراده ملت بخوبی آن را انجام داده و از ساختارهای مدنی و سازمانهای مردم نهاد فعال و پویای منطقه حمایت نمودند .
■ وضع احزاب گلستان مطلوب نیست
البته وضعیت عمومی احزاب استان در این زمینه چندان مطلوب نیست. و بجز چند حزب که تعدادشان به اندازه انگشتان یک دست هم نیست مابقی احزاب درعرصه فعالیتهای اجتماعی ضعیف عمل می کنند و بیشتر به دنبال اهداف زودگذر هستند که متاسفانه این تفکر سرمایه اجتماعی ومشارکت نسل جوان را فقط در زمان رای گیری و با میزان آرای ریخته شده به صندوق می سنجد . در حال حاضر چیزی که مشهود است این نکته می باشد که نسل جدید در بیشتر احزاب سیاسی اهداف خود را نمی توانند پیش ببرند و لاجرم با نوعی «جنبشیسازی»سعی میکند «ساختارهای مدنی» را به شیوه خود تغییر دهد. هر چند هنوز عده ای در این استان هستن که به عنوان اصلاح طلب جنبشهای اجتماعی را انکار می کنند و فقط خویش را صاحب جایگاه اجتماعی می بینند .مطلبی که بنده به عنوان نیاز برای جبهه اصلاحات احساس میکنم این است که ریشه این تفکر در طبقه متوسط جدیدی که در استان شکل گرفته است نادیده گرفته شد و قول بزرگان اصلاحات بعد از شهادت شهید قندهاری و شهید هزارجریبی فراموش شد و حتی در برهه ای از زمان برعکس هم اعمال گردید.
■ اصلاحات نابود می شود اگر ...
متاسفانه برخی از اصلاحطلبان که سکان اصلاحات را بعد از شیخ در دست داشتن نهتنها همراه پایگاه اجتماعی خود حرکت نکردهاند بلکه به دنبالهروی اجتماعی به شیوهای فرصتطلبانه روی آوردهاند. گرچه بنده هم مثل بسیاری از بزرگان اصلاحات قبول دارم که اصلاحات_هرگز_نمیمیرد
اما این را به جرات می توانم بگویم که اگر منفعت طلبان در انتخابات پیش رو دست از خودخواهی خود نکشند حتما جبهه اصلاحات را در استان نابود خواهند کرد. این واقعیت تلخ را باید بپذیریم که اصلاحطلبان با توجه به ظرفیتها و نیازهای موجود به آخر خط رسیده و اصلاح طلبی در این استان نیازمند یک نوسازی سیاسی واقعی می باشد ،باید این رویه غلط در استان اصلاح شود که هر کس که دوران مدیریتش به اتمام می رسد با نفوذ اجتماعیاش برای خودش یک حزب تشکیل دهد. این عمل با روح جمع گرایی منافات دارد و جامعه بارها ثابت کردند که اسیر پدر سالارهایی که عمرشان به پایان رسیده است، نمی شود.
■ بحران هویت در اصلاح طلبان
اما چیزی که از پدر سالاری در این استان مهمتر است نقاط منفی و ضعف مجموعه اصلاحطلبان می باشد که مشکل بحران هویتی را برای نسل جدید بوجود آورده است . واقعیت این است که جریان اصلاحات بسیار بی در و پیکر گشته و این امکان را به فرصتطلبان میدهد که در روزهای منفعت سوار قطار اصلاحات شوند و سودش را ببرند اما در روزهای پرداخت هزینه به سادگی از آن پیاده شوند. جامعه هم از این نظر در ارتباط با اصلاح طلبان دچار مشکل شد و نمیداند با کدام ساز آنها باید برقصد.
■ راه برون شد
نکته مهم این است که اصلاحات باید منشأ بحثها، گفتوگوها و شکلگیری راهکارهای گوناگون باشد تا با تداوم پیدا کردن آن، کمکم نظریهها و راهکارها محک خورده و نهایتا با محدودشدن دایره راهکارها به نتیجهای مطلوب برسیم که هم جریانها و هم مردم احساس رضایت کنند. با این روش می توان اعتماد عمومی از دست رفته اصلاحات در استان را به جریان اصلاحات بازگرداند هر چند وقتی از اعتماد عمومی صحبت میکنیم یعنی مردم ببیند و تجربه کنند که جریان اصلاحات موفق به اجرایی آنچه که وعده اش را داد ; شده است، نباید فراموش کنیم که رای مردم به اصلاحات رای به بهبود اوضاع می باشد.
هر چند باید از این واقعیت هم ساده نگذریم که فعالیتهای مسالمتآمیز سیاسی هم در جامعه ما هزینهبر می باشد و بر همین باور برخی افراد تصمیم میگیرند با فاصله گرفتن از جریانات سیاسی هزینه فعالیت خود را کم کنند و یا به طور کلی صحنه سیاسی را ترک کنند. انجام فعالیت سیاسی در جامعه ما پرهزینه شده و تعلقات حزبی افراد بهشدت محدود است، بخشی از نیروها بهرغم اعتقاد به فعالیت سیاسی، با فاصله گرفتن از جریانات، سعی میکنند هزینههای خود را کاهش دهند تا بهجای منزوی شدن بتوانند همچنان فعال باشند. هرچند پرداختن به این موضوع که میزان موثربودن این روش چقدر می باشد بحثی دیگر میطلبد و به عملکرد افراد پس از فاصله گرفتن از جریان سیاسی متبوع خودشان هم بستگی دارد.
■ نیازمند رهبری سیاسی جدید
اصلاحات در استان نیازمند رهبری سیاسی جدید است جریان اصلاحات در وضعیت فعلی به معنای واقعی رهبر ندارد. و نیازمند رهبری است که برنامه، خط مشی و استراتژی جدیدی را ترسیم کند تا جریان اصلاحات با هدف اصلی ایجاد یک سازماندهی جدی در این جریان پیگیری شود.در پایان بنده اعتقاد دارم که جبهه اصلاحات در استان باید دست کم از ۴ منظر طبقاتی، گفتمانی، تشکیلاتی و انتخاباتی بازسازی شود. بازیابی یا بازسازی طبقه متوسط ، گفتمان توسعه وجبهه اصلاحات یکپارچه ضرورت تاریخی این جریان سیاسی-فکری است. هرگونه جدی نگرفتن این واقعیتها و ورود به انتخابات ۱۴۰۰ بدون این بازنگری راهبردی , به نتیجهای بهتر از شکست منجر نخواهد شد.