چند شعر از سوفیا جمالی صوفی


شعر و ادب |

 

۱

نان /کودک پا برهنه

پای پیاده رو

زل  میزند به کفش ها

نمی داند /نمی داند

کدام کفش/رویاهایش را

سیر میکند...

 

۲

کیلیپ/نشسته در شب

میان بادها وسکوت/درخت ها و فریاد

سایه ها وباران ها

من پروانه ی پر از پروازم

پرواز...

با بال های مچاله

با یادهای خیس وخالی

اما

میدانم

حتی درعمق ها وتاریکی

وتوفان ها

باید امیدوار بمانم

امیدوار...

 

۳

خاطرات

درجست وجوی تو

وشانه هایت

برانم

ارام بگیرم

اما تکیه داده ام

به دیوار سرد

نمیدانم ایا

پایان خاطرات

تورا به من میرساند؟

ایا پایان اشک هایم

اغاز افق های

رنگین کمان بود؟؟

 

 

۴

سکوت

در دل ظلمت

ستاره ام چشمک نمیزند

با من حرف نمیزند

نمی دانم

شاید

ستاره ام زبان ندارد

شاید هم

اتاق من آسمانی ندارد…

 

۵

بغض

زخم ها را میشویم

چشم ها را میفشارم

فرو‌ می خورم

اشک ها

فریادها را

همه چیز به یادم می آید

همه چیز از یادم می رود

در رویا

پی تو می گردم

در واژه ها

پی صدایت

چه باشی

یا نباشی

من همیشه هستم

با لبخند ها و اشک ها ....