سهراب سپهری


یاددداشت اول |

■  با مسوولیت سردبیر

 

 

اول اردیبهشت روز درگذشت شاعر بزرگ معاصر سهراب سپهری بود ، سهراب شاعری است که در زبان شعر صاحب سبک است ،  به این جهت اگر قرار باشد در میان شاعران پس از نیما شاعرانی را که به فرم زبانی خاص خود دست یافتند را نام ببریم بایداز سهراب سپهری در کنار احمد شاملو ،اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد و... نام ببریم و ارزش کاری او را ارج نهیم  که در این مجال جای طرح آن نیست.

 اما به لحاظ اندیشه های بنیادینی که سهراب سپهری آنها را نمایندگی کرده است باید اذعان داشت  اندیشه سهراب استمرار نگاه عارفانه و وحدت وجودی متفکران بزرگی مانند مولانا ، حافظ ، سعدی و... بوده است که با زبان امروز همان اندیشه ها را بازگو کرد ه است.

اگر در سعدی می خوانیم که

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

 یا جناب مولانا می فرماید که :

عاشقم بر قهر و بر مهرش به جد 

این عجب من عاشق این هر دو ضد

و یا جناب حافظ در آن غزل بلند مفهومی خود انسان را  در جایگاه خداوند می بیند و می فرماید :

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

 بیدلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی دیدش واز دور خدا را می کرد و....

این اندیشه وحدت وجودی در تمام اشعار قابل بحث سهراب نیز جاری است و می توان دهها نمونه و مصداق از آن ارایه داد بعنوان نمونه :

من نمیدانم که چرا می گویند

اسب حیوان نجیبی است

 کبوتر زیباست

و یا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله و نرگس دارد....

و به ما یاد آوری می کند که تمام عالم بر اساس منظومه ای معنا دار شکل گرفته است و هر کدام از اجزای آن با معیار و فلسفه ی قابل تعریفی در کنار هم قرار گرفته است  بر این اساس همان مقدار که برگ گل زیباست خار هم نیکوست و باید آن را پاس داشت وهمان اندازه که کرکس زیباست بلبل دلنشین است و

اما نکته دیگر که باید در این مجال به آن پرداخت غربت بزرگانی مانند سعدی ، سهراب و.. در فضای عمومی شهرها و کوچه پس کوچه های استان گلستان و البته تمام ایران است ، سهراب فلان شاعر کم مایه  نیست که بگوییم اشعار ی دارد که نمی توان برای جمع خواند،او نه تنها اینگونه نیست بلکه در مسلک خود عارفی تمام عیار است، هنرمندی گرانمایه است و الگویی برای انسانها در دنیای مدرن ، اما هم اوو هم  بزرگانی چون او  در برنامه ریزی متصدیان فرهنگی ما می سوزند و کوچکترین پاسداشت و اعلان و یا طرح مساله ای در باره آنها در فضای عمومی انجام نمی شود و آنگاه باید شاهد باشیم که عرصه فرهنگ ، موسیقی و هنر ایران زمین جولان مدعیانی شده است که نه سهراب را میشناسند نه سعدی و حافظ و مولانا را و نه ... .و آن چنان که جناب حافظ می فرماید :

شاه ترکان سخن مدعیان می شنود

شرمی از مظلمه ی خون سیاوشش باد

 آری دریغ و درد که هیچ برنامه ای برای آموزش اندیشه این اندیشه ورزان پیش بینی نمی شود و آنگاه شاهد باشیم که  فرزندان ایران زمین هر روز بیشتربا ریشه های قدرتمند فرهنگی خود فاصله می گیرند و..

 به هر حال  انتظار آن است سازمانهای فرهنگی دست کم در روز وفات ویا درگذشت این بزرگان تکانی به رخوت خود بدهند و کمی مخاطبان را با این حوزه های غنی بیشتر آشنا کنند والا آن چنان که هگل می گوید ملتی که از تجربه چند هزار ساله ی خود نیاموزد ملت تهیدستی است . امید و پشتکار رمز ماندگاری هر تمدنی است .