این درخت
شعر و ادب |
طی چندماه اخیر گفتگوهای فراوانی پیرامون آخرین اثر شما ، « آسیمه های معنا » در وبینارها، سایت ها و نشریات مختلف در جریان بوده، اما با توجه به اینکه در حال نزدیک شدن به نوروز هستیم و آیینهای مرتبط با آن را در پیش داریم و از طرفی متوجه شدیم کتاب تازه ای به نام «این درخت» در دست چاپ دارید و با توجه به اینگه گرایش این کتاب بر زیست بودم می باشد ، تمرکز این مصاحبه را بر این کتاب گذاشتیم.
لطفا درباره چگونگی این نوع نگاه ( محیط زیست )دراین کتاب بفرمایید؟
حقیقتش این است که قبل از کتاب آسیمههای معنا، کتاب شعراین درخت آماده بود. ولی به واسطهی سختیهایی که کار پژوهش در خود دارد و اینکه باید به صورت جدیبه آن کتاب می پرداختم، کتاب این درخت را کنار گذاشتم و فکر کردم که « آسیمههای معنا » که پژوهشی در آرای عبدالقاهر جرجانی است ؛ مخصوصا برای حوزههای تئوری ادبی و استان ما یک امر ضروری تر است. از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که این درخت تنها کتابی در حوزهی شعر و ادبیات نیست.گرایش شعرهای این درخت تماما حوزهی اکوسیستم یا محیط زیست است. باید بدانیم که گلستان استان فقیری است. سرسبزی گلستان فریبمان ندهد و فقر گلستان را پنهان نکند و در کنار آن نباید فراموش کنیم که همین سرسبزی، بخشی از شناسنامه و مولفههای استان ماستو از سوی دیگر با تمام تار و پود ما درگیر است. زیست بوم های گوناگون از ما ایران کوچک را ساخته است، اما توجه داشته باشیم که زیست بومهای مختلف در گلستان هم یک فرصت است و هم یک تهدید. ما کوهستانهای خشک، سنگلاخ و صعب العبور، جنگلهای سرسبز هیرکانی،دشت های نیمه کویری منطقه شمال گلستان را داریم، اکوسیستمهای مختلف در کنار هم.اینها همدیگر را پوشش میدهند. اما هر کدام از اینها اگر آسیب ببینند خود به خود بر چرخههای دیگر محیط زیست تاثیر میگذارند. ادبیات همچون گرایشهای دیگر فرهنگی باید در این میانه نقش خودش را داشته باشد، مخصوصا شعر که هنر ملی ماست و در گلستان رونق خوبی دارد. از سوی دیگر پژوهشهایی که در سراسر جهان در حوزه محیط زیست انجام شده، اولویت را در زمینه حفظ محیط زیست، بر فرهنگ سازی میگذارد. ادبیات در این میانه نقش بسیار موثری در حوزهی فرهنگ سازی دارد. از سوی دیگر تغییر اقلیم و تغییر شرایط آب و هوایی باید ما را نسبت به این مساله حساستر کند. هم اکنون در جهانگرایشهای مختلفی به مساله محیط زیست در حال شکل گیری یا انجام است و سهم ما در این میانه کم نیست. وقتی به گذشتهی نه چندان دور درخودمان نگاه میکنیم، در این زمینه هم توفیقهای خوبی داشته ایم و هم ضررهای جبران ناپذیری که به گمان من همه این ها به عنوان آسیب شناسی قابل توجه هستند. نگاه ما به آب، نگاه ما به جنگل، به بارانهای فصلی ، به الگوی کشت ، کاملا با توجه به شرایط اقلیمی ما صورت میگرفته. الان این شرایط اقلیمی تغییرکرده. مثلا در همان حوزه ادبیات اگر قبلا در شعر فرزندان شمال، نمادهای زیست بوم به عنوان سمبل و گرایشهای ادبی مورد توجه بوده، الان باید به عنوان یک شاخصهی بنیادی مورد توجه قرار گیرد. به شخصه مانند بسیاری از مردم گلستان به طبیعت گردی علاقمند هستم و در جوار مردمانی که در طبیعت پرورش پیدا کرده اند زیست داشته ام. نگاه آنها به طبیعت صرفا نگاهی توریستی یا صرفا به شکل بهره برداری نبوده و نیست. بارها رفتار گالشها و چوپانها را با طبیعت دیده ام. آنها رفتاری همدلانه و رفتاری مبتنی بر همزیستی داشته اند. به گمان من به عنوان یک شاعر و پژوهشگر، وظیفه داریم، ضمن گسترش آن نوع نگاه که نگاهی همدلانه و دارای همزیستی با محیط اطرافش است تلاش کنیم با تغییر الگوهای رفتاری مرتبط با زیست بوم، تا حدودی که میشود جلوی آسیب این تغییرات آب و هوایی را بگیریم و این حاصل نمیشود مگر با فرهنگ سازی . کتاب این درخت یک گام هر چند کوچک در این زمینه است. در کنار اینها باید به شاعران و نویسندگان گلستانی این توصیه را داشته باشیم که هر چه در این زمینه سرمایهگذاری کنیم مطمئن باشید با سودی چند برابر در آینده به فرزندان ما و فرزندان این آب و خاک بازگشت خواهد کرد. کمترین بازده آن، این است که جلوی آسیبهای بیشتر را خواهیم گرفت. کتاب این درخت بیشتر ریشه در تجربههای خودم و به اصطلاح اهل قلم، ریشه در تجربهی زیستهی خودم دارد. همراه با این تجربه ، مطالعاتی که در حوزهی زیست بوم دارم ، در حوزهی اکوپوئم که یک رویکرد جهانی و شعر طبیعت است،اکوتوریسمو تمام مسائلی که داخل درحوزهی محیط زیست میشود. به این مسئله کمک کرده . اگر ما قائلیم به اینکه تغییر الگوهای کشت میتواند باعث این بشود که از منابع خودمان استفاده بهینه داشته باشیم و آسیب کمتری ببینیم لازمهی این کار، تغییر نگاه همگانی به مسائلی مانند مصرف، تغذیه و حتی تفریحات است و در این میانه، ادبیات نقشی غیر قابل انکار را دارد.
شاید باید از شما بپرسیم با این نگاه، طبیعت را به مثابهی چه چیزی باید تلقی کنیم؟
باید بدانیم که همین سرسبزی و محیط زیست بیشترین تاثیر را در زندگی ما دارد چه به عنوان شهروند گلستان و ایران و چه به عنوان شهروند جهانی؛ طبیعت به مثابه زیست و هستی ماست؛ همه آن چیزی است که میتوانیم به عنوان فرصت یا تهدید در حوزهی زیست انسانی داشته باشیم.در کتاب این درخت تلاش شده تا نقش انسان به عنوان یکی از همه دیده شود و این بسیار مهم است. ما یکی از موجودات هستیم نه اینکه همه کاره باشیم. باید درک کنیم که پرواز مرغابیها در خلیج گرگان ادامهی آیندهی ماست و حذف هر گونهی گیاهی و جانوری تهدیدی برای همهی ماست. کتاب این درخت اشاره به درخت نیست، اشاره ای به همه ماست، به سنگ، رود، باران، جنگل، انسان و در کل همه چیز و قطع هر درخت بر همه چیز اثرگذار است. اگر خیلی ساده بخواهیم بگوییم، تغییر اقلیم تغییر همه چیز ماست و نیاز به تغییر ما نسبت به همه فرصتهای زندگی دارد و اگر این تغییر در نگاه و چشم انداز اتفاق نیفتد، باید هر روز بیشتر به انتظار اتفاقهای ناگوارتر باشیم. سیل گلستان و خشکسالیهای چند سال گذشته، کمترین این آسیبهاست. تغییر زیست بوم تغییر همهی آن چیزی است که با آن زندگی ما معنا میگیرد و شاخص ترین تغییرها در حوزهی فرهنگ است. نگاه ما به ساده ترین چیزها نیازمند باز تعریف است. مانند میزان مصرف، نوع تغذیه، حتی نوع مطالعات ما و بسیاری دیگر باید تغییر کند. هر برنامه ریزی و چشم اندازی بدون توجه به این مسئله، فاجعه بار است. کتابهایی مانند این درخت شروع یک حرکت و به نوعی سپیده دم یک خیزش فرهنگی است و امیدوارم این حرکت در شکلهای گوناگون انجام بپذیرد. برای مثال کلیپهایی رادر حوزهی آیینها تهیه کردیم ؛ آیینهایی که کاملا با طبیعت سر و کار دارد و همین طور کلیپهایی برای شناخت انواع گونههای گیاهی، جانوری و اینکه مردم ما درک کنند جنگلی که دربالای سر ما ودر کنارماست، جنگلی است که صدها هزار سال قدمت دارد و آخرین بازمانده از دوران ژوراسیک است که برای جامعه بشری به ارث گذاشته شده و این نهایت خوشبختی است که ما نگهبان این میراث بزرگ بشری هستیم.
به عنوان یک پژوهشگر در حوزهی اسطوره و آیین ، رد پای این آیینها در خود ما به خصوص فرهنگ گلستان را چگونه میبینید؟
همان طور که میدانید بسیاری از آیینهای ما ریشه در زیست بوم و نوع زندگی ما دارد برای مثال ورزش کشتی و ذکر خنجر در میان عزیزان ترکمن ریشه در جشن خرمن دارد و نوعی آیین شکرگزاری است. یلدا یا شب چله ورود به سال جدید کشاورزی است و ایزد زامیاد یا ایزد زمین و ایزد سپندار که نماد رویش و باروری است با همین جشن تعریف میشود و نوروز که همگان میدانند پاسداشت طبیعت و آیینهای مربوط به رفتگان و پاسداشت زندگی است. در تمام گلستان و ایران قبل از نوروز با آیینهایی رو به رو میشویم که ریشه در پاسداشت رفتگان و طبیعت دارد. پخت سمنو و رفتن به مزار درگذشتگان ، شگون قبل از عید، نوروز خوانی، حاجی فیروز و بسیاری از آیینهای دیگر و از این جهت گلستان با تنوع نژادی خود یکی از رنگارنگ ترین استانهاست و سرمایه گذاری در این بخش میتواند جاذبههای خود را داشته باشد. جدای از اینکه واژگانی که کاملا درگیر مفاهیم کهن ما هستند و ریشه های ما را نشان میدهند واژههایی هستند در حوزه طبیعت مانند چلم، چکل، چایر و بسیاری دیگر. واژه ورک یا ورکان یا هیرکان خود از نگاهی که نیاکان دور ما نسبت به طبیعت داشته اند حکایت میکند. واژگان و اصطلاحات زیادی را میتوانید پیدا کنید که معرف همین نگاه است و این فقط گفتمانی جهانی و بینا تمدنی نیست و از بیرون نیامده است ، ریشهی این گفتمان در خود ماست و اهمیتی که خود ما برای آب، جنگل و برای بقیه مظاهر طبیعی قائل میشویم.ما با این مفهوم و نگاه بیگانه نیستیم و در تاروپود فرهنگ و زیست ما تنیده شده . مثلا در آیینهای ایران کهن اگرداستان کیومرث را بازخوانی کنیم ، نطفهی کیومرث توسط نور و آفتاب تصفیه میشود و بر خاک میافتدو از درون خاک ریواس یا گیاهی بیرون می زند با دو شاخهی به هم پیچیده که از هم جدا میشوند و به آن مشی و مشیانه یا مهری و مهریانه می گوئیم که نماد اولین زن و مرد هستند و ارتباط انسان و هستی را با گیاه و طبیعت به صورت تمثیلی و نمادین نشان میدهد ودر سیزده به در ؛ همین گیاه دوباره توسط دوشیزگان بهم گره زده می شود ، در روایتهای دینی هم که نگاه میکنیم آدم و حوا به این دلیل از بهشت رانده میشوند که گیاه یا میوه ممنوع را میخورند. در قصص الانبیاء ابوبکر عتیق سورآبادی می خوانیم که دلیل رانده شدن آدم و حوا از بهشت این بوده که از گیاه ممنوعه که در آن کتاب گندم نام برده شده خورده بودند و به همین دلیل خداوند قوت و روزی آدمیان را تا ابدالآباد از گندم قرار داده. وابستگی انسان به هستی و طبیعت چیزی نیست که کسی بتواند آن را نادیده بگیرد. در کتاب دیگری، از سمعانی به نام روح الارواحمی خوانیم که : « آدم در بهشت غریب بود و آن دانهی گندم غریب. و غریب جز با غریب در نسازد » نگاه کنیم به همسانی انسان با هستی در همین روایت دینی کوتاه . یا در جای دیگری از همین کتاب تنهایی انسان با تنهایی طبیعت هم پوشانی دارد و می گوید : « نعیم بهشت بر وی مباح کرده بود و گفته بود تنها گرد آن درخت مگرد و از میان تمام نعیم بهشت، گرفتار آن درخت بود تنها»
از این دست تمثیل ها و روایات و نمادها در ادبیات ما در نمادهای دینی و نمادهای کهن ایران زمین بسیار داریم. سرو کاشمر که به روایت ایرانیان کهن، دانه اش از بهشت توسط زرتشت آورده شدهو درخت طوبی در میان روایات اسلامی و درخت زندگی در میان خود ما ریشه در همین نگاه دارد. به طور مثال به هر چیزی بخواهیم ریشه پاکی و اصالت را بدهیم از عنوان شجره طیبه استفاده می کنیم ،باید بدانیم که در ایران کهن هم به همین گونه بوده مثلا نماد مظلومیت و بی گناه کشته شدن سیاوش است که ایزد گیاهان می باشد و از خون او گیاه می روید که بخشی از آئین های نوروزی همچون حاجی فیروز ریشه در همین روایت چند هزار ساله دارد و در نقشی کهن می بینیم که در سوگ سیاوش مراسم نخل گردانی مرسوم بوده .
از سوی دیگر نگاه همدلانه با زیست بوم در ادبیات معاصر جهان ، گفتمانی به روز است ، تعابیری همچون اکوپوئم و اکو فمنیسم ، تعابیری امروزی و گفتمانی جاری است ، نمونه اش مسئله بازیافت ، پرهیز از مصرف گرایی ، احیای طبیعت و جلوگیری از آسیب زیست بوم وغیره
در پایان ضمن تشکر از این گفتگو ، به انتخاب خودتان شعری از این کتاب را برای خوانندگان بنویسید
تنها سکوت پس از گلوله بود
شبیه افتادن زمین به سمت درخت
درخت به خاک می افتد و زمین به هوا می پرد و پرنده باران دود می شود و این خاموشی
خاموشی پر از بمب هایی است با ضامن های کشیده
در ذهن باد آژیر می کشند
می وزد و بوی لاشه ی گراز بینی ام را مجروح می کند بینایی ام زخمی می شود
جنگل پناه می برد به بالاتر
بالا را باید پانسمان کنم
تنهایک گلوله کافی بود
بلوطی تا همیشه در من دست و پا بزند
و چشم انداز خون ریزی کند
تنهایک گلوله
تا تصویریک درنا
روی صورت زخمی رودخانه تا همیشه بپرد
تنهایک گلوله
و این خاموشی خشن