با مرگ وداع کنیم


یاددداشت اول |

■  با مسوولیت سردبیر

 

 

اگر چه سهراب سپهری در صدای پای آب  می گوید که... و نترسیم از مرگ، مرگ پایان کبوتر نیست و در عالم واقع نیز نباید از مرگ به مثابه یک پدیده ی طبیعی ترسید، اما در همان اندازه که از چنان مرگی نباید هراسید، باید از حضور مرگی که امید را در جامعه ای به یاس مبدل می کند نگران بود.  چنین احساسی از استشمام هر روزه بوی مرگ که ریشه در ناکارآمدی و ناتوانی یک ساختار دارد اندک اندک امید را در زندگی می کشد و نتیجه ی طبیعی مرگ امیدواران، ظهور اشباح سیاه نا امیدی و بی انگیزگی است که در برابر توسعه و رشد یک جامعه قد علم می کنند و اندک اندک باعث زوال  جامعه می گردد.    در چنین حالتی دیگر نباید از مردان و بانوان و از جوانان و میانسالان آن جامعه انتظار سازندگی و حرکت داشت، زیرا همه چیز بر مدار خمودگی و زوال می چرخد و کسی را یارای برخاستن و تلاش نیست، زیرا مرگی که پشت در خانه ها منتظر است، مرگ ناتوانی نوع بشر در تمشیت زندگی است، سرماخوردگی، کرونا و سرطان نیست. با حضور این مرگ، هنرمندان از خلاقیت می افتند، فیلمسازان  تنها توان ساخت تراژدی دارند، کمدی ها تلخ و ملال آور می شوند، نویسندگان مدام از یاس می نویسند و چرخه ی رذالت است که یکسره از انسانها قربانی می گیرد. وقتی قطار، ماشین، هواپیما و ساختمان  که همه ی آنها از مظاهر مدرنیته اند و باید نماد زندگی و شادابی باشند، شهروندان را به یاد خاطره ای از مرگ می اندازند. وقتی نخبگان سر به جیب حسرت فرو برده اند و مدام در پیاده روها پشت پای خود را لگد می کنند و در انتظار مرگ روز می شمارند وقتی .....

آنگاه در چنین جامعه ای نباید در انتظار شکوفایی، رشد و ارتقا بود زیرا مرگ بر زندگی سایه انداخته است. پس، همه بیش و پیش از آنکه به اندیشه زندگی باشند در بند مرگند و تقدیر و تجربه بشری گفته است که آبادانی از آن دیار رخت بر می بندد و هر روز باید بر سر در منازل آن مملکت پارچه های سیاه را دید.

نهایت آنکه با چنین تعریفی از حکمرانی در قرن بیست و یکم که شهروندان هر روز منتظر بلایی انسانی باشند، ما نمی توانیم خرک لنگ توسعه را از جوی زندگی  بجهانیم. بنابراین  باید در بسیاری از مناسبات  و رفتارهایمان تجدید نظری جدی کنیم والا چرخه ی رذالت است که از این پس  بیشتر از ما قربانی خواهد گرفت وگام اول فایق آمدن بر چرخه ی مرگ نیز زمینه سازی برای حضور نخبگان و صاحبان دانایی در ساختار حکمرانی است و هر چه جز این، ایران را به سامان نخواهد رساند. عاقل باشیم و امور را به شایستگان بسپاریم و با مرگ وداع کنیم.