گذري بر يک سريال !


یادداشت |

Breaking Bad

■  دکتر حسین میقانی

 

براي ما شيميست ها، سريالهايي که جنبه آزمايشگاهي و سنتز مواد را داشته باشند، بسيار جالب و هيجان انگيز است و از طرفي هم با از دست دادن جذابيت هاي سريال هاي تلويزيوني مانند( خندوانه، دورهمي و ...) و همچنين يک روند بودن سريالهاي خانگي مانند( دل، خاتون، جيران، سياوش و ...) و دلايلي ديگر، جوانان و مخصوصا دانشجويان را به ديدن سريالهاي خارجي رهنمون ساخته و اکثر دانشجويان در محيط دانشگاه سريال هايي مانند ( 100، خانه پوشالي، بريکينگ بد ، ...) را حتي به زبان اصلي و بعضا به صورت دوبله فارسي تماشا مي کنند. در اين نوشته من به عنوان يک شيميست به سريال ( بريکينگ بد ) نگاهي خواهم انداخت و نظرات خودم را در مورد اين سريال به صورت فهرست وار بيان خواهم کرد.

1 در ابتدا بايد جهت انتخاب عنوان و در ادامه نام بازيگران و نمايش اسم آنها به صورت نمادهاي شيميايي جدول مندليف افرين گفت و اين به جذابيت سريال در همان آغاز راه مي افزايد و ذهن انسان را درگير دانستن و يا از ياد رفتن اين نمادها مي کند و توجه بيشتر انسان را خواهد طلبيد.

2 در کل داستان حدودا  3000  دقيقه اي سريال، به جرات ميتوان گفت که به اسامي بيش از  10  نفر برخورد نخواهيد کرد و اين نشان از هوشمندي نويسنده متن و کارگردان آن دارد ( وينس گاليگان ) که ذهن آدم را درگير شناسايي افراد بازيگر نکرده و انسان را به دنبال تعقيب خواه نا خواه ادامه سريال مي کشاند. در اين ارتباط من به تازگي يک کتاب ( مدار صفر درجه – اثر احمد محمود ) سه جلدي که حدود 1800  صفحه را براي مطالعه انتخاب کرده ام که در همان  10  صفحه اولش به جرات ميتوان گفت تقريبا از حضور  20  فرد تازه وارد در رمان دارد و اين فهم رمان و داستان را به غايت مشکل کرده و انسان را در همان ابتدا از خواندن پشيمان مي کند.

3 در اينجا بايد نام و نقش هر فرد آورده شود تا اگر در ادامه به اسامي اشاره ميشود، مشخص باشد که آن فرد نقشش چه بوده است:

والتر وايت: دبير شيمي و مخترع کريستال ابي و نقش اول سريال و سر آشپز !

جسي پينک من: دستيار سر آشپز و دانشجوي قبلي و همکار تمامي دوران پخت و پز!

شرودر ( عمو هنک ): باجناق سرآشپز و همه کاره اداره مبارزه با مواد مخدر

اسکايلر: همسر سرآشپز و تقريبا همراه هميشگي سرآشپز و البته در بعضي اوقات مخالف همسر

ماري: خواهر زن سرآشپز و همسر رييس پليس مبارزه با مواد مخدر

 والتر جونيور: پسر دوست داشتني سر آشپز و البته داراي مشکلات حرکتي

هالي: دختر تازه متولد شده خانواده وايت

مايک: همه کاره گاس که نقش اول را در هدايت و پخش مواد کريستالي را بر عهده داشته است

گاس: رييس تمامي تبهکاراني که مواد کريستالي را پخش کرده و در انجام هيچ جنايتي کوتاهي نمي کنند

جيمي: سر دسته يکي از باندهاي تبهکار در پخش مواد مخدر کريستالي

تاد: يکي از افراد گاس و جيمي که تا حدودي توانست به فرمولاسيون سر آشپز برسد

داستان کلي سريال: آقاي وايت که يک دبير شيمي دبيرستان است و به فرمولها و روشهاي سنتز مواد آشنايي دارد، در برهه اي از زمان به دنبال سنتز ماده کريستالي مخدر است و از آنجا که قبلا از شراکت در يک شرکت متضرر شده است و همچنين به دليل درگير شدن با بيماري سرطان و داشتن يک فرزند فلج و نهايتا ترس از مرگ و مشخص نبودن وضعيت آينده خانواده از نظر اقتصادي، تصميم به توليد اين ماده نموده و به جنبه هاي انحرافي و دچار شدن افراد جامعه به اعتياد فکر نکرده و فقط به فکر آينده خانواده اش بوده است و به همين دليل در اين راه حتي به کشتن افراد و قتل و جنايت کشيده شده و نهايتا در همان راه و در آزمايشگاه زندگيش خاتمه مي يابد.

4 داستان سريال به نظر من اگرچه خيلي معمولي هست، ولي اتفاقات حادث شده و مربوط بودن اين اتفاقات به يکديگر، سريال را تا حدود زيادي جذاب کرده و در پايان هر قسمت، انسان مشتاق ديدن قسمت بعدي است! و البته تمامي فصلهاي آن داراي تعداد مشخصي از قسمتها نيست که اين ميتواند يکي از نقاط ضعف سريال باشد. به عنوان مثال زماني که يک سريال در چندين فصل ساخته ميشود بهتر آن است که تمامي فصل ها داراي قسمت هاي مساوي باشند.

5 در سر تا سر سريال، نقش مهم خانواده را در روابط بين باجناقها ميتوان مشاهده کرد و عليرغم اينکه، گفته ميشود که در غرب و مخصوصا آمريکا، بنيان خانواده سست شده است، ولي کارگردان در تمامي اپيزودها از اين نقش روابط خانوادگي حمايت کرده و آن را در خيلي از سکانسها به نمايش درآورده است و مخصوصا روابط باجناقها با يکديگر هميشه در جهت رفع مشکلات خانوادگي بوده و حتي در آخرين صحنه که منجر به قتل هنگ ميشود، آقاي رايت حاضر به کشتن هنک توسط جيمي نيست.

6 با تفاسير و نقدهايي که در مورد سقوط خانواده در غرب و جامعه آمريکا شنيده و خوانده ايم اين سريال دقيقا خلاف اين جريان را به تصوير مي کشد و در تمامي سکانسها از نقش مهم خانواده سخن به ميان مي آيد و پدر خانواده ( والتر وايت ) خودش را به آب و آتش زده و خودش را در برابر تمامي خطرات قرار مي دهد که وضع خانواده را به وضع مطلوب هدايت کرده و در اين راه حتي دست به قتل و جنايت ميزند و يا جناب باجناق هنک چقدر هواي زن و بچه و خانواده آقاي وايت را داشته و حتي ميتواند از آپشن هاي شغلي خود صرف نظر کرده و يا اينکه جسي دستيار، چقدر از کشته شدن نامزدش ناراحتي کشيده و حتي حاضر نيست در راه توليد کريستال خوني از دماغ يک بچه بيگناه ريخته شود که همه اين موارد حاکي از اهميت کارگردان به موضع خانواده است و در يکي از بهترين و تاثير گزارترين سکانسها، قرار دادن هالي در يک کاميون به اميد بازگشت بچه به نزد مادر از طرف والتر، عليرغم اينکه در اين زمانها مغز اصلا به بهتري راه حلها راهي نميبرد و اين اوج احساس وابستگي يک فرد در جامعه آمريکايي به اهميت دادن به خانواده است!.

 

نتيجه پاياني سريال :

از قديم گفته اند که ديدن هر فيلم برابر است با خواندن يک کتاب. خواندن هر کتاب برابر است با بازدارندگي از يک ناهنجاري. بنابراين ديدن يک سريال مثبت و عبرت آموز برابر است با خواندن چندين کتاب و نهايت اينکه با ديدن يک سريال ميتوان از چندين ناهنجاري ناخواسته از طرف تعداد بازديدکنندگان آن، در اجتماع بشري جلوگيري نمود.

 

■  عضو هیات علمی دانشگاه گلستان