نقد و بررسی فیلم مستند حماسه روستا زاده گرگا نی


یادداشت |

روایت های متفاوت

 از متن

 

محمد صالح فصیح_ بیایید صحنه یی را تصور کنیم. تصادمِ دو ماشین که با سرعت کوبیده شده اند به هم و صدایی بلند و بویِ دود و نورِ کور. راننده ی ماشین اول می میرد در دم. با سری خونی خمیده رو فرمان که به خاطر بدیِ رانندگیش و عدمِ دقت در تصادف کیسه یِ هوایِ عالیِ ماشین باز نشده و زنِ مرد در صندلی عقب، همچنان که چند دقیقه ازین تصادف می گذرد، مبهوت و مقهورِ مرد و بچه ش است که در آن دو صندلیِ جلو، غرقِ شیشه هایِ خردِ خونی، ساکتند و مرده. حالا قرارست تحقیق شود که چه شده و کی مقصرست و چرا. شما باشید از کی می پرسید؟ از کی ، کی ها تحقیق می کنید؟ در کدام پستو و جایِ مستور دست می برید و سر می کشید؟ به احتمالِ زیاد از همان افرادِ در حادثه، یا شاهدان. غیر اینست؟

حالا صحنه یی دیگر را تصور کنیم که مجروح و مصدومی هم نداشته. راهِ قطار را آب برده و قطار را متوجه کرده اند که راه را آب برده. حالا می خواهیم بدانیم که چه کس یا کسانی رییس و راننده ی قطار را مطلع کرده اند. از کی می پرسید؟ از آن مسافرِ خوابیده در تهِ واگنِ آخری؟ یا از پیرمردی روستایی؟ یا مسئول یا مدیرِ روزنامه؟ یا از خبرنگارانِ روزنامه؟ یا از افرادِ راه آهن؟ یا از آن راننده و رییسِ قطار؟ منطقی نیست که از همین دو نفر سوال کنیم؟ که مگر غیر ازین دو، کسی می توانسته نقش موثری در عقب گردِ قطار داشته باشد؟ نمی توانسته در حالتِ عادی. حالا درین مستند جایِ آن که اول از همه بیاید ازین ها بپرسد، ازین شاخه به آن شاخه می پرد. شاید بگویید که شاید رییس و راننده ی قطار دروغ بگویند و برای اطمینان و محکم کاری، باید از افراد دیگر هم سوال کرد. خب قبول می کنیم. قرار نیست حقیقت یک وجه داشته باشد فقط. برویم. برویم و بپرسیم. اما قبل ش یک سوال: چه انگیزه یا خواسته یی می-توانستند داشته باشند آن راننده و رییس که دروغ بگویند؟ چه سودی به شان می رسیده؟ شاید بگویید نمی-دانیم. قبول. نمی دانیم و حالا می رویم از دیگران هم بپرسیم. من ازین که مستند، با تعلیق شروع می شود و خطی داستانی را پی میگیرد، مشکلی ندارم. اتفاقاً جذاب است. منتهی در مستند داستانی که قرارست حقیقتی معلوم شود و آن حقیقت از معنایی قطعی برخوردارست نه چندوجهی، پرداختِ به این حقیقت و راه هایی که به آن منتهی می شود، باید معلوم باشد. یعنی وقتی اتفاقی مشخص شد، دایره ی امکاناتِ درباره ی آن اتفاق محدود میشود و شما برای رسیدنِ به آن، باید زوائد را بزنی. نه این که چند دقیقه از در و دیوار و سگ و دیوانه ی فلان روستا نما بیاوری وسط، آن هم با صدایِ راوی یی که هِی تکرار می کند اسم روستا را، بعد در حینِ تدوین از خطِ منطقی برای برداشتِ مخاطب بکاهی و کات بزنی به دست های تسبیح دارِ راننده و رییسِ قطار، حالی که می گویند:دروغه آقا و کات بزنی به صحبتی دیگر. چرا این را می گویم؟ چون درین حین، ذهن مخاطب منحرف می شود و هم در پیش، خط روایی به هم میریزد و هم از آن واقع نمایی که کارِ مرسوم و متداولِ مستندست دور می شویم. شاید بگویید مستندها که نباید شبیه باشند به هم. درست. من می گویم اگر قرارست طرحی نو در انداخته شود در بیانِ یک واقعیت به دستِ هنرمند، وقتی در اثر از طریقه یی استفاده کرد، بهترست که همان طریقه ادامه دار باشد به شکلی که کلیتی منظم بسازد و یا اگر از بی نظمی در فرمش استفاده می کند، این ها دلیل داشته باشد. دلیل. ما نمی دانیم چرا برای حرف روزنامه نگاران کات می زنیم به «دروغه آقا» که یعنی یک دستی، دستِ هنرمند  دارد مستند را برای خوانش گریِ مخاطب هدایت می کند، اما همین دست، در پایان هیچ صدایی ندارد از خودش. چرا پایان راه هدایت نمی کند؟ چرا پایان را نمی گوید که سمتِ مستند کجاست و چه است؟ چرا همین دست از زوائدِ گفت وگو با معلم و پیرمرد نمی زند؟ اصلا بگوییم مستند می خواسته پایان را و نتیجه را به مخاطب واگذار کند، باز درین حال هم ساختار مستند مغشوش است، هم برخی گفت وگوها حشو دارند، هم برخی نماها اضافی ست. حالا فرض کنیم این ها نبود و انسجامِ فرمیِ بیش تری داشت، آن وقت پایان، که در مستندها اهمیت دارد، چه می شد؟

یکی اینست که بگوییم این گروهِ تحقیقی، تحقیقی کرده اند و این چهل دقیقه ماحصل آن حقایق است. همین است که هست. دروغی بوده و از آن ور انکار و تصدیقِ دروغ هم، بوده.

دوم اینست که بگوییم این دروغ، معنایِ ضمنی بیش تر می تواند داشته باشد. یعنی کلیتِ مستند و حرفش را برین پایه بچینیم که می خواسته نمونه یی ازین دروغ و دروغ گویی را نشان دهد و باور به دروغ و تاثیرِ دروغ که حتی روزنامه هایِ رسمی گول می خورند و هم وزارت ها هم و یا دروغی باعث می شود دروغ های دیگر زاییده شوند. اگر معنا را همین بگیریم، درین صورت بی نگاه به فرم مشوش و لَنگِ مستند، آن قضیه یِ ساده ی اطلاع دادنِ پسرک یا مامورِ راه آهن موجه می شود و می شود نمایشی، مستندی ساختگی برای بازساختنِ نمایشِ دروغ و آثارِ ضمنی ش که پرداخت چندان زیادی نمی شود به این ها، ولی می توان خواندشان و پایان را مدلل کرد. در کل نوآوری داشته در زمینه ی فرمِ مستندروایت، هم در آن زمان هم درین زمان؛ منتهی نوآوری باید جاگیر شود و هماهنگ باشد با ساختارِ اثر که این جا کم ترست. ولی پایانِ بازگونه ا ش، راه را بر خوانشِ حرفِ مستند باز می کند و به تقریب، مستند موجه و مستدل می شود برای نمایی از دروغ.