دکتر حسین فاطمی و‌ پسرش سیروس


یادداشت |

■  عبدا لناصر مهیمنی

اخیراً دوست محترمی در مطلبی که درباره مرحوم سیدحسین فاطمی و همسرش پریوش سطوتی و پسرش سیروس فاطمی نوشته بود، اشاره داشت که پس از اعدام فاطمی، گویا شاه محمدرضا پهلوی، فرزند او را تحت حمایت قرار داده بود و لذا عرض می‌کنم که: بله این مطلب کاملاً صحیح است. من از آبان ۱۳۶۲ تا خرداد ۱۳۶۵ در کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در لندن در ساختمان قدیمی در خیابان Kensington Court Road به عنوان کارمند محلی کار می‌کردم و با انواع مراجعان عادی (ایرانی و خارجی) تماس و‌ مواجهه داشتم. می‌دانید که کنسولگری‌ها محل پاسخگویی به مراجعان عادی ، معمولی و عمومی ایرانی و خارجی اعم از مسافر ، گردشگر ،دانشجو، بیمار ، احوال شخصیه ، ویزا و مهر خروج از کشور و تأیید مدارک و ... هستند، (برخلاف مقر اصلی سفارتخانه‌ها که کارهای مهمتر سیاسی و اقتصادی و ... را انجام می‌دهند.)  در یک دوره‌ای در آن مکان من و همکاران باید هزاران پوشه و پرونده جاری را که عمدتا دانشجویی بودند و به صورت الفبایی در حدود ۲۰ جعبه فایل‌های سه-چهار طبقه فلزی نگهداری می‌شدند، بررسی و بازبینی می‌کردیم و هر کدام را که کهنه و راکد به نظر می‌رسید می‌خواندیم و مرتب و جدا می‌کردیم تا از شلوغی و آشفتگی و تلمبار شدن کم کنیم.

یک بار در سال ۱۳۶۳ به پوشه‌ و پرونده‌ای برخوردم که مربوط به سیروس فاطمی، پسر حسین فاطمی بود. متعجب شدم و گرفتم و باحوصله مطالعه کردم. از پراکندگی و نامرتب بودن نامه‌های پوشه حدس زدم که باید بعضی از نامه‌ها و مدارک و‌ مکاتبات مرتبط تحت نام دیگری، مثلاً پریوش سطوتی، بایگانی شده باشد! گشتم و حدسم درست بود و نامه‌ها و پوشه‌های دیگری را در همان اتاق بایگانی یافتم و با رعایت تسلسل زمانی تا حدی که معلوم و مقدور بود مرتب و پرونده را یکجا و سپس مطالعه کردم. شاید در ساختمان اصلی و دیپلماتیک سفارت که یک کیلومتر دورتر و در مقابل هاید پارک بود هم پوشه‌ها و پرونده‌ها و‌ مکاتبات دیگری هم به صورت عادی یا محرمانه هم وجود داشت که من به آنها دسترسی نداشتم. با مطالعه پرونده موجود دم دست، این که نامه‌ها و‌ مکاتبات دیگری هم راجع به همسر و فرزند حسین فاطمی در تشکیلات سفارت ایران در لندن وجود داشته باشد قابل حدس بود. در آن پوشه و پرونده، من دهها نامه از پریوش سطوتی دیدم که از محل سکونت‌اش در جایی در حومه لندن و یا در زمان‌های حضور و مراجعه به سفارت، خطاب به سفیر یا مقامات وقت سفارت ایران نوشته بود و وضعیت زندگی خودش و فرزندش و‌ مخارج زندگی، نگهداری، تحصیل،‌ مدرسه و معالجه خودش و فرزند نوشته و نسبتاً با تندی و اعتراض ‌و طلبکارانه کمک مالی و افزایش مقرری‌اش را درخواست می‌کرد. نکته جالب این بود که تقریباً تمام آن نامه‌ها با طی سلسله مراتب اداری در داخل سفارت یا کنسولگری به وزارت خارجه در تهران و از آنجا به وزارت دربار می‌رفت و با پاسخ مرتبط و متناسب (و تقریباً همگی به طور کامل با پاسخ مثبت) برمی‌گشت و معمولاً بین یک تا ۲ ماه طول می‌کشید. تا آنجا که به خاطر دارم مکاتبات خانم پریوش سطوتی تقریبا از حدود سال‌های آخر دهه ۱۳۳۰ تا اوایل دهه ۱۳۵۰ و دوران کودکی و نوجوانی فرزند او را دربرمی‌گرفت. آنچه من در آن مکاتبات خواندم و دیدم بیشتر مسایل معیشتی و مالی بود و نیز یک نکته جالب دیگر این بود که هر بار که نامه‌ها و ضمایم آن به دربار می‌رفت، با نامه‌ها یا پاسخ‌هایی در حاشیه نامه‌ها بازمی‌گشت که حاوی عباراتی چون «به شرف‌عرض رسید» یا «به شرف‌عرض ملوکانه رسید» و «مرحمت فرمودند»، «موافقت فرمودند» که درخواست او اجابت و نیاز او تأمین شود، از دربار پهلوی برمی‌گشت و البته تقریباً به تمامی اجابت می‌شد و ظاهراً معمولاً از محل همان امکانات و بودجه مالی که در اختیار سفارت بوده، پرداخت می‌شد. برداشت من از لحن مکاتبات خانم سطوتی آن بود، او که زنی ساده و معمولی و غیرسیاسی بود و برای رفع نیازهای معیشتی و سلامتی و‌ تحصیلی و‌ مدرسه‌ و آموزش فرزندش تماماً خواسته‌هایی مالی داشت و روش پاسخگویی سفارت و‌ کنسولگری هم همان شیوه رایچ پیگیری و پاسخگویی دیوان‌سالاری وقت و معمولاً با نگاه غیرسیاسی و ارایه خدمات و‌ کمک معیشتی و‌ مقرری معمول بوده است. در مدت ۳۲ ماهی که من در کنسولگری کار کردم، ندیدم و نشنیدم که خانم سطوتی مراجعه حضوری داشته باشد. ولی یک بار در سال ۱۳۶۴ در شلوغی مراجعان به کنسولگری، مردی جوان و نسبتاً رشید با جثه‌ای پُر و کت و شلوار مرتب، حدوداً ۳۰ ساله با یک گذرنامه قدیمی برای کار کنسولی به قسمت ورودی کنسولگری مراجعه کرد. به گذرنامه او نگاه کردم، دیدم نوشته سیروس فاطمی فرزند سیدحسین، پرسیدم: با مرحوم سیدحسین فاطمی، وزیر خارجه دکتر مصدق، نسبت دارید؟ خیلی ساده و کم‌ارتباط گفت: بله پسرش هستم. گفتم، خدا بیامرزد پدر شما را. خیلی ساده گفت: خیلی ممنون. چون تازه در همان روزها و تصادفاً پرونده او و‌ مکاتبات مادرش را خوانده بودم، گفتم حال مادر شما چطوره؟ با همان لحن خشک و ساده و جدی گفت: خوبه. تصور و انتظار من این بود که با حرارت و هیجان و افتخار صحبت کند ولی او چندان به فارسی حرفی نزد و شوقی برای گفتگو نشان نداد و بنظر می‌رسید انگلیسی صحبت کردن برای او راحت‌تر باشد. سیروس فاطمی را همان یک بار دیدم که پس از انجام کارش کنسولگری را ترک کرد. او را از مسایل سیاسی و تحولات اجتماعی ایران کاملاً جدا و بی‌ارتباط یافتم. بخاطر ندارم که در پرونده پریوش سطوتی و سیروس فاطمی من مکاتباتی مربوط به دوران بعد از بهمن ۱۳۵۷ دیده باشم.