دوران و وظیفه ما


یادداشت |

 

اشاره:

عباس دوران (۲۰ مهر ۱۳۲۹، شیراز –۳۰ تیر ۱۳۶۱، بغداد) از خلبانان نیروی هوایی ایران بود که در ماه‌های آغازین جنگ ایران و عراق نقش مهمی در بمباران اهداف دشمن عراقی ایفا کرد. خلبان عباس دوران در دو سال اول جنگ بیش از ۱۲۰ عملیات و پرواز برون مرزی داشت. عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز به دنیا آمد. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند و پس از اخذ مدرک دیپلم در سال ۱۳۴۹ به خدمت سربازی رفت. پس از پایان دوره وظیفه، به ‌دلیل علاقه به ‌یادگیری فن خلبانی در سال۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شاهنشاهی ایران شد و پس از طی دوره مقدماتی پرواز در ایران، برای ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلی خلبانی به آمریکا اعزام شد. وی با اخذ نشان و گواهی ‌نامه خلبانی به ایران بازگشت و با درجه ستوان ‌دومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به ‌خدمت شد. همسر وی نرگس خاتون دلیرروی فرد نام دارد. زمان آخرین پروازش، پسرش امیررضا، هشت ماه و نیم سن داشت. با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی و خاک مقدس ایران پرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد. شهید خلبان عباس دوران، همواره به دوستان و همکارانش تاکید می کرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید و همان طور که دیدیم بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدای میهن خود کرد.

شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات مروارید، حماسه ای بزرگ آفرید و به کمک شهید خلبان حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در حوالی اسکله الامیه و البکر منهدم ساخت و بقایای آن را به قعر آب های نیلگون خلیج فارس فرستاد. به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده های دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن نمود. خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قراول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظه ای آرام و قرار نداشت. از پیکر وی، بیست سال بعد در سال ۱۳۸۱ تکه‌ای از استخوان پا، به ایران بازگشت که در ۱۰ مرداد ۱۳۸۱ خانواده وی آن ‌را در شیراز به خاک سپردند. روزنامه گلشن مهر وظیفه خود میداند در سالگرد شهادت و بازگشت پیکر این سرباز وطن، خاطره دلاور مردیهای او را زنده نگهدارد.

 

2

عباس دوران که بود؟

تصمیم بر این می‌شود که سه فروند فانتوم کاملاً مسلح به پرواز در آیند. هر سه، تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله‌ور شوند و فانتوم سوم در همان‌جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آن‌ها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آن‌ها بمباران پالایشگاه الدوره بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان هتل اجلاس عدم تعهد بود. هر سه گروه تا مرز پرواز می‌کنند. آن‌گاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی عباس دوران وارد خاک عراق می‌شوند. هواپیماها در حدود ۳۰ کیلومتری شهر بغداد با سه دیوار آتش در مقابل خود مواجه می‌شوند. پس از عبور از دیوارهای آتش دشمن چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می‌کند. با اصابت این گلوله‌ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می‌افتد ولی او باز هم تصمیم به ادامه عملیات می‌گیرد؛ بنابراین هواپیماها به‌سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه الدوره در آن‌جا بود ادامه مسیر می‌دهند و با این‌که پدافند دشمن بسیار قوی است، اما تمام بمب‌ها را روی این پالایشگاه تخلیه می‌کنند.

روایت کابین عقب شهید دوران از عملیات در قلب بغداد

بعد از تخلیه بمب‌ها به مسیری ادامه می‌دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می‌شده است. در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می‌گیرد، به‌طوری که از دم هواپیما تا محل قرار گرفتن کابین خلبان آتش می‌گیرد. منصور کاظمیان، خلبان کابین عقب در این باره توضیح می‌دهد: به پالایشگاه که رسیدیم، بمب‌هایمان را تخلیه کردیم. شاید ١٠،٢٠ ثانیه بعد در آینه‌ها دیدم که هواپیمایمان آتش گرفته است. دستم رفت برای اجکت که به شهید دوران بگویم آماده باش می‌خواهم اجکت کنم. بعد از آن دستگاه‌ها جلوی چشمم سیاه شد، همان موقع از هواپیما به بیرون پرتاب شدم. حالا واقعا نمی‌دانم که شهید دوران من را به بیرون اجکت کرد یا نه؟ شاید در آن لحظه تصمیم گرفته بود که من را به بیرون اجکت کند یا اینکه مثلا آتش‌سوزی هواپیما به راکت‌های صندلی‌ها رسیده بود و خودش عمل کرده بود، چون من خودم اجکشن را نکشیدم.

عباس می‌گفت: من هرگز نمی‌توانم عقب نشینی کنم

نرگس خاتون (مهناز) دلیری همسر شهید عباس دوران روایت می‌کند: مسئولان نیروی هوایی به دلیل پروازهای زیاد عباس، تصمیم گرفتند او را به تهران منتقل نمایند که او موافقت نکرد. گفت: من به تهران نمی‌روم. پرواز را دوست دارم و می‌خواهم به مردم خدمت کنم. همیشه به من می‌گفت که از پول این مردم، من دوره دیده‌ام و خلبان شده‌ام. گاهی به من می‌گفت: آیا می‌دانید از پول این مردم و این کشور چه قدر برای ما خرج کردند و ما را فرستادند آمریکا تا دوره ببینیم؟ من هرگز نمی‌توانم عقب نشینی کنم. یکی می‌گوید، نمی‌خواهم پرواز کنم و نمی‌رود. من هم می‌گویم؛ پس چه کسی برود؟ چه کسی از کشور دفاع کند؟

 

3

روایت سرتیپ دوم خلبان آزاده منصور کاظمیانمهابادی از آخرین پرواز

ایسنا- امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده منصور کاظمیان‌مهابادی هنگام حمله جنگنده‌های ایران به بغداد در زمان نشست کشورهای غیرمتعهد، خلبان کابین عقب سرلشکر خلبان شهید عباس دوران بود. وی در آن حمله که در سال ۶۱ با هدف لغو کردن آن نشست انجام شد، پس از مورد اصابت قرارگرفتن هواپیما به دست نیروهای عراقی اسیر شد و پس از هشت سال اسارت نهایتاً در سال ۱۳۶۹ آزاد شد. امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده منصور کاظمیان‌ مهابادی روایت می‌کند: قرار بود کنفرانس کشورهای غیرمتعهد در بغداد تشکیل شود که این درست در بحبوحه جنگ تحمیلی بود. مسئولان ایران گفته بودند که آن کنفرانس نباید در عراق تشکیل شود، زیرا آن کشور نا امن است. اما صدام بغداد را امن‌ترین شهر دنیا می‌خواند و می‌گفت: هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند به آسمان آن شهر وارد شود. او حتی گفته بود که اگر کسی توانست وارد آسمان بغداد شود، کلید آن شهر را به او خواهد داد. حدود ساعت ۶:۲۰ دقیقه صبح بود که پس از هدف قرار گرفتن جنگنده، از هواپیما بیرون پریدم، بیهوش شدم. حدودساعت۸:۳۰ صبح دیدم تعدادی به زبان عربی صحبت می‌کنند، فکر کردم که در آن دنیا هستم، اما بعد متوجه شدم که چند درجه‌دار عراقی و یک پرستار که لب پاره شده من را بخیه می‌زد، در کنارم بودند. از آنها پرسیدم که دوران کجاست و آن‌ها گفتند که او بیرون نپرید. اما من شک داشتم که شاید آن‌ها می‌خواهند دوران را مخفی کنند و به این دلیل این گونه می‌گویند. دوران ولی روز قبل از عملیات به من گفته بود که در صورت پیش آمدن سانحه‌ای برای هواپیما به بیرون نخواهد پرید، چون نمی‌خواست اسیر دشمن شود. مرا به بیمارستان و بعد به خانه‌هایی بردند که به آن‌ها وزارت دفاع می‌گفتند. در روزهای اول جنگ، در پایگاه بوشهر، من و عباس با هم آشنا شدیم. مدام در اتاق عملیات بود تا بتواند مأموریتی برای خود دست و پا کند. همیشه آماده انجام سخت‌ترین عملیات ها بود. او رکورددار نیروی هوایی بود به طوری که به غیر از مأموریت‌های گشت زنی، ۶۰ ماموریت رزمی انجام داده بود. در خاطرات بعضی از فرماندهان نیروی دریایی عراق نوشته شده که زمانی که آنها متوجه می‌شدند دوران پرواز کرده، به خودشان می‌گفتند که دیگر جای ماندن نیست و منطقه را ترک می‌کردند. بعضی دیگر از افسران عراقی می‌گفتند که به عنوان یک وطن پرست، دوران را بسیار قبول دارند و بر سر مزار او یک دقیقه سکوت می‌کردند. پس از ۱۵ روز من را به استخبارات (اداره اطلاعات عراق) که مخصوص بازجویی خلبانان و افسران ارشد ایرانی بود، بردند و ۴۵ روز در آن جا نگه داشتند. سپس به اردوگاه بردند تا زمانی که آزاد شدم.

 

4

آخرین مکالمه عباس دوران پیش از شهادت

عباس دوران قبل از آغاز عملیات گفته بود: اگر هواپیمایش را بزنند بیرون نخواهد پرید.

ناصر باقری کابین عقب جنگنده زنده یاد امیر سرتیپ محمود اسکندری در عملیات بغداد بود؛ همان عملیاتی که نام شهید عباس دوران در تاریخ جاودان شد و همرزم دیگرش منصور کاظمیان به اسارت درآمد. اما اسکندری هواپیمای زخمی را از دومین دیوار دفاعی غیرقابل عبور جهان به سلامت به پایگاه بازگرداند. خلبان ناصر باقری از آن لحظات روایت می‌کند: قرار بود تحت هر شرایطی سکوت رادیویی در طول عملیات حفظ شود، اما بالاخره دوران و کاظمیان به ناچار سکوت رادیویی را شکستند. عباس روی رادیو گفت: «ما را زدند!» محمود اسکندری خلبان هواپیمای دوم همراه عباس دوران جواب داد: عیبی ندارد، ما را هم زدند! پشت سر من ادامه مسیر بدهید. دوران جواب داد: موتور شماره دو من آتش گرفته و دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم! اسکندری جواب داد: نهایت تلاش‌تان را بکنید و اگر نتوانستید ادامه بدهید، بپرید بیرون. اما بعد از این مکالمه دیگر هیچ پاسخی از جانب فانتوم دوران و کاظمیان دریافت نشد. این آخرین باری بود که صدای عباس دوران را شنیدیم، تا آخرین لحظه آرام و با خونسردی حرف می‌زد و هیچ ترسی در صدایش نبود. شدت آسیب برخورد موشک زمین به هوای عراقی به موتور فانتوم چنان بود که هواپیمای دوران و کاظمیان نتوانست پشت سر اسکندری ادامه مسیر بدهد. عباس قبل از آغاز عملیات گفته بود: اگر هواپیمایش را بزنند بیرون نخواهد پرید. یکی از تنها خلبانانی بود که صدام او را به نام می‌شناخت و آرزو داشت او را در اسارت ببیند اما داغ این آرزو به دلش ماند. اسکندری با وجود آسیب شدید هواپیما و در شرایطی که گلوله ضدهوایی با شکافتن کابین در شانه‌اش جاخوش کرده بود، مثل همیشه با مهارت توصیف نشدنی خود از جهنم بغداد خارج شد و به ایران بازگشت. جراحت باقری شدیدتر از اسکندری بود. خونریزی شدیدی از ناحیه کتف و گردن داشت. وارد آسمان ایران که شدند اعلام تک فروندی بودن پرواز، پایگاه سوم شکاری را در سکوتی مرگبار فرو می‌برد. داغ عباس دوران چون گلوله ‌ای آتشین انگار در پایگاه به زمین آمده و نفس کشیدن را برای همه سخت کرده است. هواپیمای سوراخ سوراخ شده اسکندری روی باند پایگاه آرام می‌گیرد. هر دو خلبان غرق در خون به کمک پرسنل پایگاه از کابین پیاده می‌شوند. اسکندری روی بغداد چنان کف زمین خوابیده پرواز کرده بود که اکثر گلوله‌های ضدهوایی و ترکش‌ها بجای شکم هواپیما به کناره و روی هواپیما خورده بود. اسکندری تا قبل از پرواز، آشنایی و برخورد زیادی با عباس دوران نداشت ولی به گفته خودش در همان زمان کوتاه قبل از مأموریت، جذب شخصیت و متانت عباس شده بود. گویی که محمود یک دوست صمیمی و یار قدیمی خود را از دست داده بود. اسکندری اولین حرفی که پای پله هواپیما زد مثل آب سردی تنها روزنه‌های امید بچه‌ها را به غمی سنگین بدل کرد. او گفت: عباس هم رفت! آن روز اولین و آخرین مرتبه‌ای بود که پرسنل نیروی هوایی اشک را روی صورت جاویدنام امیر سرتیپ محمود اسکندری دیدند. صدام پیش از آغاز جنگ ‌تحمیلی و در اجلاس سران عدم تعهد در هاوانا، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی بر عهده گرفته بود تا ژست یک صلح طلب را به نمایش بگذارد. او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود: هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد. روز ۳۰ تیر ۱۳۶۱ با وجود تهدید صدام، 6 خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با سه فروند هواپیمای جنگنده برای انجام عملیاتی در قلب عراق آماده شدند. یکی از این خلبانان سرلشکر شهید عباس دوران بود.

عباس دوران سی‌ام تیرماه سال 1361 به شهادت رسید و پیکر پاکش دوم مرداد ماه 1381 به میهن بازگشت.

 

5

چند خاطره از شهید عباس دوران  

1

در یکی از روزهای بهار سال 1360، مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند.

 

2

درد دل خود عباس

هشتم تیر 1360

دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید: فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟

باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.

 

3

در طول پرواز صحبت نمى کرد. همواره مى گفت: اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلى داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید. همچنین بسیارى از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزى هواپیماى من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمى کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور مى شوم.

 

4

وقتی قرار شد به پاس کاردانی های وجانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یافته و در ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد و او را تشویق کرد تا هرچه زودتر برای انتقال اقدام کند. اما او در دفتر یادداشتش نوشت، باید با زبان خودش قانعش کنم. انتقال به تهران یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.

 

5

تابستان۱۳۶۱صدام حسین بر برگزاری کنفرانس سران غیر متعهدها در بغداد پافشاری و تاکید داشت و چند ماه زودتر بنزهای تشریفات خریداری شده برای اجلاس را در اتوبان های بغداد به نمایش گذاشت. اما صبحگاه تیر ۱۳۶۱آخرین پرواز عباس دوران، جولان بر فراز بغداد با جنگنده دوست داشتنی اش۶۵۷۰ و بمباران پالایشگاه الدوره بود. او ضمن نمایشی از F4_E3 عزت و شجاعت، جنگنده ی شعله ورش را با خشم و کین بر قلب دشمن فرود آورد تا خواب صدام را پریشان کرده و میزبانی اجلاس سران غیره متعد ها را ازاو بگیرد.

6

برای مقابله با  تجاوز هوایی ۹فروند هواپیمای14_ F  او به عنوان لیدر دسته ای دو فروندی دشمن از زمین بلند شد. دقایقی بعد در حالی که کنترل زمینی به آنها هشدار می داد مراقب باشند تا مورد اصابت قرار نگیرند، در آسمان خوزستان به سوی جنگنده های مهاجم حمله ور شد و با سرنگون کردن دو فروند میگ۲۳عراقی بقیه را مجبور به فرار کرد. این نبرد درخشان هوایی در جدول آمارها و رکود درگیری های هوایی جهان با نام بسیار پر آوازه و برای هر ایرانی غرورآفرین است.

 

7

عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبرد در یک عملیات متحورانه، عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسید، نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند.

 

8

 امروز پرواز انجام دادیم. من شماره دو بودم. شماره یک سرتیپ محمود ضرابی خلبان و عسگری کمک بود. شماره دو من خلبان و پیروان کمک بود. در طول مسیر در ارتفاع بالا پرواز می کردیم. اهواز را در ارتفاع 5 هزار پایی قطع و نیروهای دشمن را کاملا دیدم. آنها به طرف ما تیراندازی می کردند. البته 5 دقیقه دیرتر روی هدف رسیده بودیم و با یک دسته هواپیماهای اف 5 خودی روبرو شدیم که البته اتفاقی نیفتاد. نیروی های دشمن در حال کندن سنگر بودند و ما هم نیروی توپ خانه و یا زرهی که همراه با فرمانده و تجهیزات باشد نداشتیم. به هر حال راکتها و فشنگها را روی آنها ریخته و خیلی واضح دیدم که یکی از تانکها آتش گرفت، البته موقع زدن راکت در ارتفاع پانصد پایی بودم.

 

9

در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود، لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازی، انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیز پرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید.

 

10

عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ، 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند، می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزو داشتند او را اسیر کنند.

 

11

آخرین پرواز

این عملیات برای جمهوری اسلامی از نظر سیاسی بسیار مهم بود. اگرکنفرانس سران کشورهای غیره متعهد در بغداد برگزار می شد صدام به مدت ۸سال ریاست آن را به عهده می گرفت. تنها راهی که می شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد، ناامن نشان دادن بغداد بود که صدام به امنیت آن افتخار می کرد. عباس با این حرکت شهادت طلبانه اش باعث شد که این اجلاس به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود. به آسمان پرکشید... با روحی به وسعت آسمان. قصد ترک سفینه ی آتش گرفته را نداشت. این را بارها قبل از حادثه به دوستانش گفته بودکه (بعثی ها آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد) عاشقانه در حالی که به کابین عقب خود دستور خروج اضطراری داده و دستگیره ی خروج او را کشیده بود، جنگنده ی شعله ورش را به یکی از ساختمانهای نظامی بغداد کوبید و از حجم انبوه دود و آتش برای مشاهدی جمال الهی به آسمان ها پرکشید.. پس ازسال ها غربت در روز دوم مرداد ۱۳۸۱بقایای پیکر پاک سرلشکرشهید عباس دوران به خاک میهن بازگشت تا این سند افتخار همیشه جاویدان تاریخ ایران اسلامی در سرزمینی که دوست داشت تشییع و در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود.