اینجا بدون من صداقت یا ریا؟


یادداشت |

علی درزی

 

قضیۀ شکل اول: می توانیم (بِتامبی)؛

قضیۀ شکل دوم:نمی توانیم (بِتامبی)

یکی از دغدغه های ناخودآگاه مخاطب همواره معطوف به این موضوع می شود که داستان، دیالوگ، تصویر یا موسیقی را که می بیند یا میشنود از چه فیلم یا داستانی برداشته شده، یا کپی شده و یا در حالت هنری، به چه اثری ارجاع داده شده؟! اما وقتی متوجه اقتباس فیلم می شود، با خیالی راحت به تماشا می نشیند تا ببیند که فیلم از پس این کار برآمده یا خیر!

برخلاف عادت اینبار، قسمتی از نمایشنامه را انتخاب کردم که در فیلم حذف شده و قسمتی از فیلم را انتخاب کردم که اصلا در نمایشنامه نیست. (شاید محدودیت تئاتر!)

در نمایشنامه: جیم (رضای فیلم) از لورا (یلدای فیلم) در مورد حیوانات شیشه ای میپرسد. لورا هم از ظرافت و شکنندگی آن ها می گوید: «به قدری ظریف هستند که با عبور هر کامیونی از خیابان، چنتایی از آن ها از روی میز  به زمین می افتند و می شکنند». جیم درمورد اسب تک شاخی سوال می کند که گویا لورا او را بیشتر از بقیه دوست دارد، اما اسب بخاطر شاخی که دارد (رویا) مثل دیگر حیوانات عادی نیست و از جمع جدا مانده، تا این که دست جیم به اسب می خورد، روی زمین می افتد و شاخش می شکند، لورا از این قضیه ناراحت نمی شود و می گوید: «این هم شد یک اسب معمولی، مثل بقیه، دیگه باهاشون فرقی نداره».

لطفا به در معرض شکستن همه حیوانات و بعد از آن، شکستن شاخ (رویا) طبقه کارگر و معمولی و متوسط نشان دادنشان دقت کنید! قشری که در جامعه آمریکا اکثریت محسوب می شوند.

در فیلم: بعد از این که بار دوم اتوبوس نشان داده می شود، فیلم به استناد خودِ راوی، در رویا می گذرد و آن پایان شگفت انگیزِ "فیلمفارسی"! به همین سادگی از خود سینما علیه خودش استفاده می کند و مخاطبان عام و خاص را به یک اندازه از خودش راضی نگه می دارد و در زیر لایه چیزی جز رویا یا همان سینما را عامل فراموشی بدبختی طبقه اش نمی داند.

آیا این طبقۀ اکثریت، می تواند رنج سرمایه داری را تاب بیاورد؟ اگر به نیمۀ واقعیت باشد: بتامبی! و اگر به نیمۀ رویا: بتامبی!