درمکتب آخوند خراسانی صادق مکتبی




در تاریخ نهضت‌های ایران، جنبش مشروطه خواهی ایرانیان از جایگاه  ویژه ای  برخوردار است و می بایستی مورد بررسی  دقیقتری قرار گیرد، چرا که در شکل گیری و به ثمر رسانیدن این جنبش عوامل مختلفی نقش داشته اند. یکی از این عوامل، نقش علما در شکل گیری و هدایت این جنبش است.آنان، هم در عمل و هم در نظر، مهمترين نقش را در پيش برد مشروطه ايفا كرده‌انداگر چه فریدون آدمیت بر این باور است که روشنفکران علما را برای تمام نهضت نمی خواستند و تنها برای همراهی می خواستند. ولی حقیقت آن است که  با فتواي اين علما كه در صدر آنها می توان از آخوند ملّا محمّد كاظم خراساني نام برد،مشروطه به يك حركت مردمي تبديل شد. علما و روشنفكران به شاه نامه نوشتند و شاه موظّف به پاسخ آنان بود. با تأييد آنان، قانون اساسي و متمّم آن، مشروعيت يافت. مجلس شوراي ملّي در مشكلات عديده به ثمر نشست. در واقع اخوند خراسانی بود که  تاسیس مجلس شورای ملی را شرعا،عقلا و عرفا واجب دانست و مخالفت با آن را مخالفت با شرع دانست.ایشان در مکتوبات شان می گویند "وقتی عموم ملت اتفاق بر تاسیس مجلس شورای ملی داشته باشند اهم تکالیف است بر همه مسلمین در  تاسیس مجلس کوشش کنند"

 اعتبار خراسانی از دو حیث است: اول  وی یکی از ارکان علم اصول فقه در حوزه تشیع محسوب می شود و دوم او بلند پایه ترین حامی مشروطیت در ایران در میان عالمان دین و مراجع تقلید بوده است. به لحاظ نظري آراء سياسي خراساني، قابلیّت استخراج يك مكتب سياسي را دارد. مكتب سياسي خراساني محصول نخستين مواجهه ی فقيهان مدرسه ی نجف با انديشه ی تجدّد و مردمسالاري است. در اين مكتب، دوگانه‌هاي شريعت و مشروطيّت، فقه و قانون، حقوق مردم و تكاليف الهي، سنّت و تجدّد در كنار هم پذيرفته مي‌شوند؛ و استبداد در تعارض ذاتي با اسلام معرّفي می شود  و اصول مشروطيّت اظهر ضروريات اسلاميه در عصر غيبت، در حوزه ی سياسي شناخته مي‌شود.  آخوند خراسانی "تخلف از قوانین مشروطیت را خیانت و عداوت به ذات اقدس" می دانست.

ویژگی بارز خراسانی در علم اصول تنقیح و پالایش علم اصول فقه از زوائد فراوان،گزیده گویی و عقلانی ترکردن مباحث این علم است.ایشان در عمل نقش عقل را در اجتهاد و سیاست ورزی ارتقا بخشید.

خراسانی و حکمرانی فقیهان

  در عصر خراسانی دو نظریه در باب ولایت سیاسی فقیه مطرح است،یکی نظر ملا احمد نراقی و  محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر که ولایت عامه فقیه را عملا ونظرا از مسلمات وضروریات فقهی می شمارد و دیگری نظر شیخ انصاری در مکاسب دال بر انکار ولایت عامه فقها و عدم پذیرش عموم نیابت فقها از ائمه (ع). خراسانی در این مسئله به استادش شیخ انصاری اقتدا کرده است.آخوند خراساني كمترين اختيارات اختصاصی و حقوق ويژه را برای فقها قائل است. او برای فقیه از آن حیث که فقیه است هیچ شأن سیاسی ویژه ای قائل نیست. يكي از اتّهاماتي كه از جانب برخي نويسندگان در تاريخ‌نگاري مشروطه به علماي و مجتهدين مشروطه‌خواه زده مي‌شود، اينست كه آنها مشروطه را نمي‌فهميدند یا از مشروطه درک صحیحی نداشته اند.اين عبارات را دقّت كنيد تا مشخص شود آخوند خراساني به عنوان بزرگ ترين و بلندپايه‌ترين مرجع مشروطه‌خواه از مشروطه چه مي‌فهميده است؟ و چنان ادّعایی تا چه اندازه قرین صحّت است؟ درباره ی جايگاه حقوق مردم عبارتي را از مرحوم آخوند وجود دارد ، اين عبارت را از لايحه ی هيأت علميّه ی نجف اشرف در ذيحجّه ۱۳۲۷ می توان دید.“مشروطیت هر مملكت عبارت از محدود و مشروط بودن ادارات سلطنتي و دواير دولتي است به عدم تخطّي از حدود و قوانين موضوعه بر طبق مذهب رسمي آن مملكت؛ و طرف مقابل آن كه استبداديت دولت است، عبارت است از رها و خودسر بودن ادارات سلطنتي و دواير دولتي و فاعل ما يَشاء و حاكم ما يُريد و قاهر بر رقائِب و غير مسؤول از هر ارتكاب بودن آنها در مملكت.”

جان كلام آخوند در مشروطه  اين است كه مشروطه كردن حكومت يعني محدودكردن قدرت، توزيع‌ قدرت بر طبق قانون. قانون را هم قانون موضوعه مي‌داند. منتهی تفاوت قانون موضوعه در كشور اسلامي و كشور غير اسلامي اين است كه با صراحت مي‌گويد: قوانين موضوعه در هر كشوري مي‌بايد نحوه اي سازگاري با دين مردم آن كشور داشته باشد. چون در ايران، اكثريّت مسلمان هستند، چاره‌اي نیست جز اين كه قوانين موضوعه ی آن با احكام شريعت نحوه اي سازگاري داشته باشد. به نظر وی قانون جامعه ای که اکثریت مردم آن مسلمانند نمی تواند خلاف دین مردم باشد.

ایشان در مکتوبات خود تاکید زیادی بر تاسیس مجلس و مجلس را مکلف به"انتظام امور مسلمین و اعلا کلمه حقه اسلامیه وتقویت دین و دولت و قطع نفوذ خارجه واجرای احکام شرعیه وصدور امر به معروف و نهی از منکر و عدم تعدی از حدود الهیه عز اسمه و دفع ظلم و تعدیات مستبدانه که سالها ارزو و تمنی داشتیم" می دانست.نكته ی دوم مسأله ی آزادي است.ادبیات دوره مشروطه،که نشان از سنت داشت ازادی را در مقابل عبودیت خدا نشانده وبار معنایی منفی از ان دریافت میکرد.اما آخوند خراسانی اين را مي‌فهمد كه آزادي اساس مشروطيّت است. او آزادي را اين گونه تعريف مي‌كند:” آزادي هر ملّت ‌عبارت است از عدم مقهوريتشان در تحت تحكّمات خودسرانه ی سلطنت و بی مانعی در احقاق حقوق مشروعه ملیه.” او به صراحت در رمضان ۱۳۲۷ در نقد دو دیدگاه استبداد دینی و منورالفکرها درباره آزادی می نویسد:“حقیقت حریت موهوم به الهیه عبارت از آزادی از اسارت و مقهوریت در تحت تحکمات دل بخواهانه کارگزاران امور و اولیاء درباری؛نه خروج از ربقه عبودیت الهیه والقاء قیود شرعیه.”

تلقی او ازمساوات هم به این شرح است:

” تسویه في‌مابين قوي و ضعيف و غني و فقير در حقوق و احكام”.

لذا آخوند خراسانی هم به مساوات، هم به آزادي و هم به مشروطيّت قائل است: مساوات در حقوق و احکام؛آزادی از استبداد و خودسری های حکومتها و محدود و مشروط کردن قدرت حکومت به قانون موضوعه؛ اما این هرسه با رعایت دین مردم و بدون هرگونه امتیاز و حق ویژه برای فقها یا روحانیون.اين عبارات از قوي‌ترين عبارات يك مرجع شيعي است. اين عبارات با نوشته ی يك نويسنده ی گمنام یا یک منورالفکر فاقد پشتوانه مردمی فرق مي‌كند،مکتب سیاسی خراسانی علی رغم اهمیت فراوان متاسفانه کمتر مورد بحث و تامل قرار گرفته است .غفلت از شعر سیاسی خراسانی چند عامل می تواند باشد.

 اول  خراسانی فرصت آن را نیافت که کتاب مدون یا رساله مستقلی در حوزه سیاست به رشته تحریر در اورد

 دوم، اراء پراکنده سیاسی خراسانی تاکنون گردآوری و منتشر نشده است

سوم، ناکامی نهضت مشروطه و سیطره دوباره نظام استبدادی در لباس مشروطه و یاس و سرخوردگی شدید عالمان دین ومراجع و فقها از  دیگر اسباب رویگردانی از نظریه پردازان دینی مشروطه و غفلت از اراء آنان می تواند باشد.

غفلت از این مکتب سیاسی باعث شده شاهد نوعی ارتجاع و بازگشت به اندیشه ای که خراسانی در نقد ان بسیار کوشیده باشیم....