قافیه‌های مُمال


یادداشت |

عباس فرهادی لوکال

مُمال را در لغت به "برگردانده شده، خم شده، میل داده شده و" از مصدرِ اماله معنا کرده‌اند؛ مثلاً مُمالِ واژه‌ی " اسلام" می‌شود " اِسلیم" که به شکل صفتِ نسبی امروزه در هنرهای نگارگری " اسلیمی(=اسلیم+ی) کاربرد دارد.

ولی در شعرِ فارسی تبدیل "آ" به "ی" بیشتر مورد نظر است.یعنی اماله‌ی(=میلِ) تغییرِ واجیِ الف (A) به یا(I) و اینکه آنچه در قافیه‌ها عیب یا تبصره‌ی "سناد"(=تفاوتِ حرفِ ردفِ اصلی) فرض می‌شود، در واقع همین ممال است.

این قاعده‌ی جالب باعث شده بود دستِ شاعران در کاربرد بعضی قافیه‌ها باز باشد،(البته تا جای ممکن مثال‌ها را به شکل قبلِ ممالشان می‌آورم تا برجستگی چشمی و گوشیِ بیشتر ایجاد کند)، چنانکه مولوی "حَجّاج(=حَجّیج)" را با " گیج" قافیه کرده در

بیتِ:

اژدها  یک لقمه کرد  آن گیج را

سهل باشد خونخوری، حَجّاج را

(مثنویِ معنوی)

یا سعدی در بیتی زیبا که عروس زیبا را محتاجِ جهاز(=جهیزیه) نمی‌داند،

کلمه‌های "مشک‌بیز، خیز، بریز، جَهاز، بخیز، تیز، احتراز، رستخیز، حِجاز و گُریز" را همقافیه آورده در

غزلِ:

پیوندِ روح می‌کند این بادِ مُشک‌بیز

هنگامِ نوبت سحر است، ای ندیم! خیز

ور دوست دست می‌دَهَدَت هیچ گو مباش

خوشتر بوَد عروسِ نکوروی، بی جهاز

(کلیّات)

البته سعدی در قصیده‌ی

"رفتی و صدهزار دلت دست در رِکاب

ای جانِ اهل دل که توانَد زِ جان، شکیب!؟"

موسیقیِ کناریِ شعر را حسابی قلقلک داده.

(کلیات)

فردوسی هم زیاد "رِکاب" را به شکل ممالِ "رِکیب" آورده:

مثلاً:

برون کرد یک پای خویش از رِکاب

شد آن مردِ بیدار دل ناشکیب

(شاهنامه)

در دورانِ اخیرتر هم کاربردِ ممال را گاهی دیده‌ایم،چنانکه ادیبِ پیشاوری خیلی واژه‌ها را -مثلِ "حجاب/حِجیب"- ممال آورده در شعرِ:

این زشتِ بی هنر، شکمِ ناشکیبِ من

بدریده پیشِ هر کس و ناکس حِجابِ من

(گنج سخن)

و معاصرتر هم در شعرِ ملک‌الشعرا بهار که " اِملی" اماله‌ی "املا" و  " هَجی" بجای " هَجا" و اِستِهزی" ممالِ "استهزا"

در شعرِ:

خواجه خود گوید زینگونه فزون دارم شعر

که مرا وقت نباشد پی شرح و اِملیش

چون فروخواند برِ خلق به‌صد گونه امید

مردمِ نادان صد گونه کنند اِستِهزیش

آن یکی گوید کاین شاعرکِ بی سر و پای

کیست تا مرد بیندیشد از مدح و هَجیش

(دیوان)

خلاصه که این مُمالِ باحال را در کلماتِ عربی بیشتر دیدیم ولی دهخدا در لغتنامه برای مثال فارسی واژه‌ی "رَهی" را ممال از "رها" دانسته بیتی از مولوی ولی "رهی" می‌تواند مخففِ "راهی" به معنی " رونده و روان" هم باشد و اینطور دیگر ممال نیست؛ خلاصه این را با شک می‌آورم و جوابگوش هم علامه دهخدا:

آن خلایق بر سرِ گورش مهی

کرده خون را از دو چشمِ خود رهی

(مثنوی)

در شعرِ امروز دیگر این قاعده‌ی ممال خیلی مطلوبِ شاعران نیست و کاربردی ندارد و اگر هم داشته خیلی جلبِ گوش و چشمِ مشتری نکرده.

 

شاعر و نویسنده