آدمِ بد


یادداشت |

محمدصالح فصیحی

 

خیلی کلی است که بگویم آدم فیلم بدی است و هم شخصیت آدم بدتر از آن است؛ اما چه میشود کرد؟ جا کم است و سخن بسیار.من پیش ازین گفته بودم و نوشته

 

بودم که در متن روایی، ابهام معنی آفرین است. ابهام راه گشا و ذهن گشاست. باعث میشود که ذهن مخاطب- بیننده به تکاپو و هیاهو بیفتد. منتهی این ابهامی که میگفتم در حالی بود که دال هایی به مخاطب داده شود، بعد مدلول های دیگر یا دال های دیگری که منتج میشوند به این، در ابهام بغلتند یا دیده نشوند. یعنی در متن بستری ساخته میشود و ابهام متکی میشود بر این بستر، امری مثل ساخت نماد در داستان (و نه امر تمثیلی)؛ اما در آدمی که کاهانی ساخته، نماد بر هواست، آدم بر هواست، زن هم، روستا هم؛ همه خوشند در بی خیالی و حماقت نقص منطقی داستانی و چه بودن و چگونه گفتن. آنچه برای فرم روایی میشود گفت، سوای نماها، اینست که داستان تعلیق دارد و جذب میکند مخاطب را تا بفهمد که آدم کیست و زن چرا آمده دنبالش(اقلا تا چهل دقیقه)؛ و هم تایید میکنم که ابهام رابطه ی بین آدم و زن، خوب است برای مخاطب. ولی دیگر امور، اعم از عیش آباد و مردم نوازنده اش، از پنهان کردن ماستمال شده ی مرگ ها – که هیچ کس غریبه ای نمیفهمد حتی پیرزنی که بچه هاشان را به دنیا میآورد و هم بدتر اینست که این روستا جایی است که آدم و جهان در خانه که دارند صحبت میکنند کات میخورد به خارجی و ابی، که حرف آنها را میزند یعنی اینقدر حرفها میچرخد در روستا و آن وقت مرگ پنهان

 

میماند با این نمادهای الکی و خوشی الکی -  و هم بیایید فکر کنید رو شخصیت آدم؛ که آدم کیست و چیست؟ یک سوال میپرسم: فرض کنید من قرارست از امر یا چیز مهمی صحبت کنم و مدام در پیرامون آن صحبت میکنم و میگویم که  به به و چه چه و چنان عجیب است و یک چیز میگویم که شاید باور نکنی و غیره و غیره؛ بعد شما میگویی خب حرفت را بزن و برو سر اصل مطلب. درست؟ آدمی که در فیلم آدم است مصداق بارز خلاف این حرف است. آفتابه و لگن، طبق طبق، ولی شام و ناهار هیچی. آدم کیست؟ نمیدانیم. چرا معروف است؟ نمیدانیم. چرا مردم دوستش دارند؟ نمیدانیم. چه کار کرده؟ نمیدانیم. هیچی. این ابهام است؟ این عدم است! بعد مرگ پنهان بماند تا چه گلی زده شود به سر مردم روستا؟ وقتی از اقتصاد و نوع کار مردم نمیگویی چگونه توقع داری که این پنهان کردن مرگ را عادی جلوده دهی و برکشی آن را به نماد و بگویی من نمادی ساخته ام از مردمی که مرگ را پنهان میکنند تا شاد جلوه کنند پیش دیگر روستاها و شهرها و این را بی دلیل بچسبانی به ناف آدم و بگویی هرچه هست از آدم است و اصلا در ابتدا یک چیز بود و آن آدم بود و... خلاصه بگوییم: فیلم آدم مصداق تظاهرست و یا عدم درک عناصر داستانی.