با «صدا» زندگی میکرد


یادداشت |

مهران قرآنی - یک سال پیش که دوست و همکار عزیزم آقای رضا کریمی عکس و مطلبی از همکار قدیمی مان صراط میهن برایم فرستاد که رنجور و بیمار و در تنهایی و بی خبری از همه کس و همه چیز، در آسایشگاهی در مشهد، روزگار می گذراند، به آقا رضا و همتش درود فرستادم که دوست و همکار قدیمی را فراموش نکرده بود. اما در عین ناباوری غمی بزرگ در دلم نشست. نمی توانستم باور کنم کسی که حتی لحظه ای آرام و قرار نداشت و شور و عشق و علاقه و انگیزه های حرفه ای در وجودش موج میزد، روی صندلی چرخ دار آرام و بی صدا نشسته باشد. او با دنیای «صدا» زندگی می‌کرد و همه اوقات و لحظه هایش سرشار از صدا بود، سال ۱۳۶۱ که در رادیو به عنوان گوینده پذیرفته شدم، مرحوم صراط میهن صدابردار رادیو بود و همزمان کار تصویربرداری و فیلمبرداری برای خبر انجام می داد. ثبت لحظه ها، حوادث، اتفاقات و زندگی روزمره مردم با دوربین عکاسی اش نیز لحظه های فراغت اش را پر می کرد. در روزگاری که بسیاری از افراد، با انگیزه ساده پوشی بی انضباطی در ظاهر را پیشه خود ساخته بودند که گاه ناخواسته آلوده به ریا هم می‌شد و آن را نشانه انقلابی بودن می دانستند، صراط اما ظاهری آراسته و پاکیزه داشت و همواره زیبا و هماهنگ لباس می پوشید. اجزای سخت دستگاه های ضبط و میز صدا و نیز دوربین تصویربرداری زیر انگشتان دستش مانند موم نرم بود. هنگام ضبط صدا و یا تصویربرداری ذهنش، گوشش، چشمش و دست هایش در هماهنگی کامل با هم کار می کرد. خلاقیت و ابتکار ویژه ای در کار ترکیب صدا و موسیقی در رادیو داشت. وقتی با دوربین کار می کرد به وضوح می توانستی عشق به کار را در حرکات و رفتارش مشاهده کنی. به لحاظ اخلاق فردی، علیرغم تندخویی و گاه عصبانیت هایی که صرفا ناشی از حساسیت های حرفه ای بود، انسانی مهربان و با روحی به شدت حساس بود که گاه به راحتی اشک در چشمانش حلقه می زد. در تمام سال های طولانی همکاری تنگاتنگ با مرحوم صراط میهن و در زمانه ای که به خاطر جو سیاسی و فرهنگی حاکم بر ادارات و سازمان های دولتی بسیاری از افراد ناخواسته دچار نوعی ریا و تظاهر توأم با تملق شده بودند، هیچگاه ندیدم که او به خاطر موقعیت های مالی و شغلی، خود را آلوده به ریا و تملق نماید. جدای از همکاری روزمره و مستمر در رادیو با مرحوم میهن، خاطراتی از همکاری ویژه و مشترک با او در ذهنم برای همیشه نقش بسته است که فقط به چند مورد کوتاه اشاره می کنم. سال ۶۳ یا ۶۴ با گروهی از همکاران برای ثبت لحظ ها و صحنه های جنگ راهی مناطق شمال غرب کشور شدیم. من وظیفه تهیه گزارش های رادیویی و او وظیفه تصویربرداری از صحنه ها و اتفاقات مناطق جنگی را بعهده داشت آنهم با دوربینی ویدیویی که آنزمان تازه وارد سیستم تصویربرداری سازمان شده بود. به خاطر دارم که سیستم ضبط تصویر از خود دوربین جدا و توسط کابلی مخصوص به هم متصل بود و این در بعضی شرایط کار تصویربرداری میدانی را به شدت سخت می کرد و قدرت تحرک و چالاکی را از تصویربردار می گرفت. پیرانشهر، سردشت، سقز، بانه و پادگان حاجی عمران در خاک عراق که به تازه گی به تصرف نیروهای ایرانی درآمده بود، همگی فرصتی را فراهم کرده بود تا او استعداد و ذوق هنری خود را با خلاقیتی که داشت در هم آمیخته و مستندات جنگ را برای ثبت در تاریخ در قاب تصویر جای دهد. همچنین در سال های میانی دهه هفتاد من طرحی را برای ساخت یک مستند تلویزیونی در مورد سنت های عزاداری محرم در شهر گرگان ارائه کرده بودم که مورد تصویب قرار گرفت. وظیفه تهیه کنندگی، تحقیق و نویسندگی با من و وظیفه کارگردانی، تصویربرداری و تدوین هم با مرحوم صراط میهن بود. وی تمام دهه محرم آن سال شب و روز بی وقفه در حال کار و تلاش بود. به خوبی به یاد دارم در تمام آن روزها و شب ها در محلات و تکایای شهر، با لذت و عشق دوربین را برای ثبت و ضبط هنرمندانه صحنه های زیبای عزاداری محرم به دوش می کشید. از دیگر خاطراتی که از زنده یاد صراط میهن در ذهنم نقش بسته، همکاری مشترکی بود که در حاشیه مأموریت های اداری و در وقت های آزاد به دنبال موسیقی های محلی منطقه گرگان و گنبد و شناسایی خوانندگان و نوازندگان چیره دست محلی بویژه در مناطق علی آباد کتول، رامیان و گالیکش و نیز در ترکمن صحرا بودیم و او با شناخت ویژه ای که از حرفه صدابرداری داشت به ضبط ملودی های محلی می پرداخت. همه این تلاش ها اگر در آرشیو صدا و سیمای مرکز گلستان همچنان محفوظ باقی مانده باشد، می تواند مجموعه ای ارزشمند از آثار یک هنرمند باشد که برای آیندگان و اهالی استان به یادگار بماند. زنده یاد صراط میهن اصالتا اهل منطقه بجنورد در استان خراسان بود اما سال های طولانی در گرگان زندگی کرده بود. در رادیوی مرکز گرگان مشغول به کار بود و تا سال ها پس از بازنشستگی و تا پیش از دوران بیماری اش در گرگان و با مردم گرگان ماند.