خود زندگی خود مهرجویی


یادداشت |

محمد رضا ارشاد_ نخستین بار در سال ۱۳۶۸ "هامون" مرا به جهان سینمایی مهرجویی فرا خواند. سرگشتگی و بی در کجایی و سامان ستیزی هامون و مهشید برای من که در آن سالها در میدان اندیشه ها و آوردگاه ایده ئولوژی های گوناگون و رنگارنگ چمان و دوان از این سو وان سو بودم پژواکی آشنا داشت گرچه بینش عرفانی فیلم مرا خوش نمی آمد. این گونه بود که مهرجویی آینه خواستها و نگرانیهای روشنفکرانه و هامون نماد و گونه ( تیپ) روشنفکری روزگار ما گردید. شورمندانه به جست و جوی فیلمهای دیگر او برآمدم اما دیری نپایید که پی بردم سینمای او پیش و بیش از آن که روشنفکرانه زنانه اجتماعی، سیاسی و.... باشد، سینمای زندگی است. او آمیزه ای از، رنوار، وایلدر، برگمان، فلینی، بونویل، انتونیونی، تروفو، گدار، وودی آلن و برسون بود، اما باز خود مهرجویی بود. مهرجویی کاراکترهای سینمایی خود را از بستری سراسر اگزیستانسیال (وجودی) بر می گزید و آنها را در بوته رویارویی با آزمونهای تنش زا و دشوار روزگار می نهاد تا آبدیده و پرورده شوند. قهرمانهای او بویژه زنان بر سرنوشت خود می شورند و می تازند تا به خود آیینی و استقلال دست یابند. آنها در ژرفای تنهایی خود را می آفرینند نیکوست در همین جا یادی کنیم از همسر و همراه زندگی مهرجویی؛ شادروان وحیده محمدی فر که فیلم نامه های بویژه واپسین کارهای مهرجویی از جمله مهمان مامان از آن اوست. زنی که عاشقانه و مهرورزانه تا پایان در کنار او زیست و خود نویسنده ای توانا بود. از این رو شایسته است که او را در سایه مهرجویی نجوییم بلکه برای او جایگاهی دیگرگونه و یکتا در نظر آوریم؛ درست به مانند سارا، پری، بمانی و لیلای مهرجویی. در سال ۱۳۹۵ گفت و گویی با داریوش مهرجویی انجام دادم؛ گفت و گویی بلند که بیش از ۳ ساعت به درازا انجامید. یادم است که در هنگام گفت و گو گاه از جا بر میخاست و چنان با گرمی و شور از آفرینه های سینمایی خود سخن میگفت که گویی همه آنها در او حضوری در جا و دردم دارند، او خود یک سینمای زنده بود. گرچه او را ناجوانمردانه از ما ستاندند اما نقش و نشانی را که بر ذهن و زبان و دل روزگار خود نشانده، امروزه رخشان تر از همیشه نمایان شده. مهرجویی را در این روزها بارها و بارها در خود جسته ایم او درون هر یک از ما آشیان گرفته چرا که زنده عشق است.

روزنامه نگار