به مناسبت روز خبرنگار




لطیف ایزدی

از وقتی که خودم را شناختم می دیدم که پدربزرگم چقدر با دقت و علاقه اخبار رادیو و تلویزیون را گوش می داد، آن موقع نمی دانستم که خبر چیست و چه نقش و اهمیتی در جامعه دارد ولی بعدها دریافتم که :

جان نباشد جز خبر در آزمون

هر که را افزون خبر جانش فزون

اقتضای جان چو ای دل آگهی است

هر که آگه تر بود جانش قوی است

در خانواده ای فرهنگی بزرگ شدم. پدرم معلم بود و روزنامه میخواند. عمویم نیز هم روزنامه اطلاعات را آبونمان بود. بیشتر اوقات روزنامه ها و مجلات ورزشی و گاه روزنامه های سیاسی اجتماعی میهمان خانه ی کوچک و صمیمی ما بودند.در دوران مدرسه به همراه هم کلاسی هایم گاهی روزنامه دیواری درست می کردیم. ادبیات و انشا درس مورد علاقه من بود. یادم نمی رود پایه دهم که بودم روزی دبیر ادبیاتم استاد محمد شیرمحمدلی که بعدها فهمیدم شاعر توانایی است و خداوند عمرش را زیاد کند تکلیفی از دانش آموزان خواست و گفت بروید داستانی عامیانه / فولکلور از زبان یکی از نزدیکانتان بنویسید و بیاورید. من هم داستان آق پامیق را از زبان مادربزرگم شنیدم و به زبان فارسی نوشتم و در کلاس خواندم. آن زمان معلم تشویقم کرد و گفت آفرین استعداد خوبی دارید. این تشویق کار خود را کرد و روز به روز بر عشق و علاقه من به نوشتن بیشتر می شد. در دوران دبیرستان هر از گاهی با خودم روزنامه یا  مجله ورزشی به مدرسه می بردم. آن زمان  هم کلاسی هایم وقتی روزنامه را در دستم می دیدند از روی مزاح به من خبرنگار می گفتند و به روزنامه و مجله نگاهی می انداختند. گویی آنها از آینده خبر داشتند و من در شگفتم که چگونه پیش بینی همکلاس هایم به واقعیت پیوست.

در دوران چهارساله دانشسرا هر از گاهی هفته نامه هدف و یا نشریات سینمایی و . .‌. را مطالعه‌ می کردم .

سال ۷۴ وارد تربیت معلم شدم. در آن دوران با امور فرهنگی تربیت معلم همکاری میکردم و مسئولیت نصب تکه بریده های روزنامه ها در تابلوی اعلانات را بر عهده داشتم.‌ اطلاعات، کیهان، رسالت در اختیارم بود. با وسواس خاصی خبرهای جالب و جذاب را از روزنامه ها می بریدم و در تابلو  نصب می کردم تا دانشجویان استفاده کنند. در آن دوران نشریه دانشجویی بنام آوای دانشجو هم راه انداختیم که محدود بود و در چند شماره کار کردیم. در آن ایام روزنامه ی سلام موسوی خویینی ها - که اخیرا نامه ای مهم به مقام معظم رهبری نوشت که‌ حرف دل مردم بود - و هفته نامه امید جوان را می خواندم.‌ سلام توقیف شد ولی امید جوان زنده ماند و اکنون ۲۵ ساله شده و ۱۱۷۰ شماره رسیده است و در حال حاضر نیز مطالعه می کنم تفکر اصلاح طلبی و نقد و نقادی و علاقه به‌ تحلیل از آنجا شروع شد.با اتفاق بزرگ دوم خرداد ۷۶ و ظهور اصلاحات که همزمان با آغاز معلمی ام بود به همت مدیرانی چون مهاجرانی و  بورقانی مطبوعات جان گرفت و روز به روز رشد کرد و به دوران طلایی خود رسید.  روزنامه های متعددی متولد شدند. نشریات زیادی به صحنه آمدند . صداها و سلایق مختلف شنیده شد. دوران تکثر و تنوع و  پویایی و بالندگی بود. در آن ایام روزنامه خوانی از دلمشغولی های ما جوانان بود. شیفته ی اخبار و مطالب روزنامه های دوم خردادی به مانند صبح امروز ، عصر آزادگان ، یاس ، نشاط ، خرداد بودیم می خریدیم و مطالعه میکردیم. گویی رقابت بود در خوانش مطبوعات. این هه مرا بسوی نوشتن و خبرنگاری می کشاند.

در رمضان سال ۷۸ بود که دو مطلب به هفته نامه صحرا  فرستادم که هر دو همزمان منتشر شد. این انتشار و دیده شدن باعث شد که این امر را تکرار کنم و مطالبی دیگر بنویسم بطوریکه بعدها به تیم تحریریه صحرا پیوستم. در واقع صحرا بود که اولین‌بار مرا بعنوان خبرنگار و گزارشگر معرفی کرد. به همین سبب در کار رسانه خانه اول ما صحرا بود. سالها با آن همراه و هم نفس بودم. البته برای مدت کوتاهی با همزیستی هم کار کردم. به دیگر  نشریات استانی مطلب می دادم. فعالیت رسانه ای مجازی را در گنبد با سایت دانشجویان مهندس قرنجیک آغاز نمودم و در سال ۸۶ بود که به همراه دوستان دغدغه مندم سایت اولکامیز را راه انداختیم و کار ما جدی تر و بیشتر شد. در سایت تلاش می کردیم که تولید محتوا داشته باشیم. خبر، گزارش ،یادداشت، مصاحبه و . . .کار می کردیم البته دوستان اهل قلم نیز  یاریگر ما بودند و یادداشت های ارزنده خود را دریغ نمی کردند. جا دارد یادی کنم از تلاشهای ارزنده دوست خوش ذوق و اهل رسانه ام مرحوم عثمان اکرامی که چند صباحی مدیریت اولکامیز را بر عهده داشتند. در تابستان همان سالها بود که با عشق و علاقه در کلاسهای خبرنگاری باشگاه خبرنگاران جوان در گرگان شرکت می کردم . در اویل دهه نود به همت شاپور قاضی خبرنگار پیشکسوت گنبدی ضمیمه استانی روزنامه ابتکار را منتشر کردیم که سردبیری آن را بر عهده داشتم. همکاران توانمندی چون حالت ارمشی طنزنویس برجسته و آنا محمدبیات خبرنگار شجاع، امان محمد خوجملی تحلیلگر سیاسی، حاجی قربان طریک، اکبر پیرا، خلیل یزدانی، محمود ریاضی و  . . .  داشتم. در آن سالها که احمدی نژاد بر سر کار بود ویژه نامه استانی ابتکار خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. با فشارها و محدودیت های پیدا و ناپیدایی که وجود داشت نتوانست ادامه دهد. پس از تبدیل گلشن مهر به روزنامه به پیشنهاد و حمایت احسان مکتبی و همکاری دوستان اهل قلم بار دیگر صفحه ترکمنی گلشن مهر احیا شد و  مسئولیتش را بر عهده گرفتم که بصورت هفتگی چاپ‌ میشد و چندین شماره کار کردم. البته تاکنون نیز  گاه و بیگاه با این نشریه همکاری می کنم. البته با مجله فراغی و ترکمن نامه و نشریه سایران نیز همکاری دارم.در اوایل دهه نود کانال اولکامیز را راه اندازی کردیم که همچنان ادامه می دهیم.

دنیای تلخ و شیرین مطبوعات و خبرنگاری مرا به سمت و سوی مطالعه ی روزنامه ها و مجلات سوق داد. به گونه ای که نشریات را بیشتر از  کتاب ها مطالعه می کردم ولی بعد از گذشتن از پله ی چهل سالگی حیاتم و رکود نشریات این مسئله معکوس شده است و دیگر بیشتر کتاب می خوانم.

در آن دوران نه چندان دور از بس مشتاق و علاقمند بودم که  روزنامه ها و مجلات متعدد و مختلف را بصورت آرشیو نگهداری می کنم و هنوز هم دارم و هر از گاهی تورق می کنم که تجدید خاطره میشود مطالب خوبش را بازخوانی می کنم.معلمی و خبرنگاری را در کنار هم‌ به پیش بردم. هر چند امرار معاشم از طریق معلمی است و به خبرنگاری نگاه مادی نداشتم‌ بلکه از روی عشق و دلبستگی به آن پرداختم.‌ رسانه برایم کار دلی است.

سالهاست که می نویسم. روزنوشت های زیادی دارم چه بسا که بسیاری از آنها منتشر نشده است.  از سالهای گذشته تاکنون دفاتر و سالنامه های متعددی را سیاه نموده ام. نوشتن را لطف و عنایت پروردگار می دانم او که به  قلم سوگند میخورد و آن را ارج می نهد.

سخن آخر : " و هو اللطیف الخبیر " خداوند لطیف است و خبیر. این عبارت پرمعنای قرآنی گویی سرشت و سرنوشت مرا با خبر و رسانه رقم زده است.  امید که بتوانم در این عرصه خطیر و صعب و دشوار موفق باشم و پایدار بمانم. خداوند به ما ثبات و استقامت دهد.

 روز خبرنگار را به اهالی خبر و رسانه تبریک و تهنیت می گویم. امید که این قشر پرتلاش و خدوم به جایگاه واقعی اش برسند.■ مدیر سایت اولکامیز