تتلو و بن بست در روش


یاددداشت اول |

■  بامسووليت سردبير

 

اگر از فرهنگ، ادبيات و زندگي رسمي جاري در ايران بگذريم، زندگاني ديگري با گستره ي بسيار پر وسعتي در کشورمان در حال گذراست که هر از گاهي خود را به رخ مي کشاند، شناخت آن زندگي غير رسمي و فرهنگ و ادب جاري در ميان عامه چندان سخت نيست مشروط به اينکه درگير و دار قدرت و ابزار آن نباشي، به معني واضحتر براي خود از قدرت سهمي نخواهيد، در آن صورت گوش و چشمت شنواتر و بيناتر مي شوند و مردم را با نگاهي غير ايدئولوژيک بهتر درک مي کنيد، وقتي در خودرو مسافرکشي مي نشينيد، مي بينيد مردم ترانه هايي گوش مي دهند که از دهها سال پيش مانده است،  وقتي سخنانشان را مي شنويد  متوجه مي شويد ادبياتشان  متفاوت از ادبيات صدا و سيماست، آداب ديگري  که نمي توان آن را ديگر زير پوست شهر ناميد بلکه در  همه کوچه و خيابان هاي شهر جاري و ساري است. اما اشتباه راهبردي آن است که بدون توجه به اين تفاوت بين حقيقت سبک زندگي شهروندان با واقعيتي که بايد باشد سياستگذاري شود، آنگاه مي بينيد که دقيقا به همين نتايجي که اکنون جامعه ايراني به آن رسيده است مي رسيد، به بن بستي که مداوم بايد توجيه و توجيه کرد  براي نمونه هم زمان هم با مرد سفيد موي گيلاني که معلوم نيست چه جرمي مي توان برايش نوشت برخورد مي شود و هم نمي دانيم براي تتلو چه تصميمي بگيريم و يا آن ديگري، ساسي مانکن و.... کسي هم نيست بپرسد که در همه اين سالها آيا توانسته ايم الگوي شادماني مبتني بر آموزه هاي ديني و اخلاقي مورد نظر خودمان را در جامعه تبيين نماييم، آيا اصولا با حذف و نفي الگوهاي شادماني عرفي، الگويي اثباتي  براي شادماني شهروندانمان ارائه کرده ايم، جماعت ايراني در مجالس عروسي چگونه شادکام مي شوند و چگونه شادماني مي کنند، شهروندان در خوشي ها چگونه شاد باشند؟که اشکالي بر آن مترتب نباشد؟ اگر نکرده ايم  چرا بايد طلب نداشته امان را از شهروندان بخواهيم ...

و در اين صورت چه انتظاري از آحاد شهروندان معمولي جامعه داريم ؟ بدون شک  اگر به شهروندان الگويي درست، دقيق و مبتني بر آموزه هاي انساني، اسلامي  و اخلاقي ارائه شود، بدون سماجت آن را مي پذيرند. اما آيا الگويي براي نشاط به شهروندان معرفي شده است که آنها از خواستن آن تن زده باشند و آن را نپذيرفته باشند ؟آنها که سياستگذاري هاي موفق را ساماندهي مي کنند انسانهايي از جنس امروز نيستند، آنها نخبگاني از جنس فردا و پس فردايند که مي توانند با دور انديشي و عقلانيت آينده را روشن ببينند، بايد آنها به کار گرفته شوند تا جامعه از بن بست هايي اين چنين رهايي يابد.