يک نظر و دو نقد


نقد |

1

گلشن مهر ـ  گفت و گو و نقد و نظر آغاز عقلانيت است. همه حق اظهار نظر دارند و همگان شايسته شنيده شدن و ديده شدن هستند و رسانه ها بايد باني و باعث اين ميدان باشند تا جامعه به سوي رستگاري حرکت کند، بر اين اساس دو نقد از حسين پايين محلي و محمد ديلم کتولي بر يادداشت تتلو و بن بست در روش به گلشن مهر رسيده است که منتشر مي شود. وجدان عمومي شهروندان مي تواند با خواندن متن يادداشت و نقدها، به درستي يا نادرستي تحليل ها پي ببرد.

 

 

يادداشت گلشن مهر

  تتلوو بن بست

در روش

   با مسووليت سردبير

اگر از فرهنگ، ادبيات و زندگي رسمي جاري در ايران بگذريم، زندگاني ديگري با گستره ي بسيار پر وسعتي در کشورمان در حال گذراست که هر از گاهي خود را به رخ مي کشاند، شناخت آن زندگي غير رسمي و فرهنگ و ادب جاري در ميان عامه چندان سخت نيست مشروط به اينکه درگير و دار قدرت و ابزار آن نباشي، به معني واضحتر براي خود از قدرت و در قدرت سهمي نخواهيد، در آن صورت گوش و چشمت شنواترو بيناتر مي شوند و مردم را با نگاهي غير ايدئولوژيک بهتر درک مي کنيد، وقتي در خودرو مسافرکشي مي نشينيد مي بينيد مردم ترانه هايي گوش مي دهند که از دهها سال پيش مانده است، وقتي سخنانشان را مي شنويد متوجه مي شويد ادبياتشان متفاوت از ادبيات صدا و سيماست، آداب ديگري که نمي توان آن را ديگر زير پوست شهر ناميد بلکه در همه کوچه و خيابان هاي شهر جاري و ساري است. اما اشتباه راهبردي آن است که بدون توجه به اين تفاوت بين حقيقت سبک زندگي شهروندان با واقعيتي که بايد باشد سياستگذاري شود، آنگاه مي بينيد که دقيقا به همين نتايجي که اکنون جامعه ايراني به آن رسيده است مي رسيد، به بن بستي که مداوم بايد توجيه و توجيه کرد براي نمونه هم زمان هم با مرد سفيد موي گيلاني که معلوم نيست چه جرمي مي توان برايش نوشت برخورد مي شود و هم نمي دانيم براي تتلو چه تصميمي بگيريم و يا آن ديگري، ساسي مانکن و.... کسي هم نيست بپرسد که در همه اين سالها آيا توانسته ايم الگوي شادماني مبتني بر آموزه هاي ديني و اخلاقي مورد نظر خودمان را در جامعه تبيين نماييم، آيا اصولا با حذف و نفي الگوهاي شادماني عرفي، الگويي اثباتي براي شادماني شهروندانمان ارائه کرده ايم، جماعت ايراني در مجالس عروسي چگونه شادکام مي شوند و چگونه شادماني مي کنند، شهروندان در خوشي ها چگونه شاد باشند؟که اشکالي بر آن مترتب نباشد؟ اگر نکرده ايم چرا بايد طلب نداشته امان را از شهروندان بخواهيم و در اين صورت چه انتظاري از آحاد شهروندان معمولي جامعه داريم ؟ بدون شک اگر به شهروندان الگويي درست، دقيق و مبتني بر آموزه هاي انساني، اسلامي و اخلاقي ارائه شود، بدون سماجت آن را مي پذيرند. اما آيا الگويي براي نشاط به شهروندان معرفي شده است که آنها از خواستن آن تن زده باشند و آن را نپذيرفته باشند ؟آنها که سياستگذاري هاي موفق را ساماندهي مي کنند انسانهايي از جنس امروز نيستند، آنها نخبگاني از جنس فردا و پس فردايند که مي توانند با دور انديشي و عقلانيت آينده را روشن ببينند، بايد آنها به کار گرفته شوند تا جامعه از بن بست هايي اين چنين رهايي يابد.

 

 

2

نويسنده دو قطبي

 ايجاد کرده است

حسين پايين محلي

مطلبي باعنوان "تتلو وبن بست در روش"با موضوع "بازتاب رسانه اي چند اتفاق فرهنگي" در شماره 2699مورخ 21 آذر ماه در صفحه اول گلشن مهر چاپ شد که راقم اين سطور احساس کرد تا برخي نکات پيرامون موضوع مطروحه بيان شود. در نوشتار مذکور مطالبي بيان گرديده که از نگاه اين صاحب قلم قابل نقد مي باشد. نويسنده از همان ابتدا با پيشفرضي به دو فرهنگ رسمي و واقعي اشاره کرده که قابل نقد است.چرا؟!چون اولا دوقطبي سازي ايجاد کرده! فرهنگ رسمي و واقعي! آيا فرهنگ واقعي بخشي از فرهنگ رسمي نيست؟ آيا فرهنگ رسمي واقعي نيست؟!نگارنده منکر اين نيست که جامعه به سمت کثرت فرهنگي رفته ولي اين کثرت ها در يک کليت تعريف ميشوند و از سويي يک فرهنگ کلي بر کشور ساري وجاري است که نبايد آن را الزاما حاکميتي و سياسي و ايدئولوژيک تعريف کرد! بر فرض چنين ديدگاهي _ترسيم خطوط فرهنگي کشور وسياستگذاري کلان براساس ايدئولوژي_ آيا کشورهاي لائيک وسکولار غربي از اين امر مستثني هستند؟!کافيست به وقايع غرب نگاه کنيد. که چطور در دفاع از ارزشهاي خود قانون وضع ميکنند و با خاطيان برخورد ميکنند وقوانين حقوقي وقضايي در برخورد با شهروندان خاطي اعمال ميکنند!قوانين دفاع از همجنسبازي و مصرف مواد مخدر وقوانين مربوط به اسلام ستيزي وحجاب ستيزي و حتي دامنه اين قوانين به جزئي ترين امور وخصوصي ترين ساحات شهروندان تسري پيداميکند! نويسنده محترم در ادامه به پخش موسيقي در تاکسي و ادبيات متفاوت باصداوسيما، و برخي سبکهاي رفتاري آشکار در خيابان اشاره کرده که قابل تامل است. ما هم منکر اينها نيستيم. اما بايد زاويه ديد را تعريف کرد و از هر مقدمه اي نتيجه دلخواه نگرفت. بنده هم ممکن است در خلوت خودم فرهاد گوش بدهم. تاريخ جديد در ذيل غربزدگي است و ايران هم از آن مستثني نبوده اگرچه انقلاب اسلامي 57 به رهبري امام خميني(ره)براساس فرهنگ و با هدف برون رفت از غربزدگي و دعوت به خود آگاهي وهويت خودي و بازگشت به خويشتن شکل گرفته و تاريخ غرب نيز در ساحت فترت است اما الزاما هرکنش اجتماعي را نبايد در تقابل ايدئولوژيک با فرهنگ رسمي کشور تفسير کرد. گوش سپردن به آهنگ قبل انقلاب در ماشين ميتواند دلايل زيادي داشته باشد. از سر اکراه، سليقه فردي،تبليغات رسانه اي غالب و...قرار نيست صداو سيما هرچه در کف جامعه رخ ميدهد را ضريب رسانه اي بدهد. نبايد از صداوسيما انتظار شق القمر داشت. فضاي فرهنگي ما روبه تکثير وتکثر است.چرا؟چون ازسويي با جنگ ترکيبي باغرب مواجهيم که رسانه هاي جهاني را دارند و درصدد تغيير سبک زندگي وفرهنگي ما هستند همچنانکه در ناتوي فرهنگي شوروي را تهي کردند. استعمار فرانو در آخرين مرحله خود فرهنگ را صنعت ميکند وجامعه را از ارزش تهي. جداي از اين بحث نظري جامعه متنوع است اما اصولش که مباني ديني دارد براي اکثريت قريب به اتفاق قابل قبول وتبعيت است. زنان ما چه چادري، چه مانتويي وچه مانتو باز و بعضا بدحجاب اصل حجاب را نفي نميکنند.

اما چه بايد کرد؟!

نويسنده به اشتباه روشي اشاره ميکند و به مصاديقي وارد ميشود. در باب سياست گذاري فرهنگي حقير پيشتر بارها به چند نکته اشارت داشته. اول به روز رساني سياست فرهنگي که رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي به آن اشاره فرمودند. دوم عبور از کلي گويي به مصاديق و تقويت فرهنگ ايراني اسلامي و ترويج هنجارهاي ملي و ارزشهاي ديني وتبيين سبک زندگي متناسب با فرهنگ خودمان. متاسفانه در جمهوري اسلامي همواره در حوزه فرهنگ تشتت آرا در برخي موارد بوده چنانچه هنوز فضاي مجازي يله و رهاست و پلتفرمهاي بيگانه به ارزش زدايي و سکولاريته کردن ما ميپردازند و در صدد اندلسيزاسيوني کردن ايران هستند چنانکه جورج مرداک گفته بود. و ما هنوز نتوانستيم قوانيني در حوزه اينترنت و فضاي مجازي و شبکه هاي اجتماعي تدوين کنيم و از فرهنگمان در فضاي مجازي پاسداري کنيم ونتيجه آن هم حوادث سال 1401شد. در ادامه نيز به پيرمرد رشتي وتتلو وساسي اشاره شده. اولا با پيرمرد رشتي برخوردي نشد و نبايد بشود. درباب تتلو...او روزگاري توبه کرد و از رئيسي حمايت کرد. کدام جريان سياسي با او چه کردند!؟ايضا ساسي که در انتخابات 88 در ستاد کروبي بود. جرياني در داخل درصدد است هنرمندان واديبان واصحاب فرهنگ ورسانه وحتي نخبگان را ازکشور به بيرون هدايت کند وسرانجام با ابزارهاي مختلف آنان را به قبح شکني ارزشهاي ديني وتقابل سياسي با جمهوري اسلامي وادار کند که شرح آن از حوصله اين نوشتار بيرون است. اما ذکر اين نکته نيز خالي از لطف نيست که طبيعتا در فضاي فرهنگي ورسانه اي برخي ضد فرهنگها ظهور ميکنند چنانکه در هرجامعه اي چنين بوده. ما در جامعه آرماني افلاطوني زيست نميکنيم. اما ظهور اين پديده ها حاصل گفتمان تساهل وتسامح دولتهايي است که غربگرايي را جايگزين فرهنگ خودي کردند وطبيعتا در بطن فرهنگ از اين پديده ها گريزي نيست. در ادامه نويسنده از حذف ونفي الگوهاي شادماني عرفي گفته که نه ممکن است ونه عاقلانه ونه انجام پذيرفته. الگوها همواره بوده و هستند. اما چنانکه اشارت رفت بعضا درحوزه هايي از فرهنگ تصميم واحد وجود نداشته وان به وجود دولتهاي غربگرا، جريان نفوذ، فهم متفاوت از فرهنگ در مديران ارشد فرهنگي،و...برميگردد تا خوانش سياسي از سياستگذاري فرهنگي. ودر آخر ذکر اين مقوله مهم است که سياستگذاري فرهنگي مبتني بر برخي شرايط واقتضائات است.در جهان جهاني شده ما شاهد نوعي آنارشي در عرصه هاي مختلف هستيم که همه کشورها براي حيات فرهنگي خود وجلوگيري از استحاله در فرهنگ غربي به سياستگذاري پرداخته اند. بايد اين سياستگذاريها بانگاه درون فرهنگي به روز شود و پيوست رسانه اي پيداکند وضمانت اجرا داشته باشد. همين سياستهاي فرهنگي بوده که پاي ادواردو آنيلي و لگنهاوزن ها را به ايران باز کرده واگر نه اينکه در اين فضاي فرهنگي است که 8ميليون حافظ قرآن تربيت شدند. فضاي فرهنگي کشور دراين 45 سال برکات داخلي وجهاني داشته و تقليل آن به تتلو وساسي اگر نوعي کنش سياسي نباشد يقينا برخواسته از غفلت زدگي است. راقم اين سطور پيشتر نيز يادداشتي درباب فرهنگ ايراني از ساسي مانکن تا شهيد آويني نوشته بود که در انجا نيز به اين نکته اشاره کرد که فرهنگ ما انسانهاي زيادي را ساخته و به جامعه تحويل داده وطبيعتا ممکن است در اين فرايند يکي جواد فروغي وديگري ساسي مانکن باشد اما جهت نمونه فقط به ايام اعتکاف اشاره شود و يا مدافعان حرمي که دهه 60 يا هفتادي بودند. اين يادداشت را با ابياتي از مولوي به پايان ميبريم وبه خوانندگان عزيز تقديم ميشود.

هر دو گون زنبور خوردند از محل

ليک شد زان نيش و زين ديگر عسل

هر دو گون آهو گيا خوردند و آب

زين يکي سرگين شد و زان مشک ناب

هر دو ني خوردند از يک آبخور

اين يکي خالي و آن پر از شکر

صد هزاران اين چنين اشباه بين

فرقشان هفتاد ساله راه بين

اين خورد گردد پليدي زو جدا

آن خورد گردد همه نور خدا

اين خورد زايد همه بخل و حسد

وآن خورد زايد همه نور احد

اين زمين پاک و آن شورهست و بد

اين فرشته پاک و آن ديوست و دد...

 

 

3

کاش گلشن مهر قدري

انصاف داشت

 بن بست در روش يا ايده پردازي پوپوليستي

 نقدي بر يادداشت سردبير روزنامه گلشن مهر

 محمد ديلم کتولي

سردبير محترم روزنامه وزين گلشن مهر در شماره 2699 روز سه شنبه بيست و يکم آذر ماه 1402 خود با عنوان ((تتلو و بن بست در روش)) دوقطبي غير واقعي خاصي را ترسيم کرده و از زاويه ي ديدگاه جريان فکري خودش به نتايجي دست يافته است. تقسيم زندگي مردم به دو بخش رسمي و غير رسمي و واقعي نشان دادن زاويه غير رسمي و غير واقعي نشان دادن زندگي رسمي اولين نتيجه دهشتناک اين تحليل است.

به مقدمه ترتيب داده شده آقاي سردبير دقت کنيد:   اگر از فرهنگ، ادبيات و زندگي رسمي جاري در ايران بگذريم، زندگاني ديگري با گستره ي بسيار پر وسعتي در کشورمان در حال گذراست که هر از گاهي خود را به رخ مي کشاند، شناخت آن زندگي غير رسمي و فرهنگ و ادب جاري در ميان عامه چندان سخت نيست مشروط به اينکه درگير و دار قدرت و ابزار آن نباشي، به معني واضحتر براي خود از قدرت سهمي نخواهيد، در آن صورت گوش و چشمت شنواتر و بيناتر مي شوند و مردم را با نگاهي غير ايدئولوژيک بهتر درک مي کنيد.

ايشان براي مصداق نظريه خود چنين استدلال مي کند: وقتي در خودرو مسافرکشي مي نشينيد، مي بينيد مردم ترانه هايي گوش مي دهند که از دهها سال پيش مانده است، وقتي سخنانشان را مي شنويد متوجه مي شويد ادبياتشان متفاوت از ادبيات صدا و سيماست، آداب ديگري که نمي توان آن را ديگر زير پوست شهر ناميد بلکه درهمه کوچه و خيابان هاي شهر جاري و ساري است. علي الاصول با چنين مقدمه اي، نتيجه کسب شده همين است :اما اشتباه راهبردي آن است که بدون توجه به اين تفاوت بين حقيقت سبک زندگي شهروندان با واقعيتي که بايد باشد سياستگذاري شود، آنگاه مي بينيد که دقيقا به همين نتايجي که اکنون جامعه ايراني به آن رسيده است مي رسيد، به بن بستي که مداوم بايد توجيه و توجيه کرد براي نمونه هم زمان هم با مرد سفيد موي گيلاني که معلوم نيست چه جرمي مي توان برايش نوشت برخورد مي شود وهم نمي دانيم براي تتلو چه تصميمي بگيريم ويا آن ديگري، ساسي مانکن و....

اتفاق ناخوشايند اولي که در اين مقدمه بوقوع پيوسته و کاملا غير علمي، پوپوليستي و عوام پسند است قراردادن سه جريان متفاوت "مرد سفيد موي گيلاني "، "ساسي مانکن" و "تتلو " در يک سبد است. کسي اندکي آشنايي با محيط اجتماعي ايران داشته باشد، تفاوت رفتار شادي آفرين مرد گيلاني و اساسا محيط گيلان و شمال کشور، با رفتار هنجار شکنانه عده اي ديگر را درک مي کند. اتفاقا درجاي ديگر آقاي سردبير تلويحا اقرار مي کنند که رفتار مرد گيلاني " الگوي شادماني " است و اتفاقا نگارنده در همين نقطه با ايشان اشتراک نظر دارد که " چرا اين رفتارهاي شادماني از سوي دستگاه هاي متولي فرهنگ و رفتار اجتماعي مهندسي و نهادينه نشده است:

کسي هم نيست بپرسد که در همه اين سالها آيا توانسته ايم الگوي شادماني مبتني بر آموزه هاي ديني و اخلاقي مورد نظر خودمان را در جامعه تبيين نماييم، آيا اصولا با حذف و نفي الگوهاي شادماني عرفي، الگويي اثباتي براي شادماني شهروندانمان ارائه کرده ايم، جماعت ايراني در مجالس عروسي چگونه شادکام مي شوند و چگونه شادماني مي کنند، شهروندان در خوشي ها چگونه شاد باشند؟که اشکالي بر آن مترتب نباشد؟ اگر نکرده ايم چرا بايد طلب نداشته امان را از شهروندان بخواهيم .

تفاوت اصلي ديدگاه ما با يک جريان سياسي خاص که روزنامه گلشن مهر نمايندگي آن را در استان گلستان دارند همين است که اين جريان، تمايل و اصرار زيادي دارد که يک رفتار مبتذل و مخالف اکثريت جامعه را يک هنجار معرفي کند، در حاليکه اگر قدري انصاف و توسعه ديد در اين روزنامه و سردبير محترم آن وجود داشت متوجه مي شد، بزرگترين و باشکوه ترين اجتماعات همراه با شادماني و سرور که در شهر ايشان ( گرگان )برگزار شد و اتفاقا بسيار مردمي و به اصطلاح هيئتي بودجشن کيلومتري غديربود که متاسفانه بنابه دلائلي،توسط اين روزنامه و هيچکدام از همفکرانشان در فضاي رسانه ديده نشد و بازتابي هم در آن فضا نداشت. مصاديق فراوان ديگري نيز، نظير خيابان اربعين گرگان، جشن هاي ميلاد شعبانيه در استان گلستان و... وجود دارد که براي پيشگيري از اطاله بحث فقط نام برخي از آنها را برديم. البته اين روزنامه که سياستگذاران فرهنگي و اجتماعي نظام جمهوري اسلامي را کهنه، قديمي و فرسوده مي داند و استدلال مي کند که: آنها که سياستگذاري هاي موفق را ساماندهي مي کنند انسانهايي از جنس امروز نيستند، آنها نخبگاني از جنس فردا و پس فردايند که مي توانند با دور انديشي و عقلانيت آينده را روشن ببينند، بايد آنها به کار گرفته شوند تا جامعه از بن بست هايي اين چنين رهايي يابد. بدون هيچ راهبردي، اين نظريه را ارائه مي دهند. اتفاقا وجود شوراهاي متعدد در کنار مسئولان اجرايي و فرهنگي  اجتماعي استان گلستان و شهر گرگان مويد اين مطلب است که برنامه هاي خوب، مناسب و قابل قبول و تاثير گذار که انجام شده ، با " دور انديشي و عقلانيت " بوده و نتيجه آن را در جاي جاي اين استان مي توان ديد. در پايان اين نکته نيز قابل يادآوري است که، شخص مدير مسئول محترم اين روزنامه در دولت گذشته (حسن روحاني ) در عاليترين جايگاه تصميم گيري و تصميم سازي استان گلستان( معاون سياسي امنيتي استانداري ) مشغول بوده و اگر بناست در زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي و حتي امنيتي کسي را زير سوال برد و ملامت کرد خود ايشان است.  بايد از برادر ارجمند دکتر احسان مکتبي پرسيد، شما که بلحاظ تحصيلات تکميلي در رتبه بالايي بوديد و به مسائل فرهنگي و اجتماعي استان گلستان و شهر گرگان آشنايي کامل داشتيد و از سوي ديگر جوان و پرانرژي و به قول خودتاننخبگاني از جنس فردابوديد براي عدم توليد تتلو و نظائر وي و بن بست شکنيدر مسائل اجتماعي چه کرديد ؟

نقد و تحليل در جاي خود کار پسنديده، مشروع و قابل قبول است، به شرط آنکه علاوه بر خارج نشدن از دايره انصاف و عقل، انگيزه هاي جرياني، حزبي و قبيله اي بر آن حاکم نباشد، که در اين صورت به عملي بي نتيجه، مخرب و مفسده آميز تبديل مي شود.