به بهانه 17دی سالروز تولد محمدرضا لطفی- فرصت ها در سایه غفلت


یادداشت |

 

ایمان مظفری

غفلت ها معمولا به آهستگی و سکون پیش می روند. بعد از گذشت مدت زمان طولانی شاید یک یا دو دهه تازه متوجه داشته هایی می شویم، که آنها را دیدیم و ساده انگارانه از کنار آنها عبور کردیم. البته در بدترین حالت، همراه با نوعی فراموشی خود اختیار شده (یعنی خواستیم که فراموش کنیم). اندیشمندان حوزه جامعه شناسی شهری، پس از سپری شدن دوران های رشد و شکوفایی، نوسازی و پیشرفت شهرها در همه عرصه ها، اغلب به این نقطه رسیده اند، که چرا با همه امکانات صنعتی و تکنولوژیک، شهرها از فقدان هویت جمعی رنج می برند و البته وضع در شهرهایی که از گونه های قومی و فرهنگی برخوردارند، از نمود بیشتری برخوردار است. سوال شاید این باشد که ما به چه چیزهایی باید اهمیت دهیم تا بتوان ضمن ایجاد همسویی در  ذهن شهروندان، به آنها احساس غرور و حس مالکانه نسبت به هویت شهری داده شود. شهر گرگان، از فقدان وجود این خصیصه ها رنج می برد و البته نداشتن ایده های خلاقانه یا گاه مصلحت اندیشی ها از سوی مراکز فرهنگی، اجتماعی، دولتی و یا وابسته به دولت، به این وضعیت ها دامن می زند. به اعتقاد جامعه شناسان شهری، یکی از اجزای مهم در هر شهر که نگاه هر بیننده را به خود جلب می کند، عناصر و نمادهای فرهنگی هنری شهری هستند که به شهر هویت می بخشند. هویت بسیاری از مناطق شهری بخاطر دگرگونیهای اقتصادی، صنعتی و تغییرات بافت جمعیتی، در سالهای اخیر چنان دستخوش تغییرات عمده فرهنگی گردیده اند که گاهی هیچ نشانه ای از گذشته در آنها دیده نمی شود. با این دید راه حلی که می تواند مانعی در مقابل تضعیف هویت و فرهنگ و تاریخ مردم شود، استفاده از نمادها، نشانه های فرهنگی و هنری و بهره گیری از ظرفیت سرمایه های فرهنگی در شهرها است. توجه نشان دادن به سرمایه های فرهنگی شهر، راهی برای ایجاد وحدت، هویت و انسجام بخشی جامعه است. در میان انبوهی از نمادها و عناصر هویت بخش در شهر، آرامگاه محمدرضا لطفی، موسیقی دان، آهنگساز، ردیف دان، نوازنده ی صاحب سبک تار و سه تار در محله ی سبزه مشهد، از محلات قدیم گرگان، حایز اهمیت است. محمدرضا لطفی که در سال های پایانی عمر، بازگشتی به دیار خود داشت، در تلاش بود تا بتواند با استفاده از تمام ظرفیت های فرهنگی و هنری در گرگان، این شهر را به قطب ترویج و آموزش موسیقی اصیل ایرانی در کشور تبدیل نماید. هر چند رفت و آمدهای مداوم وی به گرگان و نشست با مدیران شهری و اعضای شورای شهر وقت، نهایتا به نتیجه ملموسی در عمل نرسید، لیکن میراث به یادگار مانده ی ایشان در قالب آرامگاه این هنرمند، جز میراث گرانبهایی است که به نظر می رسد تصمیم سازان عرصه فرهنگ و اجتماع و اقتصاد نسبت به آن غافل هستند. حضور مستمر بهترین هنرمندان ایران و گاه جهان بر سر مزار ایشان که معمولا بی خبر و در سکوت خبری اتفاق می افتد و یا شاگردان و ارادتمندان این هنرمند از سراسر کشور، نشان از اقبال عمومی از آرامگاه این هنرمند دارد. حضور هنرمندان بزرگی همچون، حسین علیزاده، کیهان کلهر، بیژن کامکار، علی اکبر شکارجی و ... غنیمتی است که اگر مدیران فرهنگی شهری به ویژه شهرداری و شورا به آن توجه می داشتند، می توانستند هم در توسعه برنامه های گردشگری و جذب توریست های داخلی و خارجی و مهمتر از آن در هویت بخشی جامعه شهری گرگان موثر باشند. مدیریت فرهنگ و هویت بخشی به شهر کار سختی نیست به شرط آنکه مدیران آگاه و آینده نگر در تصمیم گیری ها و تدوین استراتژی های توسعه شهری دخیل باشند. سرمایه هایی اینچنین، ثروت های بالقوه شهر هستند که با هم اندیشی صاحبنظران می توان پروژه های متعددی برای آن از قبیل برگزاری فستیوال های سالانه موسیقی کشوری، دعوت از بزرگان فرهنگ و هنر کشور و برگزاری کنگره ها، برگزاری کنسرت با حضور هنرمندان برجسته کشوری، تولید و عرضه آثار هنری جانبی و ... از دل آن استخراج کرد که کمترین ماحصل آن برای مدیریت شهری، حضور گردشگران و بازدیدکنندگان سراسر کشور از شهر گرگان، رونق اقتصاد گردشگری، و در بالاترین سطح آن، هویت دادن به شهر گرگان در قالب شهر فرهنگ و هنر است. در این شرایط است که شهروندان به شهر به عنوان موجودیتی ارزشمند نه صرفا از نظر دسترسی به امکانات مادی، بلکه بهره مند از رویدادهای مهم فرهنگی و هنری می نگرند که در دلش اعتلای هویت و فرهنگ آنانرا در پی دارد.

کارشناس فرهنگی اجتماعی