دکتر صاحبي در بزرگداشت مجله بخارا از دکتر قاسم زاده: استعاره را ضرورت اجتماعي پديد مي آورد


یادداشت |

 دکتر علي صاحبي، روانشناس و نويسنده نامدار گرگاني، عضو هيئت علمي موسسهي ويليام گلسر و بنيانگذار مرکز آموزش واقعيتدرماني ايران در مراسم بزرگداشت دکتر حبيبالله قاسمزاده گفت: امروز ميخواهم دربارهي استعاره، تمثيل و بازسازي شناختي صحبت کنم. در بزرگداشت مردي که هم روانشناس است و هم دانشمند. کسي که مثل لوريا هم اهل عشق است و هم اهل عقل و منطق. و جالب اينجاست که توانسته اين دو را در خودش حفظ کند. اينکه چرا استعاره و تمثيل را انتخاب کردم، دلايل خودش را دارد. زماني فکر ميکردم که تحت تاثير دکتر قاسمزاده فقط گرايشم به موضوع وسواس بيشتر شده. اما امروز که فکر ميکردم، متوجه شدم تا امروز 4 کتاب دربارهي تمثيل و استعاره چاپ کردم. با خودم گفتم: نکند اين هم تحت تاثير آثار دکتر قاسمزاده باشد و ما به آن سمت کشيده ميشويم. ميگويند که: ((پر کاهم در مصاف تندباد/ خود ندانم در کجا خواهم فتاد/ پيش چوگانهاي لا کان و مکان/ مي‌‌دويم اندر مکان و لامکان.)) وي دربارهي اهميت بالاي کار حبيبالله قاسمزاده گفت: ((روانشناسي تمثيل و استعاره در ايران به قبل و بعد از قاسمزاده تقسيم ميشود. استعاره يکي از رايجترين آرايههاي ادبي است. يک ابزار زبانشناختي است و براي زيباسازي و درک عميقتر شعر از آن استفاده ميشود. بسياري از رشتههاي علمي به استعاره ميپردازند. کاربرد شناختي در زبانشناسي دارد و در نهايت، در جامعهشناسي، تعليم و تربيت و زيباييشناسي جايگاه خاص خودش را دارد. شاعران کلاسيک ما را ميشود به دو دستهي استعارهپرداز و تمثيلپرداز تقسيم کرد. در ساختارهاي انديشهاي اين دو گروه، تفاوتهاي بنيادين وجود دارد. همهي اين موارد را تا پيش از دکتر قاسمزاده ميدانستيم. اما امروز موارد جديدي را در اين باره ميدانيم. به طور مثال اينکه همهي فرآيندهاي روانشناختي مثل توجه، ادراک، حافظه، مفهومسازي، مقايسه و طبقهبندي به شکلي در استفاده، ساخت، انتقال و پردازش استعاره وجود دارند. استعاره را يک ضرورت اجتماعي پديد ميآورد. يعني استعاره بخشي از شناخت اجتماعي يک جامعه است. در نتيجه، يک شخص نميتواند خودش استعارهاي را شکل داده و معنا کند. واحد ساختماني استعاره کلمه است. استعاره بر اساس ظرفيت عظيم کلمه شکل گرفته و به عنوان يک شبکه در حافظه رمزگرداني ميشود. ما امروز از چگونگي پردازش استعاره در مغز آگاهيم. همچنين مفهوم استعاره در روانشناسي به عنوان يک ابزار يافتاري، اثربخشي و نقشآفريني استعاره در ذهن شنونده ارتباط استعاره و منطق و کاربرد استعاره در زندگي روزمره و بازسازي شناختي از ديگر مواردي هستند که در حال حاضر دربارهي استعاره ميدانيم. امروز از علم نوروپسيکولوژي خبر داريم. يعني ميدانيم کدام قسمت مغز اگر آسيب ببيند، ديگر توانايي درک و ساخت استعاره را نخواهيم داشت. کاربرد استعاره از محدودهي يک نياز آني فراتر رفته و هدفش پيش رفتن به سمت دورنماهايي است که استعارهپرداز در صدد انتقالش است. شاملو ميگويد: ((تا نه من فانوس شيطان را بياويزم/ در رواق هر شکنجهگاه پنهاني/ اين بهشتآباد گندتان را در به روي من بازنگشاييد.)) شفيعي کدکني نيز ميگويد: ((و تازيانه فرود آمد/ و باز شکوه نکرد/ کجاي اطلس تاريخ را/ تو ميخواهي/ به آب حرف بشويي/ و قصر قيصر را/ و تاج خاقان را؟)) بايد ديد که آنان قصد انتقال چه چيزي را دارند. فکر ميکنيد تمام اينها نکات از کجا آمده؟ از کتابهاي دکتر قاسمزاده. از ((انديشه و زبان))، ((استعاره و شناخت))، ((زبان و شناخت))، ((شناخت و عاطفه))، ((مغز، شناخت و رفتار))، ((علم شناخت، زبان و انديشه)) و ((انگيزه، انديشه و گفتار)). ببينيد پيش از ايشان ما چقدر از منظر روانشناسي در استعاره فقير بوديم. در واقع از روانشناسي استعاره هيچ نميدانستيم و همه را از ترجمههاي دکتر قاسمزاده آموختهايم. اگر امروز استعاره و زبان را ميفهميم و از قدرت زبان آگاهيم، از نتايج کارهاي ايشان است. صاحبي بخشي از سخنانش را به نظر حبيبالله قاسمزاده دربارهي اهميت نقش ترجمه اختصاص داد و گفت: ((دکتر قاسمزاده ميگويد: ما فکر ميکنيم در کلاس درس چيزي ياد ميگيريم. اين اشتباه است. در کلاس درس در بهترين حالت، اطلاعاتي به ما داده ميشود. يعني حتي آن اطلاعات درجا به دانش تبديل نميشود. ما در طول زندگي ميآموزيم و کار ترجمه، از جنبههاي ارزشمند جريان زندگي است. دکتر قاسمزاده در دههي 60 شروع به ترجمهي کتاب ((انديشه و زبان)) ويگوتسکي کرده و 3 سال را صرف اين کار ميکند. ويگوتسکي در کتابش يک نقل قول از گوته مياورد. اما نميگويد از کدام اثر او. دکتر قاسمزاده يک سال و نيم جست و جو ميکند تا بفهمد ويگوتسکي از کدام کتاب گوته نقل قول کرده و امروز در ترجمهي فارسي عليرغم نسخهي انگليسي نام آن اثر وجود دارد. دکتر قاسمزاده ميگويد: ترجمه اصولي دارد. ابتدا دانستن زبان مبدا و مقصد و سپس احاطه بر محتوا و آشنايي با فضاي ذهني نويسنده. يعني آگاهي از انگيزههاي نويسنده براي نگارش اثر. اينکه بدانيم چرا نيکوس کازانتزاکيس ((گزارش به خاک يونان)) را نوشته. اينکه چرا ((بر باد رفته)) و ((برادران کارامازوف)) نوشته شدند. بايد بدانيم که خالق اثر از زندگياش راضي بوده؟ آيا مشکلاتي در زندگياش وجود داشته؟ شرايط محيطياش چگونه بوده؟ چه محدوديتهايي براي بيان تفکراتش احساس ميکرده؟ به گفتهي دکتر قاسمزاده، ذهن مترجم بايد خصوصياتي همارز با ذهن نويسنده داشته باشد. به گفتهي ايشان، ترجمه در واقع خلق مشترک اثر است. حالا سوال مهم اين است که در آن زمان چه مشکلاتي در زندگي دکتر قاسمزاده وجود داشته که انديشه و زمان را ترجمه کرده؟ شرايط محيطياش چگونه بوده و چه محدوديتهايي براي بيان آنچه که در ذهن داشته، احساس ميکرده؟ چرا در دههي 60 بايد به سراغ زبان برود؟ شفيعي کدکني ميگويد: ((هنگامي که زبان پلشت ميشود، خرد ميکاهد.)) هنگامي که زبان منزه و درست است، افراد خردمندانهتر فکر ميکنند. ما در دههي 60 پرکاري زبان و کمکاري فکر داشتيم. و اينکه چرا ترجمهي اين کتاب 3 سال طول کشيده؟ اين روزها 3 ماهه کتابها را ترجمه ميکنند. سوال ديگر اينکه چرا استعاره؟ ما در رفتار درماني شناختي، استعاره را به عنوان عامل تغيير ميشناسيم. به طور کلي در رفتار درماني هدف از بحث و گفت و گويي که انجام ميشود اين است که به افراد ايدهاي بدهيم تا به سطحي از بينش يا شناخت برسند. بلکه بتوانند آنها را در زندگيشان به کار گيرند. اما مسئلهي برجسته اين است که مگر يک مراجعهکننده چند درصد از زمانش را با ما در اتاق ميگذراند؟ حتي اگر 5 روز هفته را هم مراجعه کند، 5 درصد هفته را با ماست و باقي وقتش را در خانه ميگذارند و بايد بينش حاصل از جلسه را آنجا به کار بگيرد. آن هم در شرايطي بسيار دشوار. اگر بتوانيم کارمان را به نحو احسنت انجام دهيم، مراجعهکننده ميتواند بيشتر مواردي را که با او کار کرديم، به خاطر بسپارد و نه همهي موارد را. اما مسئلهي اصلي اين است که چطور بايد آنها را به خاطر سپرده و به ياد آورد؟ به طور خلاصه، در درمان شناختي رفتاري يک اقدام سرمايهگذارانه به نام CBT داريم. اطلاعاتي که طي جلسهي درمان مورد بحث قرار ميگيرد، بايد طوري بيان شود که در زمان بين جلسات به راحتي براي مراجعهکننده قابل دسترسي باشد. نورولوژيستها ميگويند: در ذهن فرد آن چيزي بهتر ميماند که  chunk information باشد. اين نوع از اطلاعات قدرت به خاطر سپاري بالايي دارند و در يک شکل منطقي و منسجم، چندين حس را به کار گرفته و از ادراک، حافظهي فعال و تمام توجه مستمر افراد استفاده ميکنند. ويژگي مهم استعاره همين chunk بودنش است. ((فانوس شيطان)) هميشه يادتان خواهد ماند. سهراب سپهري ميگويد:‌‌ ((من در اين تاريکي/ پي يک بررهي روشن هستم/ که بيايد علف خستگيام را بچرد)). ((بررهي روشن)) و ((علف خستگي)) هردو در ذهنتان ميماند. چرا که يک chunk به ما ميدهند. البته که بيشينهسازي حافظه يا به خاطر سپاري، تنها علت استفاده از استعاره نيست. ارائهي اطلاعات به شيوهي پذيرفتني و بدون زحمت و فراهم کردن فرصت براي مراجعهکننده تا با سرعت خاص خودش با اطلاعات تعامل کند، از ويژگيهاي برجستهي استعاره است. استعاره‌‍‌ها ويژگيهاي بسيار برجستهي ديگري هم دارند. اول اينکه تعاملي هستند. با جذابيت خاص خودشان ميآموزند. مقاومت را دور کرده و تخيلات را درگير ميکنند. فرآيند جست و جو را برانگيخته، مهارتهاي حل مسئله را ارتقا داده و امکانهاي جديد ميآفرينند. همهي اينها را گفتم که بگويم امروز تمام اينها را از دکتر قاسمزاده داريم. اگر ما به عنوان يک ابزار بسيار قدرتمند از استعاره و تمثيل استفاده ميکنيم، به واسطهي آثاري است که ايشان نوشته و تدريس کرده. وي در بخش پاياني سخنانش گفت: به عنوان نکتهي آخر بايد بگويم که يکي از مهمترين فضيلتهاي استاد قاسمزاده اين است که قدرشناسي از پيشينيان اثرگذار را به عنوان يک وظيفه دانسته و همواره در تلاش براي تکريم مقام پيشينيان پيشقدم بوده است. امروز اگر بخواهيم ايشان را توصيف کنيم، ميگوييم که دکتر قاسمزاده قطبنماي يا فانوس دريايي تفکر علمي در روانشناسي ايران امروز است.