يادداشتي براي نمايش عهد سياوش


یادداشت |

حسين ضميري

در گروهها و قومهاي اوليه، حق از باطل و خوب از بد را با آزمايشي که آن را در زبانهاي اروپايي *اُردالي- ordalie -* ميناميدند، محک ميزدند.

اُردالي را در زبان اوستايي *وَرَه - varah-* و در زبان پهلوي *وَر - var-* مينامند. در اوستا و فارسي زبانان باستان، به معناي بازشناختن، اعتقاد داشتن و باور کردن است. کلمه *وابر* پهلوي و *باور* فارسي از همين ريشه است. اصطلاحا در ايران باستان *ور - var -* عبارت است از آزمايشهاي گوناگوني که مدعي و مدعي عليه به وسيله ابزار يا حرکتي، ميبايست حقانيت خود را به اثبات برسانند و هر کس در آزمايش رستگار شد، او را محق ميدانند. *ور* - يا همان باور و يقين يافتن- بر دو قسم است:

*ور گرم*

*ور سرد*

*ور گرم*:

شاخصترين مثال در شاهنامه فردوسي، در آتش انداختن سياوش و نجات او در پايان اين امتحان است. سودابه، سياوش را خطاکار شمرد و شاه را نسبت به او بدگمان کرد. سپس موبد چنين گفت:

ز هر دو سخن چون برين گونه گشت

به آتش ببايد يکي را گذشت

چنين است سوگند چرخ بلند

که بر بيگناهان نيايد گزند

و پس از خروج از آتش- بدون هيچ گزندي- سياوش بيگناهي خود را ثابت کرد:

ز آتش برون آمد آزاد مرد

لبان پر ز خنده به رخ همچو درد

چو بخشايش پاک يزدان بود

دم آتش و باد يکسان بود

*ور سرد*

عبور فريدون از اَروندرود در برابر ضحاک، مصداقي از آن است.

عهد سياوش را به تماشا نشستم. نمايشي شايسته، فاخر و لبريز از نمادها، اسطورهها و افسانهها که صد البته همگي آنها برگرفته از قلم حکيم ابوالقاسم فردوسي در شاهنامه اي منسوب به اوست. روايتي نرم و شيرين که در آن نويسندگان متن با پژوهشي عميق در متون مختلف، به خلق اثر دست زدند. نمايش در روند خود، بازنگري به ظاهر ساده اي به عهد دروني سياوش با خود داشت. عهدي که نيکي و نيکويي او را به رخنمون ميکشيد و اين خصلت آدمي را به زيبايي يادآور مي شد. *وفاي به عهد داشتن*.

سياوش قدم در وادي حقانيت و پاکي گذاشت، آنچنان که براي دفاع از کرامت انساني و وفاي به عهد، قيد خانواده و سرزمين را زده و از تخت و فرّ پدر و خاک ايران زمين به اريکه ي شاهان توران هجرت ميکند، تا مبادا که خلاف عهد کند و خون انساني را به ناحق بريزد. در جاي جاي اين نمايش سه ساعته، شاهد ظرافتهاي متني، انتخاب درست و صحيح بازيگران و بازيهاي روان و حرفهاي آنها، گريم و لباسي منطبق با تاريخ روايت داستان، اجراي موسيقي زنده با عنايت به آوا و نواهاي باستاني، دکوري پرتابل و حساب شده، نورپردازي قابل تامل و استفاده از تصاوير متحرک، حرکات موزون و ... بيانگر خرد جمعي و انديشه اي حرفهاي، در پس پشت کار بود.  غير از چند مورد جزئي در متن و اجرا -که صد البته قابل چشم پوشي است در برابر اين اثر شايسته تقدير " و حتماً آنها را به کارگردان محترم و نويسندگان متن در ميان خواهم گذاشت" - لازم است به نکات ويژهاي اشاره کنم:

 

1- کارگردان اثر با استفاده از ظرفيتهاي علمي موجود در هنر دراماتيک، در اين اثر براي چندمين مرتبه نشان داد که نمايش به عنوان يک هنر والاي انساني، نياز به درک صحيح اساس و بکارگيري تخصص هاي علمي دارد. او که دانش آموخته ي ارشد و دانشجوي دوره دکتراي تئاتر است، به نيکي اين مهم را به تماشا نشانيد.

 

2- بهرهوري از تجربه ي پيشکسوتان هنر نمايش در واقع تيري ست که به چندين هدف برخورد ميکند:

نخست آن که کلاس علمي و حضوري ويژه اي براي هنرمندان جوان حاضر در گروه نمايشي خواهد بود.

دوم آنکه به ديگر کارگردانان استان بشارت ميدهد که با پا به سن گذاشتن پيشکسوتان، نبايد و نبايست آنها را از روي صحنه نمايش حذف کرد. بهتر آن است که تا ياراي بازيگري دارند از ظرفيت و تجربه ي آنها براي ارائه يک اثر حرفهاي، بارها و بارها استفاده کرد.

و سوم آنکه نکوداشت اين خاک صحنه خوردگان کهنه کار، ميبايست در حضور شهروندان آگاه و در حين اجراي نمايش اتفاق بيفتد. مخاطبين محترم با حضور نام ايشان، آنها را به عنوان پشتوانه هاي ميراث فرهنگي هنري تلقي کرده و به نسلهاي جوانتر تذکر ميدهند که ميتوان همچون ايشان، بيش از چند دهه از عمر را عاشقانه، متعهدانه و عالمانه بر روي صحنه خوش درخشيد و جاودانه شد.

 

3- بازگرداندن مخاطبان فهيم نمايش به سالنهاي تئاتر - در اين ميانه ميبايست تقدير ويژهاي از تهيه کنندگان شهرستاني کرد-. تهيه کننده ي اين اثر، با علم به اين موضوع که چندين برابر فروش بليط، ميبايست هزينههاي توليد و دستمزدها را پرداخت کند، دست به ريسک زده و حمايتهاي معنوي و مادي خود را به هيچ وجه از عوامل اجرايي گروه در حين تمرين و اجرا دريغ نکرد. و اين مهم در کيفيت و کميت اثر کاملا مشهود بود.

توليد اين گونه آثار از چند وجه قابل توجه است:

نخست پر کردن اوقات فراغت مردم به بهترين نحو 

دوم انتشار فرهنگ و تمدن ايراني با عنايت به متون به جامانده در بستر تاريخ از مفاخر و مشاهير ايران زمين

سوم کارآفريني فرهنگي هنري و ارتزاق جمعيتي از هنرمندان و عوامل اجرايي با عنايت به پاسخ مهربانانه و همراهي مردم فهيم و هنردوست.

چهارم مطالبه گري اين موضوع که شهرستانها نياز به توليد دارند و هنرمندان حوزه ي توليد نيز نياز به حمايت مالي و معنوي از طرف ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استانهاي مرجع. هنر تئاتر به عنوان ويتريني براي دانايي و داناگري در همه ي جهان، کالايي پرهزينه و لوکس به حساب ميآيد، اما در اين نمايش با آنکه محصولي ويژه به توليد رسيده بود، مخاطبان ميتوانستند با هزينه اي پايينتر از حد انتظار به تماشاي آن بنشينند. به نظرم در کنار تهيه کننده ي محترم اثر، ميبايست جايگاه خاصي براي تيم بازاريابي اين گونه کالاهاي فرهنگي هنري، منظور کرد. کارگردان اين اثر با به کارگيري گروه موسيقي از يک شهر جنوبي کشور و به کارگيري بازيگري مهمان - و البته حرفه اي- از استان سمنان، نشان داد که تعصبي خاص براي توليد يک اثر فاخر و درجه اول دارد و به همين دليل فراتر از سطح شهرستان گرگان و استان گلستان، اقدام به تکميل پازل خود کرده است.

*و اما برداشت شخصي من از اين نمايش*

سالها قبل، در يک عصر پاييزي، رضا پورتراب زاده - بنا به دلايلي کاملاً شخصي و البته با عنايت به ناحقيها و فشارهايي که به او آمده بود - قصد عزيمت به تهران را داشت. ساعتي را با هم قدم زديم. از او پرسيدم که اگر به تهران و يا هر جايي غير از گرگان بروي، فرقي در تعهدت ميکند؟ اگر معتقدي که حرفه اي ميخواني، حرفهاي عمل ميکني و حرفه اي به اجرا در ميآوري، پس بمان و مبارزه کن و به تعهد هنري و انساني خود عمل کن. تربيت کن، آزمون و خطا کن و با پشتکار و تجربه اندوزي لذت تماشا و فهم تياتر درست را به همگان بچشان و لذت ببر.

*عهد سياوش* از ديدگاه من، به نمايش درآوردن عهد رضا پورترابزاده با خودِ دروني او بود که با تمام مرارت ها و کاستي ها و ... از آتشها و امتحانهاي پيش رو، سربلند و شيدا بيرون آمد و خوش درخشيد. پس از آن صحبتها، او را به عنوان نماينده سرفراز شهرستان گرگان، بارها بر روي صحنههاي تالار فخرالدين اسد گرگاني و جشنواره تئاتر فجر ايران زمين ديدم و افتخار کردم، براي باري ديگر و بارهايي ديگر که پرچم گرگان را به عنوان پايتخت تئاتر ايران به اهتزاز درآورده است. برايش آرزوي روزهايي خوب و پرتلاش، لبريز از توليد آثار فاخر و فرهنگ ساز دارم.

ايمان دارم که مادر عزيزش در اين شهر و پدر مهربانش از آسمان هايي نهان، به وجودش افتخار ميکنند و درود ميفرستند؛ همچون همه ي ما.

عهدت پايدار رضا جان.