چراغ اميد را روشن نگه داريم


یاددداشت اول |

 با مسووليت  سردبير

هميشه مي شود نا اميد بود و مدام از همه ي زمين و زمان شکايت داشت، هميشه مي شود تلخ گفت و شور نوشت و با کنايه دهان باز کرد و باب گلايه را باز گذاشت و البته که همگان نيز حق دارند هر چه مي خواهند بگويند و هر کس نيز اختيار خود را دارد و صلاح مملکت خويش را نيز خسروان دانند و... اما سخن ما در اين مجال با آن اندک بزرگان و نخبگاني است که در درون خويش، خود را اندکي برجسته تر از ديگران مي شمارند و گمان دارند که صاحب فضل و دانشي هستند که ديگران از آن بي بهره اند و تلاش مي کنند جريده راه بروند تا از گذرگاهها به عافيت بگذرند، آنها در چنين دوراني که از منجنيق فلک سنگ فتنه باريدن گرفته است کجاي داستان هستند؟ آيا آنها هم بايد نااميد باشند؟ آيا آنها هم بايد دست روي دست بگذارند تا به هر دليل کار از دست بشود؟ آيا آنها براي خود رسالتي قائل نيستند؟ آيا و دهها آيا و اماي ديگر که بايد نخبگان و صاحبان فضل و دانايي از خود بپرسند و براي آن پاسخي درخور بيابند تا بتوانند بر موج فزاينده نااميدي فائق شوند، باري همه حق دارند نا اميد باشند جز نخبگان چراغ به دستي که ملت از آنها انتظار دارد در تاريکي ها اندکي پيش روي آنها را با چراغ دانايي روشن کنند، همه حق دارند نااميد باشند مگر آنها که بيشتر مي دانند و دغدغه ايران بزرگ را در سر دارند، همه حق دارند نااميد باشند مگر آنها که  نگراني هايشان از جنس اخلاق و انسانيت است و در وجودشان اضطرابي از جنس آينده ايران و فرزندان اين آب و خاک است، بنابراين اگر شما مخاطب گرامي در تنهايي خويش، خود را از گروهي مي دانيد که اندکي بيش از ديگران مي داند بايد دست بر زانوي همت بگذاري و در اين بن بست براي خانواده، همشهريان  و... راهي به دهي بگشايي و بداني که تاريخ طولاني اين مرز پر گهر مملو از فراز و نشيبهايي بوده است که براي گذر از آن بايد اميدوارانه تلاش کرد.