فرهنگ و هنر استان مددکار يا نيازمند؟


یادداشت |

حسين ضميري- ديرگاهي ست که در عرصه ي فرهنگ و هنر نفس ميکشم و فعاليت ميکنم. رويدادهاي کوچک و بزرگي را در اين استان به تماشا نشسته ام و يا در آن ها حضور داشتم. از افتتاح تالار فخرالدين اسعد گرگاني در سال 57 تا برگزاري رويدادهاي کوچک و بزرگ فرهنگي، ورزشي، هنري، اجتماعي و .... . در طول همه ي اين سالها شاهد حضور تلاش بزرگان و نام آوراني بودم که بدون هيچ عذر و درخواستي، جان و جسم خود را وقف اعتلاي شعور اجتماعي همشهري ها و ملت ايران کردند. افرادي نام آشنا در ردههاي ملي و بين المللي که عاشقانه تلاشهاي زيادي را براي ايجاد بستر مناسب و اثرگذاري علمي و صحيح به انجام رساندند. هميشه با ديدار اين همه ايثار و شيفتگي به ياد يک بيت شعر از صائب تبريزي ميافتم که مي فرمايد: عشق ما را پي کاري به جهان آورده است/ ادب اين است که مشغول تماشا نشويم. و تمام اين موثرين آگاه در طول عمر مفيد خود به کاري که در آن خود را متعهد ميدانستند، عمل کردند و نامي يادگار به جاي گذاردند؛ چه در زمان زندگي و چه پس از کوچ به جهان ابدي. داناگراني که روايت هايي متفاوت را براي انسان بودن، انسان شدن، بروز احساسات انساني و در يک جمله آگاهي براي انسان ماندن به زبان فرهنگ و هنر پيشکش مردم عام و خاص کردند. راحت است که با يک پيشکسوت تراز اول عکس بگيريم و احساس غرور کنيم، اما راحت نيست که پيشکسوت تراز اول بشويم. همه ي ما در نهاد خود ميدانيم که تمامي آنها براي کسب تخصصهاي ويژه آن رسته از فرهنگ و هنر شبانه روز تلاش بيوقفه کرده اند تا متفاوت باشند و حرفي براي گفتن داشته باشند. کتابها خواندند، نمايشها ديدند، فيلم هايي را به تماشا نشستند، در گالريها و سخنرانيهاي بسياري شرکت کردند و با آدمهاي زيادي در داخل و خارج از کشور به گفتگو پرداختند. حاصل اين همه تلاش آگاهانه ميشود آن آني که حضرت حافظ در بيتي به زيبايي تعريفش ميکند: خوبي آن است و لطافت که فلاني دارد/ بنده ي طلعت آن باش که آني دارد. همنشيني با هر کدام از اين بزرگان در واقع خوشه چيني از بوستاني بزرگ است که تک تک نهالهاي آن، در سالهايي متفاوت و با تفکراتي وابسته به دهه هاي عمر آن خالق کاشته شده و ما امروز به راحتي از آنها بهرهور ميشويم.

نبيني باغبان چون گل به کارد/ چه مايه غم خورد تا گل برآرد. فخرالدين اسعد گرگاني به خوبي اين تلاش مضاعف را به تماشا ميگذرد.

در بين کتابهايي که در طول عمرم خواندهام، کتابهاي خود نگاشتي که توسط افراد شاخص به قلم درآمده اند، جايگاه ويژه تري دارند. در آنها سايه روشن يک زندگي را ميبينيم. تمامي مرارتها و شيريني ها، پستيها و بلنديها، شعف ايجاد شده از رسيدن به قلههاي موفقيت، سرکوبهاي اجتماع پيراموني که ريشه از عدم دانايي و تخصص در آن حيطه دارد، قوانين دست و پاگير، فقري که در نتيجه ي متمرکز شدن و پرداختن صرف به يک موضوع بوده و توان حضور در حوزه هاي اقتصادي را کم مي کند، گاهي خانواده، گاهي دوستان و گاهي مردمي که فقط دوست دارند با نامت عکس بگيرند و بروند و .... همه و همه در ساخت و پرداخت يک فرهنگمدار فرهيخته و يک هنرمند خودساخته موثر است. در اين ميانه افرادي سودجو و دست دوم نيز هستند که سعي ميکنند با جعل و دروغ خود را در رده ي انسان هايي که نام برديم جا بزنند اما حتي آنها هم در نهانگاه خود مي دانند که تاريخ سنگ محک هاي بزرگي دارد براي جداسازي درستي از نادرستي. در جايي خواندم که شايد بشود يک نفر را براي هميشه گول زد و يک عده را براي مدتي کوتاه، اما نميشود همه را براي مدتي طولاني به اشتباه انداخت. حافظه ي تاريخي مردم يا بهتر است بگوييم تاريخ شفاهي اصلي و مستند، در ذهنها به نيکويي ميماند. بزرگترين دارايي مردم که خود در شکل گيري و تداوم آن دخيل هستند، جرياني سيال به نام فرهنگ است. فرهنگ براي ارائه خود نياز به يک زبان گويا دارد و آن زبان که مملو از احساس و رمزگان ميباشد، هنر است. اهالي بسياري در زمينهاي فرهنگي هنري نهالهايي را ميکارند تا آيندگان در زير سايه ي آنها نسلهاي ديگري را براي آيندگاني ديگر پرورش دهند، و اين چرخه از روزي که انسان متولد شده وجود دارد و وجود خواهد داشت. اين مقدمه نسبتا طولاني را عمداً نوشتم تا به خودم يادآوري کنم که هر انساني اثر انگشت خاص خود را در اين جهان هستي دارد و ما ميبايست سپاسگزار و وامدار متعهداني شيفته و عاشق باشيم که در حال حاضر حضور دارند. در طول اين 25 سال گذشته که استان گلستان تاسيس شده شاهد شکوفايي بسياري از چهرههاي ملي بودهايم، اما يک سوال: چند نفر از مردم استان براي ديدار آنها به پايتخت و يا شهرهاي ديگر رفته و از سفره ي پر نعمت آنها بهرهور شدند ؟ در طول اين سالها که خودم کارمند فرهنگ و ارشاد اسلامي استان گلستان -از روز تاسيس استان تاکنون- بودم به ياد ندارم که کارشناس، رئيس اداره، معاون اداره کل و يا مدير کلي از فرهنگ و ارشاد اسلامي استان به گالري حجت الله شکيبا - سومين نقاش مردمي ايران و هايپررئاليست بزرگ، و همچنين عکاس نامي گرگاني - سري زده باشند، از گالري مريم زندي - عکاس بين المللي و شاعر خوب، موسس و نايب رئيس انجمن عکاسان ايران - ديدن کنند و ...

اصلاً ضرورت ايجاد يک گالري براي دعوت از نامداران منطقه در رده هاي ملي و بين المللي، اهالي فرهنگ و هنر و همچنين اعتلاي شعور اجتماعي در خصوص رويدادهاي بزرگ فرهنگ و هنري در استان گلستان توسط مسئولين تراز اول از استاندار گرفته تا تمامي مديران کل فرهنگي هنري اجتماعي اين استان وجود دارد؟

کدام مسئولي تا به حال دغدغه ي آن را داشته که از يکي از اين بزرگان دعوت کند تا آثار خود را در استان به نمايش بگذارد؟ اصلا آيا مي دانند که سرمايه هاي واقعي اين استان چه افرادي هستند؟ بيشترين دغدغه ي مسئولين استان گلستان، حوزه هاي اقتصادي و اشتغال زايي است. در مجامع و آيينهاي افتتاحيه و اختتاميه ي بسياري حضور داشت و سخنرانيهاي زيادي را از مسئولين تراز اول استان گوش داده ام. در همان مراسم و همان دقايق،از دغدغههاي فرهنگ هنري خود ميگويند و پس از خروج از سالن، به کلي يادشان ميرود که چه قولهايي را به اصحاب فرهنگ و هنر داده اند. آنها اصلاً نميدانند که حوزههاي اقتصاد فرهنگ و هنر، چگونه ميتواند به کمک اين استان بيايد و آن را متحول کند. ايمان و اعتقادي راسخ براي انقلاب بزرگ فرهنگي هنري در استان وجود ندارد. تا زماني که به هنرمندان شاخص و فرهنگمداران خاص خود بياعتنا هستيم و به فرهنگ به عنوان يک کالاي مصرفي و هزينه زا نگاه ميکنيم، بايد توقع داشته باشيم که تا ثريا برود ديوار کج. در طول اين چند سال بزرگان و نامداران بسياري را از دست داديم. نکوناماني چون محمد هادي نامور -نويسنده و کارگردان تئاتر و تلويزيون- نياز محمد نيازي- پدر فرش ترکمن- حاج محمد اسماعيلزاده معروف به دردي طريک -بزرگترين بخشي دوتار نواز ترکمن در ايران و ترکمنستان - عطاالله صفرپور - آخرين بازمانده ي تخت حوضي ايران - محمدرضا لطفي - قلندر موسيقي ايران در جهان- جواد داوري - موسيقيدان شاخص- پروفسور ايرج اعتصام -پدر معماري ايران- بخشي تاج بردي پيکر - موسيقيدان و چهره ي آشناي جشنواره هاي داخلي و خارجي - حاج حسين حاج محمدي- از قديمي ترين مدرسان عکاسي منطقه- دکتر قليچ انوري - مقامي خوان منطقه شرق گلستان- دکتر حسينعلي هروي - حافظ پژوه بزرگ- ايرج تنظيفي - مجسمه ساز نامي و شاعر- محمدرضا صميمي- تياتر، تلويزيون و سينما- و ديگر بزرگاني که مجال نام بردنشان را در يادداشتهاي ديگر خواهم داشت. هنوز هم در داخل و خارج از کشور، بزرگاني زيست ميکنند که هر کدامشان وزنهاي براي عرصههاي فرهنگ و هنر هستند. خوش نام هايي چون دکتر بهمن مقصودلو - کارگردان فيلم مستند- هايده صفياري -تدوينگر فيلم- يدالله تناور -گرافيست، مجسمه ساز و نقاش- يحيي وکيلي زند معروف به ماني گرگاني - نقاش- نصرت الله عليمي -مترجم و شاعر- پرويز رضايي - نقاش، مترجم و مولف- هوشنگ گلمکاني - مدير مجله فيلم - دکتر فروزان زيادلو - روزنامه نگار، مترجم و فعال بزرگ اقتصادي - انسيه شاه حسيني - نويسنده و کارگردان فيلم - فريال بهزاد - نويسنده و کارگردان فيلم- زيدالله طلوعي - موسيقيدان و صاحب موسسه چاوش - و صدها چهره ي ديگر که هيچ زماني شاهد برگزاري نمايشگاه، هفته فيلم و نشست تخصصي با ايشان در استان گلستان نبودهايم. اگر هم موردي بوده، از ديد من فقط رفع تکليفي بوده و به عنوان ارائه ي گزارش به انجام رسيده است. استانهاي ديگر کشور با ثبت يک رويداد ملي و بين المللي، جايگاه ويژهاي را در سطح کشور و بين الملل براي خود باز کرده اند. جشنواره دو سالانه ي خوشنويسي قزوين، جشنواره فيلم کودک اصفهان، جشنواره تئاتر کودک همدان، جشنواره فيلم وارش مازندران و غيره از اين دست ميباشد. با حضور اين همه چهره بزرگ کشوري جاي آن دارد که مسئولين استان گلستان چشمهاي خود را بشويند و نگاهي تازه به فعالان حوزههاي فرهنگ و هنر بيندازند. اين استان که به رنگين کمان اقوام ايران معروف بوده و به عنوان يک استان مرزي نيز محسوب ميشود، با توجه به پتانسيلهاي موجود و افرادي که در يادداشت فوق از آنها نام برده شد، توان آن را دارد که با برگزاري جشنوارههاي مختلف، به قطب گردشگري فرهنگ هنري کشور تبديل شده و تغييرات عمده اي در صنعت توريسم استان رقم بزند. واقعا سهم عمران روح جامعه در جدول هاي مالي سازمان مديريت و برنامه ريزي استان، به چه ميزان است؟

لطفا به تفکرات و رويدادهاي انسان ساز کشور و به ويژه استان گلستان احترام گذاشته و آگاه باشيم که تنها راه برون رفت از اين تهديدهاي اجتماعي، مدد خواستن و بکارگيري فرهنگمداران متعهد و هنرمندان وارسته ست. بياييد دين خودمان را به خانواده و جامعه به نيکويي و درستي ادا کنيم. ما ميراث داران نياکاني آگاه هستيم. بايد تا بذر آگاهي را براي فرزندان مان بيفشانيم و شکوفا کنيم.

عشق حالي ست که جبريل بر آن نيست امين.