سرنوشت کتابخانه هاي خانگي پس از صاحبانشان چيست؟


گزارش |

سيد حسن حسيني نژاد - صاحبان کتابخانههاي بزرگ خانگي در عين علاقه ويژه به کتابخواني، تعلقخاطر خاصي به کتابهاي خود دارند اما وقتي صحبت از فرشته مرگ شود، ممکن است به فکر فرو بروند و از خود بپرسند که سرنوشت اين گنجينه بزرگ کاغذي خودساخته چه خواهد شد. شيدايي براي کتاب خريدن و خواندن و حتي بسياري را خريدن و نخواندن و زندگي در ميان انبوهي کتاب؛ تصويري ابتدايي و کلي از برخي افرادي است که ما کم يا بيش پيرامون خود بهعنوان دوستداران يا عاشقان و حتي به تعبيري خورههاي کتاب ديدهايم. کساني که سالها از بسياري نيازها و حتي اولويتهاي زندگي خود حتي بعضاً از خورد و خوراک و پوشاک و براي شکل دادن يک کتابخانه خانگي بزرگ گذشتهاند. افرادي که وقتي به داخل خانه آنها ميرويد؛ پيش يا بيش از هر چيزي کتاب در گوشه و کنار آن به چشم ميخورد. در مجموع در عين حالي که اين افراد عموماً کتابخوان حرفهاي هستند و تفريح و سرگرمي اوليه اکثريت آنها پيدا کردن گوشهاي دنج براي خواندن کتاب است؛ اما ولع و طمع خريدن کتاب و افزوده شدن کتابها و پر شدن قفسه کتابخانه و حتي برچسب کتاب جمع کن حرفهاي را يدک ميکشند و حتي از سوي اعضاي خانواده، دوستان و همکارانشان به دلايل گوناگون سرزنش ميشوند.

 

اميدوارم فرزندانم کتابخوان شوند

سعيد صدقي، روانشناس و مرورنويس کتاب، گفت: من خود سعي کردم با فرزندانم بهگونهاي رفتار کنم که با کتاب مأنوس بشوند. مثلاً برايشان کتاب ميخوانم يا آنها هميشه من را در حال کتابخواني ميبينند. بهشخصه اميدوارم و دلم ميخواهد به خاطر اين مواجهه مستمرشان، کتابخوان شوند و از موهبت کتابخواني بهرهمند شوند. وي افزود: حقيقت امر چند وقت پيش در پس ذهنم، بهگونهاي به پرسش شما فکر کردم. اينکه احساس کردم ميراثي (کتاب) را جمع کردهام که اميدوارم يک روزي به دردشان بخورد. سعيد صدقي ادامه داد: بعضي وقتها که در داخل کتابها خط ميکشم يا يادداشتي مينويسم، با خودم فکر ميکنم شايد يک روزي در آينده فرزندانم اين کتابها را دست بگيرند و يادگاري من را ببينند و حتي فرزندان آنها نيز به سراغ اين کتابها بروند و آن نوشته را ببينند که اميدوارم برايشان جالب باشد. البته اين مسئله يک اميد خيلي دوردستي است ولي باز اميدوارم و حتي آرزو دارم در آينده از داشتههايم (کتابهايم) که از قضا هر روز هم به تعدادشان افزوده ميشود، بهرهمند شوند. وي سپس گفت: اما همانطور که زندگي چيزي به آرزوهاي ما بدهکار نيست و ما ميتوانيم هزاران چيز از آن بخواهيم و به هزاران چيز هم نرسيم. ممکن است اين آرزو (حفظ ميراث کتابي پدر) محقق نشود؛ آنهم با وضعيت ابزارهاي تکنولوژيک که هرروز پيش ميرود و همچنان که اکنون وقت زيادي از ما ميگيرد، ممکن است در آينده بيشتر شده و بچههاي ما خيلي سمت کتاب و مطالعه نروند.

 

آرزو دارم از کتابخانهام مراقبت کنند

صدقي در ادامه ضمن ذکر خاطرهاي از دوران آغاز کتابخوانياش، گفت: يکي از تصاويري که در ذهنم شکل بسته، تصويري از خودم در سنين پيري است که يک پسر نوجواني شبيه خودم را ميبينم که به همان اندازه من در سنين نوجواني براي کتاب داشتن و کتاب خريدن و خواندنش عطش، شوق و التهاب دارد. اين تصوير هميشه در ذهن من است که آن دختر يا پسر نوجوان را ميشناسم و کتابهايم را وصيت ميکنم که در اختيار اين دوست قرار بگيرد تا او هم بتواند از اين گنجينه بهره ببرد. وي ادامه داد: يکي از آن چيزهايي که من را در هنگام مُردنم آرام ميکند اين است که تصور ميکنم آن نوجوان در آن لحظه احساس خوشبختي و ثروتي خواهد کرد؛ چرا که اگر من هم در سنين نوجوانيام اين اتفاق برايم رخ ميداد، اين احساس را داشتم؛ هرچند اکنون هم اين اتفاق برايم بيفتند خوشحال ميشوم.

گاهي اوقات در بين کتابهايم مينشينم

هدايت الله امينيان، مدرس و عضو هيئت علمي دانشگاه گنبدکاووس و مدير انتشارات نارنجستان نيز گفت: بارها از من پرسيده شد اينهمه کتاب خريدي که چي و آخرش ميخواهي چکار کني و من پاسخي براي آنها بعضاً نداشتم؛ اما پرسش شما جدي و خلاقانه بود و نشان ميدهد که فکري پشتش است و من را بار ديگر به فکر فرو برد. اين سؤالها از جمله پرسشهايي بوده که سالها است دغدغه ذهنيام بوده و به آن فکر کردهام و بعضاً هم به پاسخهايي هم رسيدم. وي افزود: گاهي اوقات در بين کتابهايم مينشينم و حتي روبه روي آنها مينشينم و همين سؤالها را از خودم ميپرسم که بعد از مرگم و يا حتي شايد زودتر، قبل از آنکه بميرم کتابهايم چه عاقبتي پيدا خواهند کرد.او ادامه داد: در کتابخانه من در حال حاضر حدود 8 هزار عنوان کتاب با تنوع موضوعي و مربوط به برهههاي متعدد زماني گوناگون به چشم ميخورد. بارها نشستم و يک حسابوکتاب کردم و حتي بخش زيادي از کتابهايم را در فهرستي شامل عنوان، مؤلف، ناشر و حتي تعداد صفحات و قيمت ثبت کردهام.وي افزود: طي يک برآورد سرانگشتي با توجه به هزينههاي چاپ امروز و با توجه به قيمت پشت جلد کتابها که اکثراً مربوط بهپيش از سال 1400 و حتي دورتر است، بدون ارزشگذاري معنوي و با يک حساب سرانگشتي بالغبر 2 ميليارد تومان قيمت دارد.امينيان گفت: بارها فکر کردم که پيش از مرگم براي اين کتابها چه ميتوانم انجام بدهم يا چه بلايي سرشان ميآيد. در سادهترين حالت ممکن است اهل خانه در چند جعبه آنها را گذاشته و حتي کيلويي به کهنهخرها يا به اينوآن بدهند. يا مثلاً هر علاقهمند کتابي که به منزلم ميآيد به او کتابي هديه بدهم؛ آنهم کتابهايي که حدود نيمقرن خواندي و براي تهيهاش زحمت کشيدي و حتي امانت دادي و داشتهات را با کلي خاطرات به اشتراک گذاشتي.

 

کتابها و چالش بزرگ نگهداري

وي افزود: آدمهايي در سن و سال و موقعيت اجتماعي من به نظر 2 راه بيشتر ندارند. نخست به نفر بعدي که معمولاً همسر و فرزند و اقوام درجه خودشان بسپارند يا اينکه آن را به کسي که شايسته است بدهند تا نگه دارد يا آن را به نهاد، کتابخانه، مسجد يا سازمانهايي يکجا اهدا کنند.وي افزود: همچنين تحويل اين کتابخانه به نفر بعدي هم تمام اين هزينه و دشواريها را در پي دارد و آن نفر بعدي به نظرم «خيلي» بايد علاقهمند باشد که چنين دشواري و مسئوليتي را تقبل بکند که اين حجم کتاب را در داخل خانه خودش يا هر مکاني نگهداري کند و متعهد باشد آنها را نگه دارد و به نفر بعدي بسپارد.

 

کتابخانه جامع شهر تاسيس شود

امينيان با اشاره به اينکه راه ديگري چون درخواست تأسيس کتابخانه خصوصي توسط خودم هم ميتواند يکراه باشد، گفت: همين بنا کردن کتابخانه خصوصي هم مشقات خاص خودش را دارد. از تحت نظارت نهاد کتابخانه يا ثبت يک تشکل مردمنهاد گرفته تا انتخاب فضايي براي تأسيسش که خود بحث مفصلي را ميطلبد. هر جاي اين شهر بگرديد يک فضاي 100 متري براي آن بخريد يا اجاره کنيد باز مشکلات خودش را دارد و با تمام هزينههاي نگهداري سر آخر هم بيشک درآمدي ندارد.وي افزود: اما خودم شخصاً دوست دارم به نهادي کاملاً شخصي و يک کتابخانه حرفهاي کتابهايم را هديه بدم. حالا اگر هم موفق هم نشدم حداقل پيشنهاد ميدهم که چه اشکالي دارد مثل شهرکهاي صنعتي، تالارهاي فرهنگي و اجتماعي بزرگ يا مراکز رشد و پارکهاي علم و فنآوري در کنار اينها يک نهادي بدون عنوان خاصي براي کتاب تأسيس شود.امينيان ادامه داد: چيزي شبيه «مسجد جامع گرگان» که سه ويژگياش در نامش مشخص است. چيزي به نام «کتابخانه جامع گرگان» (منظور کتابخانه مرکزي نيست) راهاندازي شود. مجموعهاي که خود شهر با خدمات مختلف بسازد و هر سالنش متعلق باشد به يکي از اهداکنندگان داراي کتابخانههاي خانگي بزرگ، مثل مساجد جامعي که هر شبستاني امام جماعت خودش را دارد و هر سالنش به نام کسي با کتابدار مشخص و در فضاي عمومي شهر و اختيارش کاملاً مردمي باشد و امور مرتبط با آن را برنامهريزي و بهپيش ببرند.وي در پايان گفت: اگر نگاه مسئولان تغيير کند و آن سرمايهگذاري که براي مراکز رشد و پارکهاي علم و فناوري، شهرک صنعتي و موارد مشابه انجام ميشود براي چنين ايده و چيزي نيز لحاظ شود، خودش يک سرمايهگذاري است و به نظرم در آينده تبديل به يک ميراث فرهنگي ميشود.

 

ترديد ندارم کتابها خواهند ماند

کيومرث سليمانيان، داستاننويس و سينمايينويس نيز درباره اين پرسشها، گفت: من احتمالي که بعد از خودم براي کتابهايم متصور هستم اين است که چون پسرم (راستين) هم علاقهمند به کتاب و کتابخواني است بهاحتمالزياد اين کتابها را حفظ ميکند و در تمام سالهاي زندگي مشترک من و همسرم (غزال) کتابها جزئي از اسباب و اثاثيه منزل شده است و انگار خانه ما بيکتاب معني نميدهد.وي افزود: خود همسرم هم کتابخوان است و ترديد ندارم بعد از من هم کتابها خواهند ماند و در همين خانه ميماند.سليمانيان ادامه داد: ولي خودم دوست دارم سرنوشت کتابهايم جور ديگري رقم بخورد. دوست دارم آدمهاي کتابخواني که ميشناسم ليست بگيرم و با توجه به علايق آنها کتابها را برايشان به ارث بگذارم. شايد براي يکي تنها يک جلد کتاب باشد و شايد براي فرد ديگري شايد 50 جلد کتاب باشد.

 

کتابها ميراث عيني من هستند

وي افزود: بعضاً حتي دوستان نديدهاي دارم که طي سالها من در فضاي مجازي با آنها آشنا شدم و به عبارتي همديگر را پيدا کرديم و يک تصور و رؤيايي از يکديگر داريم و يا حتي واقعيتي را از همديگر ساختيم. من دوست دارم حتي بعضي از اين کتابها به آنها ارث برسد. حتي فرض ميگيرم اگر قرار باشد روزي با اين جزئيات براي توزيع کتاب ميان افراد وصيتنامهاي را بنويسيم در اين ميان شايد پسرم دوست داشته باشد بخشي از آنها را خودش بردارد يا همسرم بخواهد که اين حالت بيشک اولويت آنها هستند.سليمانيان مقدم گفت: بهشخصه باور دارم تنها ميراث عيني که از خودم بهجا ميگذارم نه پول، نه ماشين، نه خانه و مغازه است بلکه به نظرم متنهايي که نوشتم، فيلمهايي که در آن بازيگري کردم يا ساختم و همين کتابها هستند. اينها «ميراث عيني» من است و شايد آدمها بعد از رفتن من به آن رجوع کنند و من را به ياد بياورند.وي در پايان گفت: همچنين من را با کتابها و نويسندگاني که از آنها زياد مثال زدم ممکن است به ياد بياورند و يا ارجاعاتم به کتابها يادآور من باشد. بههرحال شايد اين تصوير نهايي من باشد که يک روز بنشينم و روي کاغذ اسم آدمهايي را کتابخوان و دوستان کتابخوان ديده و نديده را بنويسم و با توجه به علايقشان آنها را برايشان به ارث بگذارم.

 

کتابها بخشي وابسته به دنياي ما هستند

عيسي امن خاني، عضو هيئت علمي دانشگاه گلستان و عضو هيئت مديره انجمن نقد ادبي ايران که از وي کتابهايي با عناويني چون درباره تجدد ادبي، نگاهي تازه به نظريه ادبي، تبارشناسي نقد ادبي ايدئولوژيک و اگزيستانسياليسم و ادبيات معاصر ايران روانه بازار نشر شده است، گفت: سؤالهاي سختي از من پرسيديد. حقيقت امر کتابها براي ما مثلاً حکم ميز يا مبل و از اين قبيل اشياء نيستند که خيلي راحت فکر کنيم که بعد از ما به چه سرنوشتي دچار ميشوند.وي افزود: کتابها بخشي وابسته به دنياي ما هستند؛ حالا نه مثل فرزند اما خب نسبت عميقي با ما دارند و گاهي فکر کردم که مثلاً اگر پس از من بنا باشد روزي بچههايم خانه و يا هر چيزي که بهعنوان ارثيه است بين خودشان تقسيم ميکنند، کتابها را بهنوعي ديگر ببينند و برايشان احترام قائل بشوند. حداقل به آنها به چشم يک وسيله زائد نبينند و يا مثلاً به کسي کيلويي نفروشند.عيسي امن خاني ادامه داد: من خودم شايد بهترين تصميمي که ميتوانم بگيرم همان سنتي است که خيلي از بزرگان انجام دادهاند، يعني وقف کتابخانه به محيطهاي دانشگاهي و با توجه به نوع کتابهاي خودم، اهدا به يک دانشگاه تازه تأسيس يا بنياد دايره المعارف و قرار گرفتن در يک قفسه اختصاصي در ذهن دارم.

 

چند گوني خيلي بزرگ کتاب

وي در ادامه خاطرهاي را به ياد آورد و گفت: روزگاري من به دنبال کتابهايي مربوط به دهه 50 يا اوايل انقلاب و دهه 60 ميگشتم و پيدا نميکردم. يک روز به جمعهبازار کتاب رفته بودم تا اينکه يک وانتي با چند گوني خيلي بزرگ آمد. وقتي در گونيها باز شد، متوجه شدم کتابها از آنکسي بوده و خانوادهاش يکجا آنها را فروخته و من در آن لحظه کتابهايي که سالها به دنبالش بودم را پيدا کردم و خيلي خوشحال شدم. حالا من بهترين و بدترين حالتش را گفتم و آينده را نميدانم که دنيا در ادامه چگونه خواهد بود و نسلهاي بعد چگونه رفتار خواهند کرد و اينکه چهکاري با کتابهاي من خواهد شد.وي افزود: با شناختي که از بچههاي خودم دارم فکر ميکنم بهخصوص دخترم باران که به حوزه علوم انساني علاقه دارد يک بخشهايي را نگه دارد.به گزارش ايبنا، باوجودآنکه قفسههاي کتاب خانگي بهخصوص براي اجارهنشينها نسبت به گذشته کم شده است؛ اما هنوز در هر گوشه و کنار اين مرز پرگهر و جهان ميليارد نفري افرادي هستند که گوشه يا بخش قابلتوجهي از خانه خود را به کتابخانه شخصي اختصاص دادهاند. افرادي که ممکن است درگذر زمان اين پرسشها را از خود ولو براي يک بار هم که شده پرسيده باشند و حتي به نتايجي رسيده باشند و يا بالعکس همچون برخي افرادي که به سراغشان براي تهيه اين گزارش رفتيم اما عنوان داشتند که حتي دوست ندارند به اين پرسشها و سرنوشت کتابخانههايش فکر کنند.دو پرسشي که به باور برخي صاحبنظران، نميتوان چندان از منظر علوم اجتماعي و روانشناسي به آن پرداخت، زيرا يک تجربه زيسته شخصي و حسي خاص است و هيچکسي جز مالک کتابخانه خانگي که سالها با آن مأنوس شده نميتواند درست و کامل و جامع درباره احساس اکنونش و آينده احتمالي دلخواه يا بهاجبار کتابخانهاش نظري بدهد.