گزارشي از جمعه بازار کتاب در روز 11 اسفند کتاب با طعم انتخاب


گزارش |

سيدحسن حسيني نژادـ  جمعه بازار کتاب پاتوقي فرهنگي و مردمي در گرگان است که هر جمعه در صورت مساعد بودن آب و هوا در محل پارک شهر جان ميگيرد. اين بازار از ديرباز تا به امروز محل فروش کتابهاي دست دوم، اُفست و بعضا ممنوعه بوده و به اعتقاد بسياري از مراجعين به اين پاتوق فرهنگي، گاهي ميتوان کتابهاي روز بازار را در آن با قيمتي کمتر يافت و خريداري کرد. پيش از ظهر امروز (جمعه 11 اسفند) و در صبحي آفتابي که کمکم رنگ و بوي رسيدن بهار را ميشد در آن حس کرد، سري به اين بازار هفتگي زديم. پاتوقي که اين هفته برپايياش مصادف با برگزاري انتخابات دوازدهمين دوره مجلس شوراي اسلامي و ششمين دوره مجلس خبرگان رهبري بود و از گوشه و کنار پيادهراه پارک شهر ميشد افرادي را ديد که يا به سوي صندوق اخذرأيي در آن حوالي ميرفتند و يا در حال بازگشت از آن بودند. حتي در ميان آنها افرادي هم به چشم ميخوردند که براي ديدن عناوين کتابهاي بساط شده در اين بازار ولو براي چند لحظه کوتاه توقف کردند. در حين گشت و گذار در اين پاتوق فرهنگي و در يک مواجهه تصادفي با جواني رأي اولي که با پدرش درباره اينکه چرا بر روي شناسنامهاش مُهري نزدند و پدر چرايي و روند جديد برپايي انتخابات را به او توضيح ميداد روبهرو شديم. نوجواني دهه هشتادي و دانش آموخته رشته رياضي به نام عليرضا اکبرزاده که به تازگي وارد 18 سالگي شده بود و به همراه پدرش و يکي از دوستانشان به يکي از شعب اخذ رأي نزديک به پارک شهر مراجعه کرده بودند که در بازگشتي دوباره به جمعه بازار کتاب گرگان با آنها روبهرو شديم. وي که در ابتدا تمايل نداشت نام کاملش را عنوان کند و براي شرکت در انتخابات گويا مردد و دودل بوده است، گفت: با وجود آنکه به تازگي به سن قانوني رأي دادن رسيدم و بطبع احساس و حتي هيجان خاصي را برايم به دنبال داشت اما حقيقتش مثل بعضي از دوستانم بنا به دلايلي که شايد شما بهتر از من بدانيد تمايل نداشتم در انتخابات شرکت کنم و رأي بدم. اکبرزاده افزود: اما خب به توصيه و حرفهاي پدرم و بخاطر شناخت و آشنايي نزديکي که با يکي دو نفر از کانديداهاي مجلس داشت به همراه او و دوست خانوادگيمان (عمو حسين) رفتم و رأي دادم. وي درباره احساسش از نخستين تجربه رأي دادن گفت: راستش در اين لحظه نميدانم چه بگويم اما در اين لحظه تجربه چند کتاب بيشتر خريدن و يک مصاحبه يهويي با شما ذهنم را دوچندان درگير کرده است اما ميدانم تجربه امروز را فراموش نخواهم کرد. اکبرزاده که خود را علاقهمند به ادبيات فانتزي و گاهي رمانهاي کلاسيک معرفي کرد، ادامه داد: تجربه رفتن به پاي صندوق رأي با پدر و دوستش و همراه با (به دو کتاب در دستش اشاره ميکند) مومو (ميشائيل انده) و لامپي (آنت شاپ) و نيز خريدن کتابهاي ريون هارت(ديويد گمل) جلاد لاغر(دارن شان) و خودسران (کِلم مارتيني) در بازگشت مجدد به جمعه بازار کتاب تجربه خاطره انگيزي شد و بيصبرانه منتظرم به خانه برسم و خواندن يکي از اينها را شروع کنم. وي در پاسخ به پرسشي مجدد درباره علت ترديدش در شرکت انتخابات گفت: راستش در فضاي بين دوستان حرفهايي رد و بدل ميشود که بعضا بيراه نيست و آدم را وادار ميکند ولو در خلوتش به آنها فکر کند. اما خب من خوشبختانه در خانوادهاي بزرگ شدم که فضاي گفت وگو بين اعضا وجود دارد که در نهايت تمام آن حرفها اين شد که امروز آمدم و تک رأي خودم را دادم. اکبرزاده سپس با اشاره به اينکه ممکن است به دوستانش اصلا نگويد رأي داده و يا ممکن است تا فردا نظرش عوض شود و به آنها بگويد، افزود: به نظرم يکي از مهمترين فعاليتها و کنشهاي سياسي و اجتماعي هر کسي در زندگياش رأي دادن و شرکت در انتخابات است. وي افزود: پس از گپ و گفتي با پدرم که خود فردي اهل مطالعه و دغدغهمند است در نهايت با دلايل متعدد خودم را قانع کردم که حتما رأي بدهم و براي آينده خودم با انتخاب نمايندهاي اصلح ارزش قائم بشوم. عليرضا اکبرزاده سپس درباره اينکه آيا درباره حرفهايي که پدرش به او زده به دوستانش و اطرافيانش چيزي عنوان کرده است، گفت: با يکي از دوستانم گفت و گوي مختصري داشتم و او همان حرفهاي قبلي را زد اما خب معتقدم گاهي لازم است به فرد مورد مباحثه زمان بدهيم تا در ساعت و روزهاي ديگر به حرفهاي ما فکر کند. وي افزود: گاهي شايد لازم است منابعي را از قول کساني که او قبول دارد پيشنهاد کنيم و بخواهيم خودش آنها را مطالعه و نتيجهگيري کند. اکبرزاده ادامه داد: حتي به نظرم گاهي لازم است فقط حرف و نقطه نظر خودمان را مطرح کنيم و بحث را پايان بدهيم تا او در پايان گفت وگويي خوب و رجوع به سخنان بزرگان و افراد مورد احترام خودش و جامعه تصميم آخرش را بگيرد.