تداوم بحران غزه و چشم انداز خاورميانه جديد


یادداشت |

حسين  دوست محمدي

 

بحران خاورميانه که «مسئله فلسطين» دال مرکزي آن را تشکيل مي دهد در کنار تحولات عرصه «انرژي» و ظهور «بنيادگرايي اسلامي» به کلافي سردرگم تبديل شده است. اين بحران به اندازه اي عميق، ديرپا و پيچيده است که خود به ژانري جديد از انواع بحرانهاي مبتلابه جامعه بشري تبديل شده است به نحوي که براي تحليل آن همزمان بايد در سه سطح خُرد، مياني و کلان ترکيبي از سه عنصر مسئله فلسطين، نفت و بنادگرايي اسلامي را مدنظر قرار داد اما چنانچه بر اين منهج پيش برويم سخنمان به درازا خواهد کشيد از اين روي ناگزير از تمرکز بر مناقشه موجود بين اسرائيل و حماس هستيم که خود بخشي از مسئله فلسطين است نه همه آن. آنچه در 7 اکتبر 2023[15 مهر 1402] اتفاق افتاد زلزله اي بود که پس لرزه هاي آن نه تنها در خاورميانه که در اروپا، آمريکا و سراسر جهان احساس شد. اين رويداد نه تنها دولتها که حتي حوزه عمومي جهان را نيز به چالش جدي کشيد. براي تحليل چنين مناقشه بزرگي 6 ماه زمان کمي است و براي معرفي برنده و بازنده نهايي آن نبايد شتاب ورزيد اما به طرز شگفت انگيزي به نظر مي رسد ماهيت مناقشه غزه از جنس «بازي باخت  باخت» است و همه طرفهاي درگير همزمان و البته به درجات مختلف در حال زيان و خسران هستند. ارتش حرفه اي و مجهز اسرائيل که براي حضور در جنگهاي کلاسيک از حداکثر آمادگي برخوردار بود به ناگاه به ميدان جنگي نامتقارن در کوچه پس کوچه هاي غزه و تونلهاي پيچ در پيچ زيرزميني آن پرتاب شده است که با همه توانمندي که دارد پس از 6 ماه هنوز از عهده شکست يک ميليشياي مسلح که به تعبير خود عوامل اطلاعاتي اسرائيل حداکثر 30000 نفر عضو دارد برنيامده است و همچنان در اين منجلاب دست و پا مي زند و ديوانه وار پنجه بر چهره دوست و دشمن مي کشد. حماس که قرار بود از راه نابودي اسرائيل، فلسطين را به آزادي و آبادي برساند مردم بي پناه آن را از چاله به چاه انداخته و به چنان ورطه اي افکنده که در طول تاريخ بحران اعراب و اسرائيل سابقه نداشته است؛ در اين تحولات نه تنها اسرائيل نابود نشده که جرارتر از گذشته مي جنگد و بي پرواتر از گذشته جنايت مي کند طُرفه آنکه حماس که با هدف نابودي اسرائيل تأسيس شده بود خود در آستانه نابودي است. جريان مقاومت که گويا براي مواجهه با عواقب حمله حماس به اسرائيل در 7 اکتبر آمادگي لازم را نداشت دچار سردرگمي شده و در هر گوشه اي از خاورميانه راهبردي خاص را در پيش گرفته است؛ در اين روند مقاومت سوريه پس از واکنش شديد آمريکا و اسرائيل عقب نشيني و سکوت اختيار کرد. مقاومت عراق که نوک حمله خود را متوجه اصلي ترين حامي اسرائيل کرده بود پس از قدرتنمايي نيروي هوايي آمريکا سکوت پيشه کرده است. مقاومت لبنان کجدار و مريز در حال زد و خورد حساب شده با اسرائيل است؛ نه راضي به تشديد درگيري است نه قصد پايان دادن به آن را دارد و صحنه نبرد را مديريت مي کند. مقاومت فلسطين در غزه زمينگير شده و از سطح زمين به زير زمين انتقال يافته است، در کرانه باختري نيز محور مقاومت در حال عمليات ايذايي عليه ارتش اسرائيل است اما دو طرف موفقيت قابل توجهي کسب نکرده اند. مقاومت يمن خواسته يا ناخواسته از راه ناامن کردن درياي سرخ، درياي عمان، باب المندب و بخشهايي از اقيانوس هند در حال گسترش دامنه درگيري به مناطق ديگر جهان و احياناً ايجاد جنگ جهاني است. قدرتهاي منطقه اي ازجمله ترکيه، مصر، عربستان و قطر از مديريت اين بحران عاجز مانده اند و تا کنون هيچکدام از تلاشهاي ايشان براي کاهش سطح مناقشه به استثناء آتش بس موقت مرحله اول مؤثر واقع نشده است. قدرتهاي جهاني ازجمله آمريکا و اروپا هم در مارپيچ تحولات چندلايه اين بحران گير افتاده اند و با بکارگيري تمام ظرفيتهاي ديپلماتيک، اقتصادي، حقوقي و نظامي خود نيز موفق به اثرگذاري مثبت بر بحران نشده اند. سازمانهاي بين المللي و در رأس همه سازمان ملل متحد از مديريت جنگ درمانده اند و تنها روي امدادرساني به آوارگان غزه و ارسال کمکهاي انساندوستانه متمرکز شده اند. مردم نوار غزه بي نواتر و بي پناهتر از هميشه هستند؛ بيش از 30000 نفر تلفات انساني داده اند و معادل همين مردم نوار غزه بي نواتر و بي پناهتر از هميشه هستند؛ بيش از 30000 نفر تلفات انساني داده اند و معادل همين تعداد زير آوار ساختمانها مفقودي دارند. تعداد زير آوار ساختمانها مفقودي دارند. خانه و کاشانه اي ندارند که فرداي آتش بس به آن بازگردند. مردم اسرائيل هم آرامش، امنيت و وحدت گذشته را ندارند. نه تنها روند مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به اسرائيل که حيات اسرائيل به آن وابسته است مختل شده که حتي مهاجرت معکوس هم شکل گرفته است. اين همه بيانگر آينده اي مبهم براي بحران غزه است.  در نگاهي کلان بازيگران عمده منطقه خاورميانه در قبال مسئله فلسطين و ازجمله بحران غزه به سه دسته تقسيم شده اند و از سه رويکرد پيروي مي کنند:

 

الف - بازيگراني که دولت اسرائيل را به رسميت شناخته و متمايل به حفظ شرايط موجود هستند؛ يعني شرايط نه جنگ نه صلح بين فلسطين و اسرائيل مانند دولتهاي ترکيه، مصر، اردن، مراکش، امارات، بحرين و... در بحران اخير تمرکز عمده اين کشورها بر کاهش سطح بحران و ارسال کمک هاي بشردوستانه براي مردم غزه است.

 

ب - بازيگراني که اسرائيل را به رسميت نشناخته اند و قائل به راهبرد تحقق دو دولتي هستند و تنها در قبال تأسيس دولت مستقل فلسطيني دولت اسرائيل را به رسميت خواهند شناخت. از نظر اين کشورها راه حل نهايي بحران اعراب و اسرائيل پايان اشغالگري اسرائيل در مناطق اشغالي 1967 و پس از آن و تأسيس دولت مستقل فلسطيني است. اين گروه ازجمله عربستان و قطر در پي حل ريشه اي بحران فلسطين از طريق تأسيس دولت مستقل فلسطيني در کنار دولت اسرائيل هستند. بخش عمده اي از جامعه جهاني، سازمانهاي بين المللي و حتي حاميان خود اسرائيل نيز طرفدار اين رويکرد هستند.

 

ج - بازيگراني که تحت عنوان محور مقاومت با رد رويکرد دو دولتي در پي حل نهايي بحران فلسطين از طريق نابود کردن کشور اسرائيل هستند. اين بازيگران عمدتاً نهادهاي غيررسمي و غيردولتي و مجموعه اي از نيروهاي ميليشيا هستند که خارج از اراده دولتهاي مستقر فعاليت مي کنند و بعضاً با دولتهاي مستقر نيز دچار تنش و تقابل و حتي جنگ داخلي هستند.

در تحليل نهايي مي توان دو تجربه اول و سوم را پيشاپيش ناکام دانست زيرا در رويکرد اول يعني تن دادن به شرايط موجود، اسرائيل دست بالا را دارد، اشغالگري سرزمينهاي فلسطيني ادامه خواهد داشت و فلسطينيان به حقوق حقه خود دست نخواهند يافت و مآلاً بحران از همين شرايط تغذيه خواهد کرد و دوباره زبانه خواهد کشيد. رويکرد سوم مبتني بر واقع بيني سياسي ترسيم نشده است لذا امکان تحقق ندارد؛ در اين رويکرد بر مواجهه نظامي با اسرائيل تأکيد مي شود اما به دو نکته کمتر توجه شده است: اول آنکه اسرائيل اصطلاحاً ايالت پنجاه و يکم آمريکاست و مواجهه نظامي با اسرائيل يعني مواجهه نظامي با آمريکا. دوم آنکه در عرصه نظامي اجمالاً موازنه به نفع اسرائيل و حاميان آن است نه محور مقاومت لذا رويکرد مبارزه مسلحانه با اسرائيل براي محور مقاومت آورده چنداني ندارد و بهتر است رويکردهاي حقوقي، ديپلماسي و رسانه اي را جايگزين آن نمايد.

رويکرد دوم بر راهبرد واقع گرايي بنا شده و با متد پراگماتيسم پيش مي رود. بر اساس اين رويکرد بين اسرائيل و دولتهاي عربي خاورميانه معامله اي بزرگ شکل خواهد گرفت. به اين مفهوم که چنانچه اسرائيل خواهان «بقاء»، زندگي صلح آميز و پذيرش در منطقه خاورميانه است به تأکيد سازمان ملل متحد بايد به پشت مرزهاي جنگ 1967 بازگردد و از مانع تراشي بر سر راه تأسيس دولت مستقل فلسطيني دست بردارد. اين راه حل با افکار عمومي جهان نيز همنواست و در صورت تحقق مورد حمايت بسياري از کشورهاي جهان، جامعه مدني جهاني و سازمانهاي بين المللي قرار خواهد گرفت زيرا اين تنها راه باقيمانده براي استيفاي حقوق از دست رفته فلسطينيان است اما اجراي اين برنامه مستلزم مديريت جريان راديکال در درون جامعه و دولت اسرائيل و محور مقاومت در خاورميانه است دو نيرويي که در پيماني نانوشته با يکديگر هم افزايي دارند و تداوم حيات خود را در ادامه بحران فلسطين مي بينند.

 

پژوهشگر و دانشجوي

 دکتراي علوم سياسي