عطارهاي نسل ما


یاددداشت اول |

 بامسووليت سردبير

 

بيست و پنجم فروردين ماه، روز بزرگداشت عطار نيشابوري  بود. متفکر، شاعر و نويسنده بزرگ قرنهاي ششم و هفتم. نام عطار نيشابوري براي ايرانيان و فارسي زبانان مملو از خاطرات تاريخي است،نام او براي ما همرديف شيخ صنعان، سيمرغ، تذکره الاولياء، الهي نامه و دهها کتاب و نوشته ي ديگر است، اينها البته همه ياد آور عطار است اما همه آموزه هاي عطار اينها نيست او نه تنها در نوشتارش بلکه در دوره زندگيش نيز به گونه اي ديگر ياد آور خاطرات مردم ايران است، زندگي و آثار  عطار مملو از خاطرات تلخ و شيرين براي ماست ،خاطرات عاشقانه اي نظير  شيخ صنعان که  پير عهد خويش بود و با همه عبادات و رياضت در چشم بر هم زدني عاشق دختر ترسا ميشود و زنار مي بندد و حجاب ها را در هم مي شکند  که عشق را با کفر. با ايمان چه کار؟

و يا حکايت منطق الطير که از زبان مر غان شاهکاري بزرگ مي آفريند.

چون نگه کردند آن سيمرغ بود 

بي شک آن سيمرغ آن سي مرغ بود   

خويش را ديدند سيمرغ تمام  

 بود خود سيمرغ سي مرغ تمام

و يا تذکره الاوليايي که اگر چه نثر است ولي گاه در اندازه شعر به شکوه در مي آيد "به صحرا چو اندر شدم عشق باريده بود چنان که مردان پاي  در گل نهند پاي در عشق مي نهادم و تا گردن فرو مي شدم"و نثري شاعرانه را به زبان فارسي هديه مي کند، باري  تذکره الولياء سندي ماندگار از بزرگان طريقت است کتابي  که آن چنان بشکوه نگاشته شده است که در کنار گلستان حضرت اجل، احوالات ابو سعيد و کليله و بيهقي نشانده مي شود، روزگار زندگي او مصادف با حاکمان بي لياقتي همانند محمد خوارزمشاه بوده است، شاه نالايق و بي تدبيري که بهانه حمله مغول را به ايران بدست چنگيز داد و خود شهر به شهر از خوارزم تا خراسان پا به فرار گذارد و باعث شد تا پاي چنگيزيان به نشابور باز شود.

نشابوريان ساده دل که دلخوش به پيروزي هاي کوتاه مدت ايرانيان در چند جنگ و گريز بودند از در مقاومت در آمدند و گمان پيروزي بر مغولان بردند، غافل از آنکه يکي از سنگ هاي رها شده از منجنيق نشابوريان بر سر بستگان چنگيز فرود ميآيد و چنگيزيان به کينه آن سر، سرها از بدن جدا کردند و مي خواستند آنگونه زمين را به خيش بکشند تا نامي از نشابور و نشابوريان بر صفحه روزگار  نماند و  گويا شيخ ما عطار نيز در چنين واقعه تلخي شربت فنا را نوشيد. باري امروز  ديگر نه چنگيز هست نه محمد خوارزمشاه، نه عطار هست و نه مغولان وحشي امروز آنچه براي ما مانده است ميراث گرانقدر عارفانه هايي است که از پس تلاش ها و کوشش هاي انسان هايي نظير عطار براي ما به يادگار مانده است. بي راه نيست اگر  به عنوان يک ايراني تنها براي لحظه اي به خود بينديشيم  که آيا مي توانيم  به ميراث پر شکوه رسيده به ما چيزي بيفزاييم ؟ براستي ميراث ما براي فرزندانمان چه خواهد بود آيا از نسل ما نيز عطاري سر بر خواهد آورد؟