تحليل بيتي از خواجه‌ي شيراز: حافظ اين خرقه بينداز


تحلیل |

مهران موذني- اگر انديشهي حافظ را از منظر ديالکتيک هگلي بنگريم، ناچار بايد آن را پاسخي براي يک تز ديگر بدانيم. قطعا ارجاع به اسناد تاريخي از جمله سفرنامهي ابن بطوطه و شرح او از شيراز در سدهي هشتم هجري، کار را با قاطعيت بيشتري پيش خواهد برد. اما شايد ارجاع به ديوان خود خواجه حافظ به تنهايي براي ما کافي باشد. محمدرضا شفيعي کدکني ميگويد: حافظ بزرگترين دشمن ريا در جهان است. عداوت خواجهي شيراز با رياکاري از کسي پوشيده نيست. هرچند که ما اشراف کاملي به ادبيات جهان نداريم، اما اين گفتهي استاد کدکني که با ادبيات ديگر ملل آشناست را ميپذيريم. شعر حافظ اعتراضي عليه جريان تصوف فاسد و بعضا درباري زمانهي خودش است. اما اينکه در مقابل چه چيزي براي عرضه دارد، مطلب ديگريست که از بحث ما خارج است. قصد ما تحليل ادبي يکي از ابيات وي با مضمون مذکور است:

حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببري

کآتش از خرقهي سالوس و کرامت برخاست

حافظ نه از صوفي، بلکه از خودش ميخواهد تا خرقهي تصوف را به قصد نجات جانش بيندازد. چرا که آتش از همين خرقه برخواهد خاست. اينکه چرا خودش و نه صوفي نيز بحث مفصل ديگريست. مسئلهي حال حاضر ما چرايي انتخاب واژگان «سالوس» و « کرامت» در اين بيت است. فرهنگ عميد «فريبدهنده»، «مکار» و «حيلهگر» را به عنوان معاني سالوس ذکر کرده است. اما براي واژهي کرامت، علاوه بر «ارجمندي» و «سخاوت»، عبارت «کاري خارقالعاده که توسط اوليا و صالحان انجام ميگيرد» را همراه با پيشوند «تصوف» آورده است. واژهي کرامت براي خرق عادتهايي در جهان مادي که به دست غير پيغمبران صورت بگيرد، کاربرد دارد. در حال حاضر نيز برخي از معتقدين به عرفاني بودن اشعار حافظ و همچنين لسانالغيب بودن او، از اين عبارت براي خود خواجه نيز استفاده ميکنند. اينطور که از ديوان او پيداست، شيراز در قرن 8 آکنده از صوفيان مدعي داراي طامات و کرامات بوده. حافظ در مصرع دوم به ما ميگويد «کآتش از خرقهي سالوس و کرامت برخاست.» با در نظر گرفتن معاني فوق، ميتوان آتش را همان کرامت خاص اين صوفيان دانست که بلاي جانشان خواهد شد. از طرفي، در روايات اسلامي آتش مجازاتي است که در جهنم براي گناهکاران در نظر گرفته شده. با داشتن نيمنگاهي به اين موضوع و تبعيد ابليس به جهنم، ميتوان صوفيان مد نظر حافظ را نه اولياي خدا، بلکه اولياي شيطان و کراماتشان را شيطاني در نظر گرفت. البته همهي اينها برداشتهايي از گفتهي حافظ است. هرچند که ما براي رسيدن به آنها تنها از ابزاري که خود خواجه در اختيارمان قرار داده -و نه مفروضات و نمادهاي عرفاني که مشخص نيست سر و کلهشان از کجا پيدا شده- استفاده کرديم، اما بايد در نظر داشته باشيم که برداشت ما با اصل شعر حافظ متفاوت است. اشعار حافظ به دليل تفسيرپذيري بالا و استفادهي مکرر از عبارات متناقض، دست مخاطب را براي چنين برداشتهايي باز ميگذارند. اما در اين مورد اگر معناي ديگر کرامت را در نظر بگيريم، مجاورت آن با واژهي سالوس در نگاه اول عجيب مينمايد. چرا که يکي بار منفي و ديگري بار مثبت به دوش ميکشد. اما در عين حال، اين مصرع اصلا متناقض نيست و واژهي کرامت در آن جنبهي کنايي دارد. کنايه به اين معنا که حرفي پوشيده بيان شود. يعني مقصود ما در آن نه معنا، بلکه معناي معنا باشد. يا به عبارتي، واژهي «معنيداد» که تاجيکها از آن استفاده ميکنند و جاي خالياش در زبان ما محسوس است. حافظ به ما ميگويد که آتش از خرقهي سالوس و کرامت برميخيزد. از خرقهي ريا و ارجمندي. مخاطب به سادگي متوجه نوعي طنز در بيان حافظ ميشود و در مييابد که منظورش از کرامت واقعا کرامت نيست. در واقع وجه غالب اين مصرع سالوس است. يعني تمرکز اصلي مصرع بر روي آن است و باقي اجزاي شعر با آن معنا مييابند. به ديگر کلام، واژهي سالوس عهدهدار انسجام و يکپارچگي اين مصرع است و به ياري آن، تضاد بار معنايي دو ويژگي مذکور خرقه از بين ميرود. عملي که صورت ميگيرد، اين است که بار منفي سالوس بر بار مثبت کرامت غلبه کرده و به آن جنبهي کنايي ميبخشد. چرا که مضمون بيت رياکاري است و در اين صورت، امکان غلبهي کرامت بر سالوس (برعکس چيزي که اتفاق افتاد) وجود ندارد. همانطور که وقتي مضمون شعري عرفان است، عناصر الهادي نيز مغلوب عناصر الهي شعر شده و در معنا دگرگون ميشوند. به مانند اشعار بسياري از مولانا، عطار، سنايي و... اينکه آيا شعر حافظ نيز چنين شعري است يا خير، مسئلهاي بس مفصل است که بحثهاي فراواني ميطلبد. اما دست کم اين موضوع که بيت مورد بررسي ما گذرش به آن سوها نميافتد، به نظر بديهي است. البته اين بيت در تصحيح پرويز ناتل خانلري به شکل ديگري آمده:

حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببري

کاتش از خرمن سالوسِ کرامت برخاست

 

عبارت «خرمن سالوس کرامت» در تصحيح خانلري جلوهي عجيبي دارد. چرا که در اين صورت سالوس مضاف اليه و کرامت مضاف اليهِ مضاف اليه است. اين موضوع سبب ميشود که عبارت فوق کمي متناقض به نظر رسيده و وجه غالبي که از آن سخن رانديم، تقريبا از بين برود. از همين رو، به نظر تصحيح قزويني-غني در اين مورد صحيحتر است. از طرفي نيز 3 نسخه از 4 نسخهي مد نظر ناتل خانلري در تصحيح اين غزل، «سالوس و کرامت» را شکل صحيح عبارت دانستهاند که عبارتند از: نسخهي کتابخانهي اباصوفيه 813 هجري، نسخهي کتابخانهي حيدرآباد هندوستان 818 هجري و نسخهي سيد عبدالرحيم خلخالي 827 هجري. البته از بين 4 نسخهي مورد نظر خانلري، تنها در نسخهي خلخالي عبارت «خرقهي سالوس» به جاي «خرمن سالوس» آمده که مورد تاييد محمد قزويني و قاسم غني نيز قرار گرفته. شايد در رابطه با انتخاب از بين «خرقهي سالوس» و «خرمن سالوس» نتوان به سادگيِ مورد قبلي پاسخ داد. چرا که سبکشناسي حافظ و عوامل ديگري چون وجه غالب موجود در اشعار او، ما را در اين مورد به خوبي گذشته ياري نميکنند. اما شايد براي اکثر دوستداران شعر حافظ تصوير برخاستن آتش از خرقهي صوفيان زيباتر از به آتش کشيده شدن يک خرمن باشد. همچنين تصور آتش به عنوان نوعي کرامت براي عرفا که پيشتر به آن پرداختيم نيز مزيد بر علت ميشود تا ما بتوانيم با اندکي صراحت بگوييم که در اين حالت، شعر حافظ چفت و بست بيشتري پيدا ميکند. البته مسئلهي ديگري نيز در تصحيح اشعار خواجه مطرح است و آن تغييراتي است که گويا خود وي در طي ساليان بر آنها اعمال ميکرده. اظهار نظر در اين باره نياز به تخصص در حوزهي نسخهشناسي و تصحيح دارد و از بحث ما خارج است. در نهايت، مسئلهي حايز اهميت، مطالعهي دقيق و عميق ديوان حافظ است که براي تفحص و واکاوي هرچه بهتر اشعار او مورد نياز است. مسئلهاي که در عصر اينترنت که مردم از مطالعهي کتاب دوري جسته و به خواندن روزنامهوار خبرها و متون چند خطي روي آوردهاند، مهجور واقع شده. يادداشت فوق تنها تحليل يک بيت از ديوان 5 هزار بيتي خواجهي شيراز است. شايد حافظ در همهي ابياتش تا اين حد عميق نقاب از رخ انديشه نگشوده باشد. اما قطعا موارد بسياري از اين دست ابيات در ديوانش يافت ميشود که اگر عمري باشد، به تعدادي از آنها خواهيم پرداخت.