کاش از سعدي مي آموختيم!


یادداشت |

تمييز بايد و عقل و تدبير و آنگه ملک

که ملک و دولت نادان سلاح جنگ خداست

 

علي ميرموسوي - در وصف حکيم شيرين سخن شيراز جاي سخن فراوان است، اما به مناسبت روز آن بزرگمرد ادب پارسي که سهمي سترگ در شکوفايي فرهنگ ايران داشته است، نگاهي به برخي از اشارات وي درباب حکمراني و مملکت داري نيکو به نظر مي رسد. نظم و نثر سعدي، سنتي را درباره حکمراني بازتاب مي دهد که در تداوم اندرزنامه هاي ايراني و انديشه ايران شهري شکل گرفته است. با نگاهي به اين سنت به خوبي مي توان دريافت که الگوي حکمراني کنوني ايران تا چه اندازه از اين سنت فاصله دارد و چرا شايسته تاريخ و فرهنگ اين مرز و بوم نيست. از جمله ويژگيهاي بسيار با اهميت حکمت جاودان سعدي گذر از صورت به معني است، از اين رو در مقوله حکمراني نيز به جاي صورت به سيرت مي انديشد و نزد او چگونگي حکومت داري بر اين که چه کسي حکومت کند، اولويت دارد. او گلستانش را با سيرت پادشاهان و بوستانش را با عدل و تدبير و راي آغاز مي کند تا اهميت سياست و نقش حکمراني نيک و عادلانه را در صلاح ملک و نيک بختي جامعه نشان دهد. نگاهي گذرا به اين دو باب نشان مي دهد که سعدي از شيوه ملک داري حاکمان زمانه اش خرسند نيست و از رنج و دردي که بر مردم اين کشور مي رود آگاه است و شکايت دارد.( در اين کشور آسايش و خرمي/ نديد و نبيند به چشم آدمي- غم از گردش روزگاران مدار/ که بي مايه گردد بسي روزگار). سعدي در چارچوب انديشه ايران شهري، عدل و داد و تدبير و راي را مهم ترين اصول حکمراني خوب مي داند و ستم و بيداد را مايه تباهي و آشفتگي و نابساماني ملک و مملکت مي شمارد.(الا تا نپيچي سر از عدل و راي/ که مردم ز دستت نپيچند پاي- گريز رعيت ز بيدادگر/ کند نام زشتش به گيتي سمر). ستم نه تنها عمر حکومت را کوتاه بلکه مايه بدنامي زمام دار است.( نماند ستم کار بد روزگار/ بماند بر او لعنت پايدار- تفو بر چنان ملک و دولت که راند/ که شنعت بر او تا قيامت بماند). او با وجود توصيه و تاکيد فراوان بر عدالت در حکمراني، چندان به تعريف عدالت نپرداخته، بلکه معياري عيني براي ارزيابي آن ارائه کرده است. از نظر وي رضايت و خشنودي مردم از حکومت و حاکمان اصلي ترين شاخص ارزيابي حکمراني است و در اين باره بسيار سخن رانده است.( فراخي در آن مرز و کشور مخواه/ که دلتنگ بيني رعيت ز شاه- دگر کشور آباد بيند به خواب/ که دارد دل اهل کشور خراب). همچنان که نارضايتي مردم را نيز نشانه نادرستي و عدم مشروعيت حکومت مي داند.( رياست به دست کساني خطاست/ که از دست شان دست ها بر خداست)

گرچه در زمانه سعدي، حقوق بشر به معناي امروزي آن انديشه ناپذير بوده است، ولي يگانه دانستن گوهر همه آدميان در آفرينش به خوبي پيش رو و روشن بودن نگاه وي به انسان در آن دوران را نشان مي دهد.(بني آدم اعضاي يکديگرند/ که در آفرينش ز يک گوهرند- چو عضوي به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار- تو کز محنت ديگران بي غمي- نشايد که نامت نهند آدمي) از نظر وي آدمي موجودي خود خواه نيست که تنها به سود خود بينديشد، بلکه ديگر خواهي نيز ساحتي اصلي از وجود اوست که او را موجودي اخلاقي ساخته است. سعدي از اين ديدگاه، رعايت صلاح مردم و حقوق آنان را از اصول بنيادين حکمراني دانسته و بر آن تاکيد مي کند.( شنيدم که خسرو به شيرويه گفت/ در آن دم که چشمش ز ديدن بخفت- بر آن باش تا هر چه نيت کني/ نظر در صلاح رعيت کني). از نظر وي «ملوک از بهر پاس رعيت اند، نه رعيت از بهر طاعت ملوک»(پادشه پاسبان درويش است/ گرچه نعمت به فرّ دولت اوست- گوسفند از براي چوپان نيست/ بلکه چوپان براي خدمت اوست).

از اين جا به خوبي مي توان دريافت که چرا سعدي نيک نامي و بد نامي حکومت نزد مردم را همچون معياري اصلي براي داوري براي خوبي و بدي آن معرفي کرده است. (بد و نيک مردم چو مي بگذرند/ همان به که نامت به نيکي برند-يکي نام نيکو ببرد از جهان/ يکي رسم بد ماند از او جاودان- اگر بيداد کردي توقع مدار/ که نامت به نيکي رود روزگار) از نظر وي هر حکومتي رفتني است، از اين رو چه بهتر که حکمرانان نامي نيک از خود برجاي نهند.(چنان که دست بدست آمده ست ملک به ما/ به دست هاي دگر همچنين بخواهد رفت) آنچه بيان شد قطره اي از درياي دانش و حکمت اين شاعر ايراني است که همچنان در اين روزگار مي تواند الهام بخش باشد.  از اين رو سعدي افتخاري نه تنها براي ايران و ايرانيان، بلکه براي همه جهانيان است.