مديران ناکارآمد


یاددداشت اول |

 بامسووليت سردبير

 

استاندار گلستان گفته است: رييس جمهور حق عزل مديران ناکار آمد را به استانداران داده است. دکتر زنگانه ادامه داده است رفتارهاي بچه گانه بين دستگاهها که دود آن به چشم مردم مي رود، بايد به پايان برسد، اين کارت آخر من است. اين جملات البته سخنان درست و دقيقي  است، شهروندان قدرت را به مثابه امانت به دولت و کارگزاران مي سپارند و چنانچه کارگزاران نتوانند آنگونه که بايد انجام وظيفه نمايند بايد با جابجايي يا عزل آنها، چرخه کارگزاري را اصلاح کرد. اما مساله دقيقا آن است که با کدام روش ما مي توانيم به ضعف يا قوت يک کارگزار پي ببريم؟ آيا مديراني که به نام انقلابي و ارزشي قانون را ناديده مي گيرند مديران انقلابي و ارزشي هستند؟ آيا قانون در جمهوري اسلامي خود داراي ارزش بالذات نيست؟ملاک ما براي شايستگي چيست؟ آيا ناکار آمدي و پذيرش مسووليت خيانت نيست؟چگونه و با کدام ابزار يک مدير توانا و يکي ناتوان است. آيا رضايت شهروندان معياري براي توانايي مديران است؟ آيا اصولا در ساختار سياست زده بروکراسي کنوني جايي براي توجه به شايستگي هاي مديران هست؟ اگر بود چگونه است که با مديران نمايشي روبروييم، مديراني که خوب بلدند در فلان همايش و نمايش و ... صف اول باشند، ولي در کار آمدي و توانايي اداره امور شهروندان که وظيفه اصلي آنهاست در پايان خط هم جايي براي آنها نيست، بنابراين به سان آن افسانه ديدار بوسعيد و ابو علي سينا که در پايان مجلس  ابن سينا در وصف ديدار گفت آنچه ما مي دانيم بوسعيد مي بيند، اينک نيز يقينا آنچه ما مي دانيم استاندار مي بيند و البته شهروندان گرفتار با رگ و پي خود مي فهمند، پس دليلي براي مماشات با ناتواناني نيست  که عرصه را بر مردم تنگ مي کنند و به نام اين جريان يا آن جريان سياسي به دنبال سهم خود هستند. بايد بدانيم به عمر مديريت دولت زمان زيادي نمانده است و اينک که در اين تنگناي وقت و انبوه کار و تصميم، لاجرم کار به اعمال نظر استاندار رسيده است. ايشان بايد به برخي رفتارهاي خردسالانه برخي مديران پايان دهد.