امّت اسلام بر سوگ عزيزان گريست


یادداشت |

محمد ديلم کتولي

 

ابر به صحرا رسيد، در تب باران گريست

چشم زمان خيس شد، در غم ياران گريست

حادثه اي سخت بود، حادثه ورزقان

سوگ بزرگي کزو، ملت ايران گريست

سيد خدمتگزار، خادم هشتم امام

بر سر پيمان چو ماند، گنبد و ايوان گريست

رهبر فرزانه مان، ضايعه دانسته و

امّت اسلام بر، سوک عزيزان گريست

بُت شکني بود او، تابوي بحران شکست

سنّت نيکو نهاد، در غمش ايمان گريست

خستگي از دست او، خسته و درمانده شد

حيف که از دست رفت، شاه شهيدان گريست

بوسه به قرآن زده، سيد عالي مقام

حامي قرآن چو شد، آيه قرآن گريست

عالِم ربّاني و، سالک وارسته بود

چون بُت نفسش شکست، عالَم عرفان گريست

مَرد قضا بر قَدَر، چيره نشد عاقبت

صُلح و عدالت بر اين، قاضي دوران گريست

مانده بر اين آرمان، راه امام و شهيد

مجاهدت ها نمود، بر او سليمان گريست

بَهر رضاي خدا، وَ شوق خدمت به خلق

کار نمود و تلاش، بَراش يزدان گريست

طعنه دريوزگان، کنايه مفسدان

ملول و سُستش نکرد، به خلوت از جان گريست

عزيزِ جانِ ولي، منتخب ملتي است

ماتَم او سخت بود، رهبرم از جان گريست

جام گلاب اَر شکست، شُکر خدا گُل بجاست

وزيد طوفان غم، که باغ و بستان گريست

دشمن مستکبران، ياور مستضعفان

پناه درماندگان، چو رفت باران گريست

رئيسي اينک شده، جَنان به قاسم رفيق

به مُزد اخلاص او، جمع شهيدان گريست

مقتدر و باشکوه، هميشه ايران ماست

امّت اسلام بر، سوگ عزيزان گريست