به ياد شاعر مرغ سحر
یاددداشت اول |
■ با مسووليت سردبير
شايد کمتر ايراني و فارسي داني را بشناسيد که گاه با خود ترانه مرغ سحر ناله سرکن را نشنيده باشد و گهگاه با خود زمزمه نکند و يا در اوقات فراغت قصيده زيبا و پر شکوه
اي ديو سپيد پاي در بند
اي گنبد گيتي اي دماوند
از سيم به سر يکي کله خود
و آهن به کمر يکي کمربند.... را نخوانده باشد
در کنار اينها ترانه هاي بسياري که نمي داند شاعر آن کيست براي نمونه اي اي وطن با صداي زنده ياد ايرج بسطامي، ايران هنگام کار است، بهار دلکش با نواي استاد شجريان و... را نشنيده باشد و يا بسياري از ترانه هاي ديگر خاطره انگيز را با صداي خوانندگان صد سال اخير نشنيده باشد و براي لحظاتي در آنها تامل نکرده باشد، يا چگونه مي توان جايگاه پر ارج او را در تضمين غزل استاد سخن سعدي فراموش کرد که مي سرايد:
سعديا چون تو کجا نادره گفتاري هست يا به شيرين سخنت کلک گهر باري هست
گر بگويند مرا با تو سرو کاري نيست در و ديوار گواهي بدهد کاري هست ...
ملک الشعراي بهار شاعر، ترانه ساز، پژوهشگر و البته مشروطه خواه و انقلابي که به دنبال حکومت قانون و آزادي بود در هجدهم آذر 1265 هجري شمسي به دنيا آمده است، او گاه در دوران رضاخان به زندان افتاد و ذم اورا گفت و در همان حين با پيروزي در انتخابات مجلس به مجلس مشروطه راه يافت و گاه پادشاه را مدح کرده است اما در يک نگاه کلي به زندگيش مي توان او را مدافع حکومت قانون و مشروطه در ايران دانست. در کنار طبع لطيف و البته سر پر سوداي سياست که توام با فراز و نشيب بسيار بوده است بايد بهار را پژوهشگري موجه و بزرگ دانست او با نوشتن سبک شناسي فارسي يکي از معتبرترين کار پژوهشي را در نثر فارسي به انجام رسانده است و توانسته چارچوبي قابل اعتنا در سبک شناسي نثر فارسي ارائه نمايد. روحش شاد و يادش ماندگار.