تغيير
یادداشت |
مهدي سيف حسيني
به گمان من اين روزها در جامعه ايران اتفاقاتي در شرف وقوع است که با توجه به وقايع چند ماه اخير دور از ذهن نيست. وقتي دکترمحمدرضا نيکفر که چند ماه پيش در نشست با همکلاسي هاي سابق خود که همگي پرفسور و استاد دانشگاه بودند، به اين نتيجه رسيدند که موضوعات جهاني از حال توقف رو به حرکت است و جهان گذار جديدي را تجربه مي کند و بعد او اظهار داشت که من پيش بيني مي کنم در سه سال آينده اتفاقاتي در خاورميانه و بخصوص جامعه ايران رخ دهد که در باور کمتر کسي مي گنجد. حالا وقتي به اين سخن چند ماه پيش ايشان تمرکز مي کنم متوجه رويدادهاي سياسي که رخ داده و مي دهد مي شوم. شدت جنگ اسرائيل در نوار غزه و ترور اسماعيل هنيه در ايران و سنوار در غزه، اوج جدال اسرائيل با حزب الله و ترور سران آن ها از جمله سيدحسن نصرالله و ... درگيري و موشک پراني چند نوبته بين ايران و اسرائيل و بعد ناگاه فروکش همه اين وقايع، آتش بس با حزب الله و صلح در لبنان و انتخاب رئيس جمهور جديد بعد از 2 سال که باعث شادي مردم آن سرزمين شد. حمله ناگهاني هيات تحرير شام به رهبري جولاني ظرف کمتر از 2 هفته اشغال تمام سرزمين هاي سوريه و فرار بشار اسد به روسيه و بدست گرفتن قدرت سوريه تحت نظارت ترکيه و ... بي طرفي گروه مقاومت جيش و الشعبي عراق و آتش بس بين اسرائيل و غزه آرامش بعد از طوفان بين ايران و اسرائيل. اينها نمونه هاي وقايع رخ داده در خاورميانه بود که نشان از تغيير و تحول در منطقه داده و مي دهد اما در ايران باور دارم که در زير پوست جامعه ايراني وقايعي در حال شکل گيري است که نگاه جامعه شناسان را مي طلبد تا به تحليل آن بپردازند. اولا مسير رفتاري جوانان اين سرزمين در حال تغيير است و از نشستن در کافه ترياها و خوردن نوشيدنيهاي خاص و کشيدن گل و گوش دادن به برخي موزيک ها به سمت ديگري ميل کرده است. گروه ها و دسته هايي از همين جوانان با هم جمع شده اند و براساس علائق خود در همان کافه ترياها جمع مي شوند و در يک سالن نسبتا بزرگ حدود 30 الي 40 نفر با هم چاي و قهوه مي خورند و راجع به موضوعات متعدد به بحث و گفتگو مي پردازند. يکي از اين جمع ها درباره تاريخ تحقيق مي کند. زماني که به وقايع ظهور انقلاب اسلامي رسيدند، از من دعوت شد تا درباره تاريخ شفاهي آن روزها، از سالهاي قبل از انقلاب تا سال 1357 صحبت کنم. من دانسته هاي خود را گفتم. پرسش و پاسخ بسيار شد و در نهايت خواستند که در جلسات بعدي در جمع آنها باشم. وقتي در جلسات بعد در جمع آنها حضور يافتم که درباره وقايع دوران انقلاب بحث و تحليل مي شد. از شخصيت هاي انقلاب آيت الله طالقاني، آيت الله مطهري و بهشتي که شرح زندگي آنها را به ريز مطالعه، استخراج کرده و ارائه مي دادند يا به وقايع حضور دانشجويان پيرو خط امام که به سفارت امريکا رفته بودند، دقيق صحبت مي کردند يا قانون حجاب را با مراجعه به مستندات و دستورالعمل هاي آن ارائه دادند، شگفت زده شدم و در جلسات بعدي موضوع بحث آنها به دموکراسي و ليبراليسم رسيد. آنچنان دقتي در بيان اين مفاهيم داشتند که قابل تامل بود. تا آنجا پيش رفتند که گفتند، دموکراسي که راي اکثريت هست، اما براي اعمال قدرت راي و نظر فقط اکثريت کافي نيست بلکه بايد در آن رعايت قانون و بخصوص حقوق بشر مدنظر قرار گيرد تا دموکراسي ارزش پيدا کند. همچنين در بحث آزادي و ليبراليسم نظرات بسيار جالبي ارائه مي دادند که براستي من را شگفت زده کرد. آيا اين جوان ها همان هايي نيستند که سالهاي قبل در پارتي ها به رقص هاي زيرزميني مي پرداختند و مسائل مردم و جامعه عمومي اصلا اهميتي برايشان نداشت؟ حالا هر جلسه که در جمع اين جوانان مدرن و شيک قرار مي گرفتم مجذوب افکار و عقايد آراء آنها مي شدم. جمع ديگري بودند که ذيل هدايت دو نفر فلسفه دان باتجربه کلاس با موضوع آشنايي با فلسفه و فيلسوفان داير کرده بودند. در اين جمع که تعدادي انسان فرهيخته فلسفه دان بودند، تعدادي جوانان علاقمند دانشگاهي مدرن نيز شرکت داشتند. در کلاس فلسفه از زماني که من حضور پيدا کردم، راجع به افکار و آراء ژان ژاک روسو، لاک، هيوم، کانت، شوپنهاور و ... بحث و گفتگو قابل تامل است که دقت در آراء و افکار اين فيلسوفان آنچنان عميق و دقيق است که براي من ناآشنا به مفاهيم و زبان فلسفه، مفهوم نمي شود. دنياي فلسفه آنقدر شيرين و جذاب است که وقتي انسان گام در وادي آن مي گذارد، مي فهمد که اساس انديشه و تفکر با زيربناي مفاهيم فلسفي اين فيلسوفان بوده که در اکثر اوقات تاريخ را از خطر سقوط نجات داده است و با ارائه آرا و نظرات خود، جهاني از نو ساخته و بنا کرده اند که گفتگو در آن باره تمامي ندارد. در ارتباط با انديشه هاي روسو به کتاب قراردادهاي اجتماعي اشاره شد و آن جمله معروف روسو که (انسان آزاد به دنيا آمده و همه جا در زنجير است) و اينکه او بين عقل و احساس به وضع طبيعي زندگي بشر بيشتر گرايش داشت و در قراردادهاي اجتماعي به (اراده عمومي) ذيل قانون به صورت توافق افراد. از لاک و صفحه سفيد او که انسان در بدو تولد ذهني خالي و پاک دارد، اشاره شد و همچنين هيوم که تجربه گراني را اصل انديشه خود قرار داد و به مقدار زيادي گرايشات لائيک و اينکه هستي بدون خالق شکل گرفته است، اشاره شد. و نيز کانت که عقل و اخلاق را ملاک و معيار تمام رفتارهاي زندگي انساني مي دانست و شوپنهاور که معتقد است جهاني که ما تجربه مي کنيم يک (باز نمود ذهني) است با استفاده از حواس و نيز مي گويد فراتر از جهان، واقعيتي ژرفتر وجود دارد بنام (اراده) که نيروئي بي پايان، کور و بنيادي است. البته قرار نيست که اينجا انديشه فيلسوفان بيان شود، زيرا گفتار هر کدام دريايي است که ده ها کتاب پيرامون آن مطلب نوشته شده، هدف از بيان چند خط بالا اين است که بگويم براي من مبتدي، اينها آموزه هاي محوري شناخت بود. جمع ديگري که اين روزها فعال هستند، جوانان عاشق شعر و ادبيات هستند. اينها شعر مي گويند و کنار هم مي نشينند، اشعار ساخته شده خود را مي خوانند و پيرامون آن به نقد و نظر مي پردازد. در اين جمع بيشتر افرادي که استعداد سرودن شعر را دارند، حضور مي يابند و در ميانشان رده هاي سني متفاوتي وجود دارد. کساني که در اين گروه حضور مي يابند بايد از حداقل حسي و شعري برخوردار باشند تا زبان اشعار ساخته شده در عصر جديد را تفهيم کنند. اما جمع ديگري که من به آن دعوت شدم، روانشناسي را محور گفتگوهاي خود قرار داده بودند. و اين روزها بقدري دانش روانشناسي گسترش يافته و پيرامون آن کتاب نوشته شده و بحث و گفتگو مي شود که در حقيقت زمان اوج يادگيري اين دانش در ميان ايرانيان و استقبال فراوان آن است. زماني که من در کنار اين گروه که باز همگي جوان بودند قرار گرفتم، درباره کتاب روان درماني اگزيستانسيال اروين د. يالوم گفتگو مي کردند. بگويم جمع جوانان حاضر در گفتگو همان جوانان چند سال پيش بودند که خسته و خواب آلوده به صورتي منگ و بي تفاوت گرفتار گل، حشيش، سيگار، سرگردان و بي هدف در کوچه و بازار گويي امروز راه جديدي را براي ادامه زندگي يافته اند و با شوق نسبت به مطالعه موضوعات پيشنهادي در همان مکان کافه کتاب ها که با همان تيپ هاي مدرن و لباس هاي آنچناني و برخوردهاي بسيار صميمانه، بغل به بغل هستند اما در جهت تغيير مسير ذهنيت و گرايش نسبت به شناخت موضوعات جديد، علاقه نشان مي دهند. در کتاب فوق که موضوعات اصلي آن چهار محور (مرگ، آزادي، تنهايي و پوچي) است، گفتگوي جمع در مورد همان بخش اول يعني مرگ، آنقدر عميق شده بود که چند جلسه را بخود اختصاص داد. اگرچه يالوم موضوعات فوق را از فلسفه اگزيستانسيال گرفته است و سرچشمه روان درماني خود را با الهام از اين فلسفه صورت مي دهد. ضمنا در اين راستا گلاسر مبدأ تئوري انتخاب نيز با عنايت به همين فلسفه انسان را مسئول انتخاب هاي خود دانسته و ادامه آن را در هدفمندي اين انتخاب مطرح مي کند. به هر حال نسل جديد نشان مي دهد که براي زيستن و فهميدن زندگي راههاي جديدي را انتخاب کرده است. اما در کنار اين جمع ها جلساتي رسمي تر و نيمه دولتي تر برگزار مي گردد که مشتريان آن اکثرا کارمندان بازنشسته و بيشتر خانم هاي علاقمند به مسائل احساسي و ادبيات را تشکيل مي دهند. يکي از اين جلسات در کاخ موزه گرگان برگزار مي گردد که يک هفته در ميان در مورد حافظ به وسيله آقاي انارکيان و هفته بعد راجع به مولوي به وسيله آقاي حکيمي با مديريت آقاي ميرزائي و انجمن ادبيات استان گلستان برگزار مي گردد که مسئوليت کاخ موزه از طرف اداره ميراث فرهنگي با آقاي خاندوزي است. جلسه ديگري در کانون آفرينش که يک نهاد غيردولتي است در محل تابلو گرگانپارس اجرا مي شود که آنهم يک هفته در ميان است که جلسه اي درباره فردوسي به وسيله استاد عباسپور و جلسه اي درباره حافظ به وسيله آقاي ايران فر برگزار مي گردد. جلسه اي هم در خانه فرهنگ پرسش هست که وسيله آقاي مسگري برگزار مي شود که آنجا هم حافظ شناسي با مديريت خانم فيروزفر است. جلسه ديگر در کوچه جنب بيمارستان 5 آذر پيرامون فردوسي شناسي برگزاري مي گردد که به وسيله خانم براتي اداره مي شود و نيز جلسه ديگري آقاي غلام قاري در ارتباط با شاهنامه سخن مي گويند و البته جاهاي ديگر هم ممکن است وجود داشته باشد که ما از آن بي اطلاع هستيم. آنچه قابل تامل است اينکه در اين جلسات به خصوص نشست ها مربوط به فردوسي آنچنان شور و جذبه ايجاد مي شود که وقتي في المثل درباره داستان جمشيد شاه اسطوره ي ايران که در آخر حکومتش بيدارگر شد و بجايش ضحاک نشست و بعد از اينکه ضحاک با خوردن مغز جوانان به وسيله مارهاي بر دوشش بيداد را به حداکثر رساند، به وسيله مردم و سرکردگي کاوه آهنگر بر کنار و بجايش فريدون نشست عبرتهائي از اين داستان هاي شاهنامه مي گيرند که بدنبال مصداق ها مي گردند و بعد در روز همايش فردوسي در سالن طه همه با هم، سرود اي ايران اي مرز پرگهر سر مي دهند. واقع اين است که بقول اسطوره شناسان شاهنامه، مادر ما ايران، امروز بيمار است. اين سرزمين در طول هزارها بارها بيمار شده، اما هر بار چون ققنوس سربلند سر از زير خاکستر برداشته است و امروز اين بيماري همچون ويروس کرونا و تب آنفلوآنزا به جانش افتاده و نيز از بيماريهاي ديگر همچون افسردگي، انفعال مردم به خاطر سوء استفاده برخي مسئولان، استفاده از رانت، گسترش فساد، گراني بيش از حد کالا و تورم و ... رنج مي برد، اما اين تغييرات بيان گر اين حقيقت است که روزي اين سرزمين ثروتمند باز در مدار و چرخه اي که جاي خودش هست، قرار مي گيرد و عدالت و آزادي که شعار همه انسان هاي فرهيخته بود، محقق مي شود. درآمد سرانه افزايش مي يابد. منافع ملي لحاظ مي شود. چرخه توليد همه کالاها که امکان رشد دارند به کار مي افتد. آرامش و اميد و شادي برقرار مي شود و اين واقعيتي گريزناپذير است.
همانطور که اين روزها در فضاي مجازي افشاگري افرادي که در طي ساليان متمادي از پست و مقام خود سوءاستفاده کرده اند، برملا مي شود و همانطور که مناديان مذهب نتوانستند آنطور که شعار عدالت خواهي مي دهند، آرمان هاي انقلاب را محقق کنند که در واقع اين امر باعث شد ديدگاه هاي مردم نسبت به باورهاي ديني و مذهبي در حال تغيير گردد و همانطور که بسياري از جمله آقاي استاد رناني گفته، نگاه مردم نسبت به مذهب در حال تغيير است.
اگرچه ايمانيات مردم حفظ شده اما شعائر و مناسکي که تا به امروز مورد پذيرش سنتي ها بوده، ديگر براي نسل جديد جايگاهي ندارد.
فعال مدني