جنوب را بايد زندگي کرد!


یادداشت |

ابراهيم حسن بيگي

جنوب ايران بي شک، يکي از زيست بوم هاي خاص و متفاوت با ساير اقاليم ايران است. خاکش بوي نم دريا مي دهد و دريايش تکه اي از آبي آسمان است و نخل هايش مزه شيرين همه شيريني ها را دارد و خورشيدش نزديکترين خورشيد به زمين است و شب هايش پرستاره ترين شب ها و زمينش بوي نفت و منفعت مي دهد و مردمانش گويي گرماي خورشيد و آبي آسمان و شيريني نخل ها و نم دريا و سوسوي ستاره ها را يکجا در زير پوست هاي چغر و سبزه خود جمع کرده اند و تمامي صفا و مهرباني و سادگي مردمان عالم را به عاريت گرفته اند.

اينکه مي گويند جنوب را بايد زندگي کرد در واقع بايد زندگي را جنوبي کرد و جنوبي زيست و جنوبي گرماي وجود را به آب و آسمان و خورشيد و خاک بخشيد. جنوب را مي توان داستان کرد و داستان را جنوب. مي توان جنوب را زندگي کرد و نوشت. گاهي به کوتاهي داستاني کوتاه و گاهي به بلندي رماني بلند مرتبه. چه بزرگ مردان و زناني که جنوب را زندگي کرده اند و نوشته اند. جنوب کلمه شده است و کلمه جنوب. مي توان در جنوب نزيست اما زيستنش را نوشت. مي توان مهرباني و سادگي مردمانش را با کلمه به تصوير کشيد و نارنجي آفتاب عصرگاهي اش را در پهنه دريايش با ابر و مه و شرجي هوايش در هم آميخت و طعم تند طعامش را مزه کرد و نوشت و از جنوب ادبياتي ساخت داستاني و همه ظرافت ها و زمختي هايش را به تصوير کشيد.

جشنواره ملي داستان کوتاه جنوب قصد دارد زيست بوم جنوب را با همه تاريخ و جغرافيا و زنان و مردان سخت کوشش مهمان داستان کوتاه کند. در اين جشنواره قرار است نويسنده ها، جنوب را زندگي کنند و زندگي را جنوبي.

سال ها بود که ادبيات داستاني ما مزه جنوب را نچشيده بود. پيش از آن جنوب سر آمد داستان ها و رمان هاي ايراني بود. بزرگ نويسندگان ايراني چون احمد محمود و غلامحسين ساعدي و منيرو رواني پور و... رمان هاي خود را وامدار جنوب مي دانستند و جنوب نيز اثر بخشي خود را در قلب مردم ايران، مديون رمان ها و داستان هاي کوتاه و بلند اين نويسندگان.

ما در سازمان منطقه آزاد کيش بر آن شديم تا داستان سرافراز جنوب را از مغاک خاک بيرون افکنيم و غبار فراموشي را بزداييم و هم پرچم جنوب را در ادبيات داستاني به جنبش وا داريم. لازمه احياي ادبيات جنوب به همتي نياز داشت که اين مهم با همت سازماني که کارش اقتصاد و تجارت و گردشگري بود نه احياي فرهنگ خاک آلوده جنوب، ميسر شد و جشنواره ملي داستان کوتاه جنوب شکل گرفت و به سر منزل سوم خود رسيد.

و کتاب هاي "کلبه هور" و "مردان غروب" گنجينه اي شد از آن دو دوره که ده ها داستان برگزيده از خطه جنوب را در خود جاي داده است و چه بسيار داستان نويسان جوان را نيز به ادامه نوشتن و پيمودن راه تشويق و ترغيب کرده است.

سومين گام بر خاک تف آلوده و زرخيز جنوب، يعني سومين شروع خوب. يعني سومين نشت نفت از جنس فرهنگ و ادبيات. ما اين بار جنوب را مهمان نويسندگان نمي کنيم بلکه نويسندگان را به جنوبي مي بريم که از خرمنگاه هايش بگذرند و از آب هاي نيلگون خليج فارسش ماهي بگيرند. ما مي خواهيم به نويسندگان ماهي گيري در جنوب را ياد بدهيم.