شعر


شعر و ادب |

سپیدگویه 1

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

"پلکهام زور نگهداشتن اشکامو ندارن"

دوست افغانی ام با اشک می گفت:

"دیگر شفاخانه ای نمانده..."

به کجا بار درد راببرد؟

به کدام منزل؟

زخمش را به کدام مرهم بسپارد؟

غزه شهر بی دفاع ست

این شهر

از رُم هم

زنده به گور تر دارد می شود

آه از این جنگ

_ این دلقک بی مزه_

پرونده ء نکبت بار صهیونیست و یانکی هاست

سونامی و هولوکاست غزه

خبرگزاری‌ها گفتند ونوشتند:

"خشم و خروش رود ها را

فواره کرده ..."به زودی

فهرست شیندلر غزه

ساخته خواهد شد

و ساعت بیست و پنج

برادری اخوان المسلمین چه شد؟

و کعبه خواهان بلاد!

شانه های کوه حرا

نلرزید؟

"زمزم" اشک جاری محمد(ص)نیست؟

ابراهیم برخواهد خاست ؟

و به آتش غزه سلام خواهد گفت؟

آیا آتش غزه برای ساکنانش

"برد و سرد" خواهد شد؟

آه ای سرشکستگان!

مناطق امنی برای دلشکستگان

باقی گذاشتید؟

سایه بان ها روی سر که وا شده اند؟

بای ذنب قتلت؟

جهان غرب عین خیالش نیست

چهار چشمی می پاید

باز اما

خود را به کوری زده و

آتش بس را وتو کرده

مثل آب خوردن ساختمان‌ها را پودر می کند

وبا موشکهایی که

آرم USA برآن نقش بسته است

خاک فلسطین را به شخم خشم خویش گرفته است؛

تا تخم نسل کشی بکارد

شغالی مثل نتانياهو

غیظش

نسبت به رمه بچه آهو

تمامی ندارد

دوست افغانی ام می گفت:

"مثل مزار شریف

پدری را دیدم

که

با کیسهءنایلنی

تکه های پیکر کودکش را

از لابه لای دسته گل به آب دادهء حرمله ها

جمع می کرد

اینها دست هرچه حرمله را ازپشت بسته اند!

من این تصاویر را از رسانه ها دیدم

مادری در بستر

تن وصورت پر از ترکش بچه اش را

در بغل می فشردبه صورت پراز ترکش اش

هردواشک می ریختند

وخبرنگار بیشتر

آخر

آه بچه ها

از آتش

سوزنده تراست

زود دامن آتش افروز را

می گیرد؛

نمی گیرد؟

تمساحی ست این پرزیدنت هذیانی

درازکشیده و لمیده برشکم و

  _ با دندانهای رعب انگیز_

دارد گوشت واستخوانهای غزه را

با آن آرواره های بی همه چیزخود

خرد وریزمی کند

دو میلیارد کعبه خواه چه می کنند؟

"ما هیچ،مانگاه"؟

هم قبله گان !

بیت المقدس

قبله اول تنهاست

هشت سال دفاع مقدس

تمرینی نبود

تا که باور کنیم

"راه قدس از کربلا می گذرد"*؟

حالا با دست شهیدِ حاج قاسم

تا کرانه های دریای سرخ

رسیده ایم

"وقت است تا

بار سفر بربارهبندیم"**

وقت است تا

جنوب لبنان آتش بی امانش را

ناگهانی بر نقطه نقطه شهرک‌های غصب شده

فرو ریزد

معطل نباید کرد

تا کمر راست نکرده

ذوالفقار را بر فرق

عمرابن عبدود

باید فرود آورد

کثرت عدوان است

کوسه ها وتمساح ها در بحرالمیت کمین کرده اند

حالا من به دوست افغانی ام گفتم:

"پلکهام زور نگهداشتن اشکامو ندار ن"

خدا!

دستمان بر دستگیرهء در درگاهت!

دستم به قفلهای ناممکن کلید شده

از آسمان

سنگریزه بباران؟!

این قلیل را حتی الامکان

به قلل مطمئن

و

آن کثیر را

به حداقل ممکن برسان!

 

سپید گویه دوم

موسی کودک نکشت

بلکه خود کودکی افسانه ای بود

که

بخاطر یافتنش

کودکان زیادی را کشتند

چه کسی دستور کشتن کودکان را داد؟

موسی به صندوقی انداخته شد

به نیل

تا باز برای نجاتش نیل شکافته شود

چه کسی در تعقیب او بود؟

کودکان رسولان معصومیتند

و مظلومان همیشگی

آلودگان

چشم دیدن پاکان را ندارند

مدتی ست

دست به کشتار می زنند

و کودکان این فرشتگان زمینی را

پی در پی به آسمان می فرستند

من هم که

غیر الف شعر

یاد نداد استادم

واین رسم

راه من شد

نه تفنگ

چندان عمری از من نمانده

اما هرچه عمرامثال ماست

فدای زلف کودکان

این روزها

لهجه ام فلسطینی ست

و شناسنامه ام

صادره از ثبت احوال غزه

ثبوتا و اثباتا

غزه غزلی چندین بیتی

با سطرهای کوتاه وبلند

و روسفید و خونین دل است

از نیل تا فرات

و فرزندان او

آهو بره های مینیاتوری

که محمود فرشچیان

آنها را بر طاق عرش

نقاشی کرده باشد

و همسایگان چهار جهت اصلی

زبان من و غزه را

در پرفورمنس خونین

می شناسند

در این زندان تبه شد جان کوهی

چو جان عیسی از دست یهودا۱

مرا مشتی یهودی فعل خصمند

چو عیسی ترسم از طعن مفاجا۲

هستم من عیسی آموزگار

کرده جهودانم حبس از خری۳

پروفایلهای تمام شاعران منتقم

انباشته از تصاویر قدس و غزه است

و آخرینش

گل نرگس!

 

* جمله ای مشهور از امام راحل (ره)

در زمان دفاع مقدس

**تضمینی شعری از مرحوم حمید سبزواری و دکلمه مرحوم فرج الله سلحشور

 

۱_کوهی کرمانی

۲_خاقانی

۳_ملک الشعرا بهار

 

سپیدگویه ۲

پاپس نکشیده اند و

پیش دستی کرده اند

مجاهدان فی سبیل ا...

فرزندان سجیل

از فلاخن به موشک رسیده اند

وستاره شش پر را

از عرش به فرش کشیده اند

اما

در آبراهه ها

ابرههء کیشان

روزی دو بچه به دوستاق*

افکندند

به جرم سنگ پرانی!

_"شیطان مستحق رجم!

آخر تو خاک وطنش را بلعیدی!

حالا طلبکاری!؟

_دست پیش را گرفتی

که

پس نیفتی_؟!

مثل روز روشن بود

که

روزگارش را شب می کردی و

به صورتش سیلی می زدی

دستش را از آرنج باسنگ بر تپه

جلوی دوربین می شکستی

درسیاهچالها پیرش میکردی

خانه اش را

شهر به شهر و

روستا به روستا

برسرش خراب می کردی

تن تن مواد منفجره بر سرش می ریختی

روزی در اقصی نقاط مملکتش

طوفان بپا کند!طوفان"

این کولاک

بغض گشودهء هفتادساله است

و

مجاهدان

بوسه نثار بازوان مجاهدان

کردند

بیت اول راه فتح و

آفرینش حماسه را

حماس

درکربلا ی غزه سروده است

و

راه پیروزی حتمی و

بی بازگشت را گشوده است

پس بی که نشت و

 عقبنشستنی

در کار باشد

به پیش!

* زندان

سیدابوالفضل فخار

صدازدگی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به شانه های به کشیده می شود به تا ابرویش

وکشیدگی

در پرانتزها و پروتزها بلافاصله ترین پرت شدگی ست

از ط

ب

قه ی تا آخر مانده به از لب هایت روی طرف هایت همان خط تیره ای که تیــــــــــــــــــر می کشم به سا  به سا به ساعدم

که نقطه ای ست برای

من از کجا خیـــــــــــــــــا

بـــــــــــــان شروع می شود؟

از کجای ِ

شلوغش را که در می آوری از تظاهراتِ فراپوستی

و دکمه های عفونی را تا کجا ادامه می شوم

حالا که از چه می توان گفت

از کی؟

که آنی نمانده و دهانی 

یا هوا را از سطرها رد دادن حتا نه آنقدر

ها حتا نه آنقدر تا

حتا نه آنقدر با با بیاییم فرض کنیم

زمانی چیزی

در سری

در مکثی

در عکسی ولی سکوت نیست از پرسه

ها و پرسش هایی که سبابه را نگه می داشت وشاید کنار تن

کنار ادامه یِ آن وقت هایم در گوش

که چیزی پیش نمی آمد

که چیزی بیش نیامده

که چیزی پیشِ  روزی که به تماشایِ دور شدنم را تماشا کردم

در راهی که  بی صدا با صندلی

 که همیشه زیر لبی ست

لبالب از خم شده نزدیک زانو کنار هم یا همهمه

یا همه یا پیچ ِچسبیده به حواسپرچی

تا دیگر

تا نامیدن

تا اما مرا نه

تاچیزهایی باشم برای چشم

از درون

از شبی که می آمد از بلعیدن

برای اشاره

برای اشاره به هست و اشاره نکردم

به اشاره که با چند پرنده پرید  از اصل مطلب

در درخت بعد از ت

در دویدن قبل از د

و دست هایی که تا آنجا که در هر زمان که

اگر روزی

مثل ر ها  

مثل ن ها

مثل گ ها

اینجا بود  رنگ به رنگ  برگ به برگ شن به شن ابر به ابر

به ابری

 که میبارد از اصل مطلب را 

 

محسن مزخوری

 

 

 

 

مناجات نامه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 مناجات نامه ای که پیش رو دارید مخاطب خوش ذوق گلشن مهر جناب مسعود قانعی مقدم از زَبور داود، اَوستای زرتشت، تورات حضرت موسی(ع)، اِنجیل حضرت عیسی(ع) و برگرفته است و خواندن آن خالی از لطف نیست.

 

برخیزید و خدای خود را که از اَزَل

 تا اَبَد باقی است، ستایش کنید

 قرآن کریم

 

 

 

 

پناه می‌برم به خداوندگارِ سپیده‌دم که تاریکی را می‌شِکافد، از شَرِّ هر صاحب شَرّی که آفریده است.

پناه می‌برم به پروردگار مردم، از شَرِّ آن وسوسه‌گری که چون خدا از یاد رَوَدْ، بازآید و  وَسوسه کند.

پناه می‌برم به خداوندگار سپیده‌دم که تاریکی را می‌شِکافد، از شَرِّ زنانِ جادوگر و از شَرِّ هر حسود آنگاه که حَسَد می‌وَرزد.

اِی پروردگار جهانیان

مرا و پدر و مادرم و از مردم این عصر هرکسی را که به خانه‌ام درآمده و با ایمان باشد بیامرز، و همه‌ی مردان و زنان با ایمان را در هر عصری که باشند ببخشای، و این ستمکاران را در دنیا و آخرت جز تباهی و هلاکت مَیَفزای. مرا مایه‌ی آزمون کافران قرار مَده، آنان را بر ما چیره مَساز تا بِدین وسیله ایشان را بیازمایی.

مرا ببخشای که تویی مُقتدر و شکست ناپذیر و تویی که کارهایت همه استوار و حکیمانه است.

دانش معارف دین و شناختِ کِردارِ درست را به من عطا کن و مرا به صالحان مُلحَق ساز. رحمت و دانش تو همه‌چیز را فرا گرفته است، پس کسانی را که به سوی تو بازگشته و راه تو را پیموده اند، بیامرز و آنان را از

 عذاب دوزخ، نگاه دار.

 

اِی صاحب جلال و بزرگواری

من بر خود ستم کرده‌ام، اگر مرا نیامرزی و بر من رحمت نیاوری، قطعا از زیانکاران خواهم بود. به من آسیب رسیده است و تو مهربان‌ترینِ مهربانانی. سینه‌ام را برایم گشاده‌ساز تا بتوانم کلامِ تو را به خوبی دریافت کنم، و کارم را برایم آسان گردان و گِرِه از زبانم بگشای تا رَسا سخن بگویم. در دنیا به من بهره‌ای نیکو که خوشایندِ توست و در آخرت نیز بهره‌ای نیکو که خود می‌پسندی عطا فرما و مرا از عذابِ آتشِ دوزخ، نگاه‌دار.در دلم جوششی پدیدآور تا نعمت تو را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای، سپاس بگذارم و در من شورشی به پا کن تا کاری را که تو می‌پسندی انجام دهم و مرا فردی شایسته گردان و در میان بندگان شایسته‌ات در آور.

 

اِی برآورندهی حاجتها

من به تو پناه می‌برم از این که چیزی از تو بخواهم که بِدان عِلم ندارم. اگر مرا نبخشایی و از خطاها مَصونم نداری و بر من رحمت نیاوری، از زیانکاران خواهم بود. اگر تکلیفی را فراموش نموده‌ام یا خطایی کرده‌ام، مرا بر آن مؤاخذه مکن. کیفر گناهانم را که قدرت تحمل آن را ندارم بر من تحمیل مکن، گناهانم را از من بِزُدای و مرا ببخشای و بر من رحمت‌آور. به تو پناه می‌برم از اینکه از نادانان باشم. آنچه به من وعده داده‌ای و پیامبرانت آن را بر عُهده تو ضمانت کرده‌اند، به من عطا کن و روز قیامت مرا خوار مگردان که قطعا تو خُلف وعده نمی‌کنی.

 

اِی مهربان ترینِ مهربانان

مرا با ستمکارانِ ظالم همراه مگردان. بر من شکیبایی فرو ریز و مرا در حالی که تسلیم تو هستم بِمیران.

از جانب خود رحمتی بر من ببخش و راه درست را بر من بنمای. مرا دانش بیفزای. از وسوسه‌ها و اِغواگری‌های شیطان به تو پناه می‌برم.

 

اِی زنده اِی پاینده

شَرِّ شیطان مردم آزار و فریبکار را به خودش برگردان. به سبب دشمنانم، مرا به عدالتِ خود هدایت نما و راهِ خود را پیشِ‌رویِ من هموار گردان. عدالت را بِشنو و به فریاد من توجه فرما و دعای مرا که از لَبِ بی‌ریا می‌آید، گوش کن. مرا از شخصِ حیله‌گر و ظالم خلاصی دِه، بَدی را بر دشمنان من برگردان و به راستی، خود ریشه‌ی ایشان را بِکن. همه‌ی نیکی‌های زندگی را که از آن توست، آنها را که بود و هست و خواهد بود، به مهربانیِ خویش به ما اَرزانی‌دار.

اِی فرمانروای حق و آشکار

مرا تندرستی ارزانی دار، چنان که من کامرَوا، دلیر و خورسند بر این زمین درآیَم.مرا نیرو و شادمانی بخش تا بر ستیزه و آزارِ دشمنان چیره شوم.آب از آنِ بَد اَندیش، بد گُفتار، بد کِردار، همسایه آزار و خانواده آزار مَباد.

التماس میکنم مرا به یادآور و یکبار دیگر نیرویم را به من بازگردان، ای خداوندِ قادرِ متعال، به حالِ زارِ من توجه فرما. هرجا می‌رَوَم ، با من باش.

 

اِی بینیاز

مرا برکت دِه و سرزمین مرا وسیع گردان، با من باش و مرا از مصیبت‌ها دور نگه‌دار تا رنج نکشم.

فقط تو هستی که از ضُعَفا در مقابلِ زورمندان حمایت میکنی، ای خداوند متعال، مرا یاری کن. رازِ دلِ خود را با تو در میان می‌گذارم، من بر تو توکل دارم، پس نگذار شرمنده شوم و دشمنانم با دیدنِ بدبختیِ من، شادی کنند. نانِ روزانه‌ی مرا هر روز به من عطا فرما و گناهان مرا ببخش‌. دعای مرا و دعای سایر بندگانت را که از صمیم قلب به تو احترام می‌گذارند، بِشنو.