نگاهی به اشعار فولک «هیران و بیگاه دلتنگی » اثر احمد دادخداپور
شعر و ادب |
... بر فراز عاشقانه های بشکرد...
■ سریا داودی حموله
مجموعه شعر«هیران و بیگاه دلتنگی»(1) به همت احمد دادخداپور (پژوهشگر و داستان نویس)گردآوری و برگردان شده است. دیهوی کوتاه ترین اشعار شفاهی فولکلوریک بشکردی است. این تک بیت ها در نام هایی نظیر« دَیکَن_ لیکو_ زَهیروک_ دلتنگی_موتک...»شناخته می شوند. به صورت شفاهی و کوتاه، ساده و بی آلایش، موزون و مقفی و البته ده واجی هستند. در وضعیت مقفی بودن هم تکیه بر حالت شنیداری(هجایی) دارند. معنای لغوی دیهو، دَی معادل «لا»ی لالایی و «هو» به معنی آواز و صدا زدن است. این اشعاردر منطقه بشکرد دیهو نام دارند. (2)برخی به اشتباه آواز و مقامی دیگر در بشکرد(3) به نام « کُردی » را با دیهوها شریک میدانند، اما ساختار و محتوای دیهو با کردی از هم جدا است.[کردی آوازی است که آوازخوانان بخصوصی دارد. اشعار آن منتخب از دیوان حافظ، ترانههای فایز دشتستانی و دیگر اشعار معروف است، کردیها مضمونی صرفا عاشقانه دارند.]
خُدا بَرُم گَشت
ای مُلک سَرُم گَشت
برگردان به پارسی:(خدا با من قهر کرده، که در این غربت گرفتارم)
این نوع فرم را در جنوب کرمان، منطقه بلوچستان و شرق هرمزگان... بیشتر می شناسند، اما از منظر فرمیک و محتوایی مشابهت هایی دارد: «درباره زبان و گویش بشکردی آنچه مکتوب است شرحی مختصر در مقالات و سفرنامهها است، این نقشهها و نوشتهها گویش بشکردی را شاخهای از زبانهای ایرانی جنوب غربی میدانند.»(4)
کَد خَیزرونی
بیگ کُل زَنونی
برگردان به پارسی:((قد خیزرانی، سرور همه زنان )
همچنان که از محتوای دیهوها پیداست، این اشعار برآمده از رنج و آرزوی منحصر به فرد سرایندگان است، هر دیهو متنی بسیار کوتاه و محتوایی کمتر بزمی دارد، به این دلیل مناسب اجرا با ساز نیست. البته بعضی از آوازخوانان محلی و دوره گرد ( پهلوان _ چنگی ) دیهو را با ساز قیچک ( سُروز_ سُرود ) به نوایی غمگین اجرا میکنند.
دادخُدای بارون
پاگِ بَس یارون
برگردان به پارسی:((ای یاران، دادخدای باران، دستار سفید ابرش را بست)
این ابیات از پشتوانه ی فرهنگی برخوردارند. پاسخی به حس های نوستالژی، توصیف باور و رسوم، آیین و اعتقادات است. برآمده از گویش مردمانی است که با مضامین درد و رنج دوری آشنا هستند. عاشقانی که ذهن و ضمیرشان آغشته به احساس و عاطفه است. آن چنان که مفاهیم عام انسانی نظیر «عشق، مرگ، تولد، زندگی، سوگ، طبیعت، بوم زیست...»در ابیات مشهود است.
بالا سَریشُشت
بو لالَهای کُشت
برگردان به پارسی:(( در بالادست رودخانه گیسوانش را شست، آبادی را کشت از بوی لاله)
دیهو حکایت عاشقان و دلسوختگان است، ساختار آن یک لایه و ساده می باشد. عکس برداری محض نیست، بلکه از تصاویر زنده و بکر پیرامون سراینده نشات گرفته اند. ریشه های این نوع شعر را باید در اقلیم بشکرد جستجو کرد. به طور معمول از زیست شاعرانه نشات می گیرند. سراینده آنچه با ادراک پنجگانه میبیند به زبان می آورد. شعری که برای تداعی احساسهای مشترک سروده میشود. زبانی توضیح ناپذیر، که تلنگری همه فهم دارد، در این اشعار سپیدخوانی و سکوت مطرح جریان مستمر دارد.
ساهَت رودگُلِت
اَمپِ سَر کولِت
برگردان به پارسی:((نقش رود و گل بر ساعت ات، به قولت وفا دار نیستی)
این اقلیم سروده ها برگرفته از ادبیات فولکلوریک است. ساده نویسی رکن بنیانی آنها است، هم چنان که
بهره گیری از لحن عاطفی و احساسی در آنها موج می زند. از همه ی اینها گذشته، یک زیبایی غم انگیز در دیهو هست، غم لطیفی که لا به لای کلمات نشسته است.
گوش کَن گوشوارِت
ایام دیدارِت
برگردان به پارسی:(( گوشواره هایت را گوش کن، به دیدارت می آیم)
این کوتاه ترین نوع شعری، گاه در دو سطر کوتاه سروده می شود. در این راستا ذهنیت غنایی جذابیت های حسی ـ تصویری دارد. ترانهها و اشعاری با سادگی تمام که از هر نوع عبارت پردازی و تصنع به دور اند.
کاغَت کَلمدُن
بِنویس به رَندُم
برگردان به پارسی:(( کاغذ،قلمدان، برایم نامه بنویس)
این عاشقانه ها مرزهای ادبیات فولک هستند. از ظرفیت های مفهومی برخوردارند. از نظر سطح ادبی(عناصر طبیعت)ذهنیت عاشقانه ای است که به کل هستی و پدیده ها با ستایش می نگرند. غم و شادی های مردمانی است که زبان سرایش شان در پیوند با طبیعت است. سراینده با محیط پیرامونش در گفت و گو است، هم چنان که در طبیعت محوری تصاویر کوه، دره، دریا، تپه، جنگل و گل بازنمود بارزی دارند.
پی نوشت:
1- هیران و بیگاه دلتنگی، نشر تا، چاپ اول 1402.
2-در بشکرد، «بش» به معنای باران تابستانی و «کَرد» همان «گرد» گردش َتحریف شده است؛ محلی که در آن مورد گردش اَبر و باران تابستانی است.
3-بَشکَرد ( بَشجَرد، بَشگَرد،، بشاکَرد یا بشاگَرد ) منطقهای کوهستانی در شرق هرمزگان، جنوب ولایت کرمان و غرب بلوچستان است.
4-برگرفته از متن کتاب.
شاعر، منتقد ادبی، پژوهشگر فرهنگ مردم
گزین گویه
■ مهدی فاضل
۱
تو توسّل به دلرحمیِ او را آخرین راه بهدست آوردنِ دلش میدانی؛ و من میدانم که این آغاز ناچاری توست و البته امکانی برای برپایی انقلابی درونی.ریشهی ظهور ایدهای که «آخرین راه» نامیدهای، اولین علّت ناتوانیات در بهدست آوردنِ اوست.
۲
شناخت مدل ارتباطی کسی که دوستش داری با خانوادهاش و آن الگوهای رفتاری منشاء کردار آنهاست، در حقیقت فرصتی است برای درک نزدیکتر و همچنین مراقبت همدلانه از او؛ نه معیاری مناسب است برای انتخاب او، نه دلیلیست موجه برای پایان دادن به رابطهتان.
۳
منشاء همهی رفتارهای تو، رویاهای تو- اند، همانطور که دربارهی عشق، رویا میورزی، سرانجام، عشق خواهی ورزید.
امّا میانِ خیالات عاشقانهات، یک جای خالیست: دربارهی کاشتنِ رزها هم رویایی عاشقانه بساز، تو که رویای بوییدنِ آنان را داری.
۴
چه چیزی ما را به این نتیجه رساند که علیرغم احساساتمان، وعدههایمان، اهداف مشترک و تجربههای مشابه، باید از یکدیگر فاصله بگیریم؟ پاسخ این است: زبانِ عاطفیِ متفاوت.
۵
برای مراقبت از تو، همیشه ناچار بودهام به همه حقیقت را بگویم و به خودم دروغ؛ مگر بارزترین نشانهی عشقِ غیرطبیعی چیست جز اینکه انسان، خط قرمزهایش را زیر پا بگذارد؟