دو شعر از علي ساروي
شعر و ادب |
1
در پيراهنت
زمين را کشف کردم
در دستانت
بهار را
چند روزي بعد
ناگهان گم شدم
برف آمد
پشت پنجره از عشق
در اتاقي که رنگ ديرساليام بود
در گلي به نام يخ
در ليوان
جوانه زدم
2
اين گل يخ
که در برف سپري ميشود
آيا گل است؟
شايد سنگ باشد
برهنهتر
اما آيينه است
به سادگي درون خودش
اما هميشه پنهان ميکند
زيبايياش در ما
تا لايهاي بيابد
براي شکوهش